بسم الله الرحمن الرحیم
دعا (1-8)
بحث جلسات قبل در زمینهى علتهاى عدم استجابت دعا بود. بعضى از عوامل آن ذکر شد. یکى دیگر از مسائلى که به عنوان علت عدم استجابت در روایتها ذکر شده است این است که: ممکن است که اجابت دعا اصلا به نفع و سود تو نباشد. گاهى سعى در دورى از گناه کردهایم ولى دعاهایمان در ظاهر باز هم اجابت نشده است و این از آن روست که عوامل دیگرى هم هست که باید به آنها نیز بپردازیم. باید گفت: گاهى دعاها مستجاب مىشود ولى نه به این زودى، گاه خداوند خطاب به ملائکه مىفرماید:
دعایش را اجابت کنید ولى آن را به خاطر اینکه فعلا به مصلحت بندهام نیست به تاخیر بیندازید.
مثلا الان بندهاى سردرد دارد و دعا مىکند که سردردش خوب شود تا در فلان مجلس شرکت کند در حالى که آن شرکت در آن مجلس اصلا به صلاح او نیست؛ لذا دعایش در ظاهر اجابت نمىشود تا او به مجلس معصیت پا نگذارد.
آیا ما بهتر صلاح خودمان را مىشناسیم یا خداوند؟ قطعا خیر و صلاح ما را خداوند متعال بهتر مىداند. پس گاهى چون دعا به مصلحت بنده نیست اجابت نمىشود. لذا ما باید خود را به خدا بسپاریم و وقتى دعا کردیم اگر اجابت نشد مأیوس نشویم و نگوئیم: «دعا فایده ندارد و هیچکدام را خداوند قبول نکرده است».
مولوى مىگوید: «کسى بود که خیلى یاالله، یاالله مىکرد، یک روز شیطان مىآید و به او مىگوید: تو اینقدر که خدا را صدا کردى هیچ چیز که به تو نداد، پس چرا صدایش مىکنى؟» آن فرد هم با خودش مىگوید: «راست مىگوید به ما که چیزى نداد» و لذا دیگر خداوند را صدا نمىکند!.
هاتفى در عالم رؤیا به او خطاب مىکند: «اى بنده خدا! اجابت دعاهاى تو به آن معنا نیست که حتما خودت اثراتش را ببینى» به عبارتى:
نى که آن الله تو لبیک ماست؟
همینکه تو مىتوانى یا الله بگویى و در فکر الله گفتنى؛ یعنى ما به تو توجه داریم. همینکه تو در طول عمر به فکر ما بودى و ما را صدا کردى معنیش این است که ما به تو توجه داشتیم و ما باعث مىشدیم که تو به یاد ما بیفتى. دیگر اجابت از این بهتر چه مىخواستى؟!!.
نى که آن الله تو لبیک ماست؟!
آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست؟!
غیر از اینکه تو در درگاه ما مورد توجه باشى چه مىخواستى با آن دردها و سوز معنوی ات به درگاه ما بیایى و الله الله کنى. غیر از اینها تو چه مىخواستى؟
دردهاى معنوى با ارزش اند؛ مثل اشک که گاه یک قطرهاش مىتواند بسیار قیمتى باشد و گاه مىتواند خروارها بیاید و بىارزش باشد.
آن سوز دل و اشک چشم که باعث مىشود در دعاها بگوئیم: «خدایا»؛... همان بسیار زیبا و ارزشمند است؛ این توفیق خداوند است که به هر کسی نمی دهد.
پس به هزاران دلیل ممکن است دعاهاى ما فورا اجابت نشود و ما نباید مأیوس شویم. ممکن است به طور کلی مصلحت نباشد، ممکن است وقتش الان نیست. شاید فرداها یا اینکه چندین سال دیگر اجابت شود. ممکن است گناهان ما باعث عدم استجابت شود؛ خداوند مىگوید: تو گناهانت را کنار بگذار و توبه کن من دعاهایت را اجابت مىکنم.
گاهى اوقات انسانى دعا مىکند که انسانى دیگر نابود شود. مثلا ما در زمان جنگ دعا مىکردیم: «خدایا؛ صدام را نابود کن». ولى هر چه دعا مىکردیم او پروارتر مىشد!.
امام معصومعلیه السلام مى فرمایند:
و قَدْ یَسأَلُ العَبدُ رَبَّه اِهلاکَ مَن لَم یَنقَطعْ مُدَّتُه
«گاهى شما طلب مىکنید هلاک شدن کسى را که هنوز وقت هلاک او نرسیده است».
و خداوند براى او سرنوشت دیگر و عقوبت دیگرى را در نظر گرفته است و زود است که او از بین برود.
قرآن مىگوید:«...ما به آنها فرصت دادهایم تا گناه بیشترى انجام بدهند». صدام مىماند تا کیسهى گناهانش را کاملا پر کند و هیچ جاى بخششى براى خود نگذارد و در آن روز که خداوند آنقدر مىبخشد که حتى شیطان هم در بخشش خدا طمع مىکند و مىگوید: «خداوند احتمالا مرا نیز مىبخشد»؛ در آن روز براى ظالمینی مثل صدام دیگر جای هیچ بخششى نمىماند.
پس وظیفه ما دعا کردن است و اجابت آن هیچ ربطى به ما ندارد. البته ما باید در پرونده اعمال و نیات خود مرورى کنیم ببینیم در خود ما و رفتار و گفتارمان موانع اجابت وجود نداشته باشد، گناهى نباشد که موجب عدم اجابت شود.
بعد مىفرماید:
و یَسالُ المَطَر وَقتًا و لَعَلَّه اَوانٌ لا یُصلَح فیه المَطرُ
گاهى اوقات بندهاى تقاضاى باران مىکند ولى هنوز وقت بارش آن نرسیده و بارش آن به مصلحت نمى باشد
مثلا مردم «نماز استسقاء» مىخوانند ولى باران نمىبارد؛ شما چه مىدانید شاید زمانى است که مصلحت نیست باران ببارد اینها را امام معصومعلیه السلام مى فرمایند. وظیفه ما نماز خواندن و دعا کردن است بقیهاش را باید به خدا بسپاریم
لانَّه أعرَفُ بِتَدبیرِ ما خَلَقَ مِن خَلقِه
زیرا خداوند بیشتر از ما به مدبراتى که خلق کرده است آگاه است.
بعد امامعلیه السلام مىفرمایند:
و أشباهُ ذلکَ کثیرهٌ
و نمونههاى اینهایى که من گفتم بسیارند
بله اینها مىتواند از موجبات تأخیر اجابت دعا باشد، ولى چون ما نمیدانیم جاهلانه زبان به شکایت گشوده و به خداوند متعال اعتراض مى نماییم!!.
ادامه دارد ............
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
خوش سابقه ی بد عاقبت !!
هویت !
خانه های بسیاری هستند که بسیار زیبا و مجلل ساخته شده اند و ظاهری زیبا و فریبنده دارند؛ دل همه را می ربایند و ذهن بسیاری از انسان ها را به خود مشغول می سازند؛ اما چه بسا با یک زلزله ی معمولی فرو ریخته و اثری از آثار آن همه جلال و شکوه پوشالی باقی نمی ماند.
چه بسیارند انسان های زیبارویی که روزگاری خدایی می کردند ولی گاه با یک بیماری پوستی، هنگامی که به موجودی زشت روی مبدل گردیدند از زندگی سیر گشته و حتی دست به خودکشی زده اند.
فراوانند انسان هایی که در روزهای خوشی و عافیت محکم و استوار جلوه می کنند ولی در روزهای سختی و فشار، تنها با اندکی از ناملایمات، آنچنان به هم ریخته و درهم می شکنند که گویا همه ی عالم بر سر آنها فرود آمده و ایشان را در فشار قرار داده است.
آری زندگی دو رو دارد و بلکه چهره هایی مختلف، و به بیان دیگر زندگی به مثابه صحنه هایی مختلف از تئاتر زندگی انسان است، صحنه هایی زشت و زیبا، خوش و ناخوش، شاد و اندوهناک، صحنه هایی با بازیگری انسان این موجود جهول و نادان، عجول و بی تاب، خود فریب و غافل.
همان طور که شنیده ایم یکی از دعاهای جامع و عالی، «دعای عاقبت به خیری» است.
عاقبت به خیری یعنی خدایا این که اکنون «من چه هستم و که هستم؟» و چگونه بنده ای برای تو می باشم؟، به تنهایی مهم نیست؛ اگر اکنون اهل خیر و صلاحم ولی در آینده اهل شر و فسادم؛ این، خسارت بار است. اگر امروز اهل فسق و فجورم ولی فردا به لطف تو و با دست یاری تو، به راه آمده و اهل خیر و صلاحم این گهربار و ارزنده است.
این که اکنون چه هستم؟ گر چه مهم است ولی مهم تر از آن این است که در آخر راه چگونه خواهم بود؟ اینکه در ابتدای مسابقه از همه ی دوندگان جلو بزنم و تا آخر از همه جلوتر باشم مهم و ارزشمند است و نه آنکه مثل یوزپلنگ تیزرو تنها برای مدتی کوتاه سریع بدوم ولی به همان سرعت نیز از توان افتاده و شکار خود را از دست بدهم و گرسنه و خسته به آشیان برگردم!
اینکه مثل خرگوشِ خوش خواب و تندرو از لاک پشت ساعیِ دارای پشتکار و مقاوم جلو زده ولی در میان راه در خواب خرگوشی فرو رفته و از او جا بمانم چه سودی دارد؟.
اما غرض از ذکر این مقدمات این است:
هستند انسان های بسیاری که فریب اکنون خویش را خورده و از آینده ی خویش غافلند، و هستند انسانهای فراوانی که به گذشته خویش دل خوش داشته و از اکنون غافلند؛ اگر اکنون اهل نماز و عبادتند، اهل حجاب و عفتند، اهل پرهیزاز گناه و معصیتند؛ گمان دارند که به انتهای راه رسیده اند، گمان دارند که به مقصد رسیده اند، گمان دارند که بیمه شده و دیگر خسارت و حادثه ای متوجه آنها نیست، اینها گمان دارند که در این مسیر هرگز احتمال خروج از جاده ی اصلی و گرفتار شدن در کوره راه ها و راه های غلط وجود ندارد! و حال آنکه این توهّم و گمان غلط دقیقاً همان اشتباه بزرگ و به تعبیر دیگر کوره راهی است که گرفتار آن گشته و متوجه آن نیستند!.
در روایتی آمده است که: « تا از پل صراط نگذشتی ایمن مباش» چرا که هر لحظه احتمال انحراف و سقوط فراهم است و انسانی که از این نکته غفلت ورزد در واقع راه نفوذ شیطان را باز گذاشته است.
اگر نگهبانان قلعه ای که احتمال حمله دشمن به آن همیشه وجود دارد لحظه ای غفلت ورزیده و به حراست و پاسداری صحیح از آن نپردازند؛ سقوط این قلعه هر چه که محکم نیز باشد، احتمالی دور از انتظار نیست.
همان گونه که اگر فنری را سالها بفشاریم حتی پس از گذشت سال ها اگر آن را لحظه ای رها سازیم به جای اول خود برمی گردد؛ زندگی ایمانی نیز همین گونه است اگر انسانی که خواهان سعادت و سالم رسیدن به مقصد است، سال های سال نیز تلاش کند تا در راه خدا گام بردارد، گاه لحظه ای غفلت می تواند خسارت بار باشد زیرا شیطان همیشه در کمین است و از هر لحظه غفلت به نفع خود سوء استفاده نموده و انسان را سرنگون می سازد.
اگر کسی ساعت ها از نردبان بالا برود؛ ساعت ها تلاش و بالا رفتن او نمی تواند حافظ و نگهبان او از سقوط باشد و تنها اندکی بی احتیاطی برای سقوط او کافی است.
از مجموع این سطور می توان به چند نکته مهم اشاره کرد:
1- در هر فعالیتی و مخصوصاً در یک زندگی ایمانی باید ابتدا زیربنا را محکم ساخت و زیرساخت های این زندگی در وهله اول «کسب معرفت» است. بدون معرفت دقیق و کامل سقوط انسان، گم کردن راه و نرسیدن به مقصد قطعی است.
هستند انسان هایی که با اندک شبهه ای اعتقاداتشان متزلزل شده است و احساس خسران و ضرر می کنند، مثلاً دختر خانم محجبه ای که سال ها اعتقاد به حجاب داشته و خود را به آن ملتزم می دانسته ولی به محض ورود به دانشگاه و گذشت یک یا دو ترم در اعتقاداتش به شک و تردید افتاده و راه زندگیش عوض می شود، گرفتار آفتی به نام «نقصان معرفت» و «فقدان هویت» گشته است و یا بهتر بگویم: «از ابتدا گرفتار این آفت بوده ولی متوجه آن نبوده است».
انسان بی هویت، بیدی است که به هر بادی می لرزد و «پر»ی است که با هر نسیمی جابجا شده و به این طرف و آن طرف می رود.
2- هر فعالیتی برای رسیدن به سرانجام و موفقیت در آن، مستلزم فضیلتی به نام «استمرار و دوام» است. بدون مداومت و پی گیری همیشگی هیچ کاری سرانجام خوبی نخواهد داشت. زندگی ایمانی نیز از این قاعده مستثنی نیست، یک انسان مؤمن انسانی است که در انجام وظایف بندگی در وهله ی اول به مداومت و همیشگی انجام آنها بیندیشد.
«عبادت فراوان» ولی «موقت و زودگذر» مانند آن است که انسان برای پرکردن یک لیوان آب یک بشکه ی 200 لیتری را یک باره برروی آن خالی کند، در این صورت گرچه یک لیوان و یا نصف آن را آب خواهد داشت اما 200لیتر آب به هدر رفته و دیگر وجود ندارد. ولی کسی که از شیر این بشکه لیوان خود را پر سازد زمان طولانی آب خواهد داشت.
به فرموده امام علی علیه السلام:
قلیلٌ مَدومٌ عَلیه خَیرٌ مِن کثیرٍ مَملولٍ مِنهُ
اندکی که بر آن مداومت ورزیده شود بهتر از کثیری است که از آن خسته شوی.
پس اگر یک روز 1000 تومان صدقه بدهی و روزها و ماه های بعد هرگز صدقه ندهی، هرگز بهتراز آن نیست که هر روز پنج تومان صدقه داده و نام خود را در لیست صدقه دهندگانِ هر روز، ثبت نمایی.
پس همانگونه که ساختمانی که در زلزله سقوط می کند ریشه و زیربنای محکمی ندارد؛ انسانی که در سختی ها می شکند و فرو می ریزد نیز ریشه و زیربنای مستحکمی ندارد. انسانی که با اندکی شک و شبهه پایه های اعتقاداتش فرو می ریزد نیز هویت ندارد و این امر نشانگر آنست که اعتقاداتش زیربنایی و محکم نبوده است، و بلکه اعتقاداتی سطحی، تقلیدی و یا مصلحتی بوده است.
فنری که هنگام رها شدن به جای خویش برمی گردد، استمرار و دوام و تحمل دائمی را فاقد گشته است.
اکنون؛ اگر خواهان دوری از لغزش ها و فرونریختن بنیان اعتقاداتمان هستیم باید در جهت کسب و تقویت هویت خویش گام برداریم و برای کسب هویت باید - در اعتقادات - به تقویت معرفت خویش پرداخته و -در اعمال خیرمان- مداومت، استمرار، خودسازی و مراقبه را پیشه خود سازیم.
و البته در همه حال از خداوند متعال و کسب توفیق از او با دعا و التجاء به حضرتش غافل نگشته و از او بخواهیم که: بارالها! ما را لحظه ای به خود وامگذار. زیرا در تاریخ، بسیارند خوش سابقگانِ بد عاقبت!
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
سدّ
روزى یکى از دوستان نزد من آمد در حالى که بسیار شگفت زده و متعجب مىنمود، جریان را جویا شدم و او گفت: «در اخبار شنیدم که فلانى به خاطر فلان عمل بازداشت شد!؟» گفتم: «خوب مگه چیه!؟» و او پاسخ داد: «خوب خیلى عجیبه که او با چنان شخصیت و بزرگى علمى و در چنان مقام و منزلت اینچنین گرفتار شیطان شده و سقوط نماید!»
گفتم: «هم عجیبه و هم نیست عجیبه از آن جهت که تو نیز اشاره کردى و عجیب نیست از این جهت که من مىگویم: بگذار با یک مثال قضیه را باز کنم قطعا شنیدهاى که گاه برخى از «سدّ»ها گرفتار شکستگى و ریزش شده و در اثر آن، حوادثى هولناک و خطرناک رخ داه است؟
گفت: «بله گاه در اثر زمین لرزه و گاه حتى بدون آن، چنین اتفاقاتى افتاده است.»
گفتم: «احسنت اما آیا دقت کردهاى علت آن چیست؟»
گفت: «خوب معلومه دیگه، سدّ ضعیف بوده و بر اثر فشار آب یا عوامل دیگر نظیر زلزله شکسته است.»
گفتم: «بله درست گفتى: اما نکته ى مهم دیگرى نیز هست که باید به آن توجه نمود؛ گاه هنگام ساختن یک سد و هنگام ریختن سیمان و بتون دقت کافى به عمل نیامده و یک یا چند روزنه و شکاف بسیار کوچک و حتى نامعلوم در بدنه سدّ باقى مانده است و پر واضح است که آب نیز با کسی تعارف ندارد و به راحتى از روزنههاى موجود عبور مىنماید و در اثر مرور زمان موجب بزرگتر شدن شکافها و اتفاقات ذکر شده مىشود.
حتما یادت هست که در کتابهاى درسى داستان پطرس پسر فداکار هلندى ذکر شده بود همان کودکى که انگشت خود را در شب سرد زمستان درون روزنهى کوچک سد نموده بود تا بزرگ نشده و با شکستن سد مردم شهر به خطر نیفتند؟!
حال گاه روزنه دیده مىشود مانند آنچه در داستان پطرس شنیدیم و گاه روزنهاى بسیار مخفى است که در نگاه اول دیده نمىشود، بلکه نیازمند به دقت بیشتر و کاوش دقیقتر است.
مَثَل فلان شخص که نام بردم مثل این سد است و روزنههاى درون آن.
گفت: «چطور؟»
گفتم: «اگرچه او سالها در مسیرى گام نهاده بود که درست و شرعى بود، اما در هنگام ساختن سد ایمان خود و در ایام مجاهده با نفس و مبارزه با شیطان به برخى از رذایل پنهان و البته مهم خود توجه نداشته و جهت قلع آنها از درون خویش و بیرون نمودن آنها کارى نکرده است، ـ دقیقا مانند همان روزنههاى کوچک و ناپیدا ـ و چون در طول سالیان به آنها بى توجهى شده است، آنها کم کم در اثر فشار دسیسههاى شیطان؛ بزرگ و بزرگتر شده و کارى که نباید مىشد اتفاق افتاده است.
بله اگر فلان بزرگ و بهمان انسان، ـ ولو عالم ـ سقوط مىکند، به دلیل آن است که خودسازى و مجاهده با نفس او ناقص بوده و غفلت او از این رذایل کوچک و در ظاهر غیر مهم موجب هلاکت و سقوط او را فراهم کرده است.
انسان عاقل کسى است که هیچ گناه و رذیلهاى را کوچک نشمرده و پیش از آنکه آن گناه و یا رذیلهى نفسانى قوت بگیرد و موجبات هلاکت او را فراهم آورد به قلع و قمع آنها مىپردازد.
فراموش نشود چنانکه فشار آب پشت سدّ فشارى دائمى و مستمر است، توطئهها و مکرهاى شیطان لئیم نیز دائمى و همیشگى است. حتى در برخى روایات آمده است «تا از پل صراط نگذشتهاى ـ از مکر شیطان ـ ایمن مباش».
او هر آن در کمین و مترصد ضربه زدن به انسان است، هر قدر که بالاتر هم روى کار تمام نمىشود؛ چنانکه هر چه سد بزرگتر و محکمتر باشد فشار پشت سد نیز بیشتر خواهد بود.
و البته عدهاى نیز مانند «قلوه سنگ» اند که با جریان آب به هر طرفى مىروند و اصلاً مقاومتى در برابر شیطان ندارند آنها تکلیفشان از اول روشن است و شیطان دیگر روى آنها سرمایه گذارى نمىکند. همت اصلى شیطان گمراه کردن انسانهاى مقاوم و مؤمن است. کسى که خودش در حال رفتن است، هول دادن او ضرورتی ندارد، کسى را که مقاومت کرده و همراه نمىشود، در معرض فشار و هول دادنهاى شیطان است.
و اگر غفلت ورزد بى تردید گاه در یک لحظه ضربه فنى مىشود. از این رو باید همیشه مراقب افکار، رفتار و اعمال خود بود تا روزنههاى احتمالى را شناسایى نماییم. و مانع تبدیل شدن آنها به شکاف و شکستن «سدّ ایمان» در برابر «مکر شیطان» گردیم.
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
دعا (7)
در مباحث قبلى گفتیم یکى از موانع استجابت دعا گناه است و یک سرى از گناهان را که معصومین «علیهم السلام» بر آنها تأکید بیشترى داشتند و باعث عدم استجابت دعا مىشد را ذکر کردیم. یکى از روایاتى که تعدادى از این گناهان را -که باعث عدم استجابت دعا مىشود- ذکر کرده روایت زیر است: در روایت از امام سجادعلیه السلام آمده که:
وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تَرُدُّ الدُّعَاءَ سُوءُ النِّیَّه
«از گناهانى که باعث مىشود دعاى انسان برگردد و بالا نرود سوء نیت است».
ممکن است کسى بپرسد:
«مگر مىشود نیت انسان گناه باشد؟ زیرا در بعضى از روایات هم هست که: افکار انسان اگر به مرحله عمل و گناه عملى نرسد انسان به خاطر آنها تنبیه نمىشود. مثلا اگر من در ذهنم به کسى حسادت کنم و این حسادت به مرحله عمل –یعنی اینکه کارى را نسبت به او صورت بدهم- نرسد؛ برایم گناهى محسوب نمىشود، پس چرا اینجا نیت بد و بدون اقدام کردن به عمل، گناه محسوب مىشود؟!»
در جواب مىگوئیم:
«در این روایت هم نیامده که براى این نیت بد انسان را تنبیه مىکنند بلکه مىگوید: حتى فکر و اندیشه بد، روى روح و روان او اثر مىگذارد.»
مثلا انسان را قسى القلب می کند و یا اثر این افکار بد ردّ دعا است. از این رو گویا خداوند مىفرماید: وقتى تو نیتت بد است من تو را تنبیه نمىکنم و روز قیامت براى این سوء نیت جزایى نمىبینى ولى دعایت را نیز مستجاب نمىکنم.
بر مجازات نیت بد همین بس که دعاى انسان رد شود و بالا نرود
اینگونه گناهان گناهان قلبی اند که کیفر اخروی ندارند ولی آثار دنیوی آن ها به ضرر انسان است.
. در ادامه روایت بعد از سوء نیت آمده وَ خُبْثُ السَّرِیرَِه «خبث» به معناى پلیدى است و «سریره» یعنى آن باطن انسان که هویدا نیست. یکى از اسامى قیامت نیز یَومَ تُبلَى السَّرائِرُ است. یعنى فرداى قیامت که باطن انسانها آشکار مىشود. روزى که خداوند ستاریت خود را از اعمال ما بر مىدارد. پس باید از قبل، قبل از اینکه پردهها را بردارند، خودمان پردهها را کنار بزنیم و پشت آن را خود قبل از رسیدن قیامت آراسته و پاکیزه کنیم. خودمان اعمالمان را چنان از بدیها پاک کنیم که فرداى قیامت که اسم جهنمی ها را مىخوانند خیالمان راحت باشد که ما جزء آنها نیستیم نه اینکه آنچنان عمل کرده باشیم که خود نیز ندانیم در کدام طرف خط هستیم. مثل دانشآموز سرافرازى عمل کرده باشیم که با خود مىگوید: اشکال ندارد اگر 20 نگیرم حتما 18 را مىگیرم نه مثل دانشآموزى که نمىداند 9 مىگیرد و رد مىشود و یا 10 مىگیرد و قبول مىشود.
پس زمانى که مىخواهند اسمها را بخوانند خیالمان راحت باشد و با خود بگوید: من قبل از آمدن به این دنیا حسابهایم را پاک کردهام و توبه کردهام و سعى کردهام پس از آن دیگر گناه نکنم، نگوئیم:«خدا خیلى مهربان است و ما هر کارى کردیم مىبخشد».
ما منکر آن نیستیم که خداوند مهربان است ولى خدا هم بهشت و هم جهنم هر دو را آفریده است و جهنم را هم نگفته است که فقط براى کافران است پس باید به اعمال صالح خود متکى باشیم و نه به امید عفو و آمرزش خدا. اگر در پرونده اعمال دو نفر یک گناه واحد باشد آیا در فرداى قیامت این دو نفر در برابر میزان به یک صورت قرار مىگیرند؟ خیر ممکن است یکى سعى کرده گناه نکند ولى مرتکب گناه شده ولى یکى اصلا برایش مهم نبوده که گناه بکند یا نکند. یکى بعد از گناه سعى در توبه داشته و دیگرى سعى بر توبه نداشته پس اینها در برابر میزان به یک صورت نیستند.
توبه، متعلق به کسانى است که سعى در گناه نکردن دارند ولى غفلتا گناهى را انجام مىدهند نه کسانى که بىتوجه و عمدا همواره مرتکب گناه مىشوند. ما باید سعى کنیم گناه نکنیم و اگر خطایى کردهایم خدایى ناکرده از روى عمد نبوده باشد و توبه کرده باشیم، فرداى قیامت به نیّت ها توجه مىشود.
بعضى دزدها با معرفتند! و پست نیستند. قصه فُضَیل عَیّاض را حتما شنیدهاید. او یک زمانى یک دزد قهار بوده و بعدها یک عابد به تمام معنى شده. چرا چون او وقتى که دزد هم بود یک دزد با معرفت بود. روزى یکى از زیردستان فضیل یک اسب دزدیده بود، آن اسب را نزد فضیل آورد و گفت این اسب را دزدیدهام و آوردهام تا بین هم تقسیم کنیم. فضیل به او گفت: «فورا اسب را برگردان». آن زیردست به او مى گوید: «این یک اسب سرحال و خوب است، چرا اسب را برگردانم؟!!» چون خیلى اصرار کرد فضیل دعایى را که صاحب اسب بر گردن اسبش آویزان کرده بود تا راهزنى آن را ندزدد به او نشان داد و گفت: «الان که تو این اسب را دزدیدهاى نه تنها مال مردم را دزدیدهاى بلکه ایمان او را نیز دزدیدهاى. صاحب اسب به خاطر این دعایى که به گردن اسبش آویزان کرده او را به خدا سپرده است و تو با این کارت او را به خدا نیز بدبین کردهاى، ایمان او نسبت به خدا سست مىشود، سریع اسب را برگردان تا ایمانش نسبت به خدا سست نشود».
این سردسته دزدها است که این حرف را مىزند. او با اینکه دزد زبردستى بوده؛ با این حرفش که «ما دزد ایمان مردم نیستیم» مشخص مىکند که با معرفت است و همین معرفتش باعث مىشود که روزى در حال دزدى صداى صوت قرآنى او را منقلب مىکند که مىخوانده است:
اَلَمْ یَاْنِ لِلَّذینَ آمَنوا اَنْ تَخشَعَ قُلُوبُهم لِذِکرِ اللّهِ؟
آیا وقت آن نرسیده است که آنانکه ایمان آوردهاند قلبشان با ذکر خدا خاشع شود.
این آیه را که مىشنود فریاد مىزند و مىگوید: «چرا وقتش رسیده است» و پس از آن مدتها کسى فضیل را ندید و رفت خلوت گزید و بعد با انسانهاى صالح در آمیخت و به انسان عابد و پرهیزگارى تبدیل شد. او اگر به اینجا رسید علتش این بود که خوش نیت و با معرفت بود. بنابر این اگر گناه هم مىکنیم؛ نباید گناه را از روى خباثت و جسارت انجام دهیم؛ بلکه اول باید سعى در گناه نکردن داشته باشیم. حال اگر در پرونده ما گناهان اندکى هم پیدا شد گناه با جسارت و پررویى نباشد.
گر اینگونه باشیم آن وقت مىتوانیم امید داشته باشیم که: خداوند آمرزنده و مهربان است. خداوند بندهاى را که عمدا گناه مىکند و هتک حرمت الهى مىکند؛ به راحتى نمىبخشد.
در ادامه روایت پس از سوء نیت و خبث سریره گناه دیگرى را که برشمرده نفاق در دل نسبت به براداران دینى است.
وَ النِّفَاقُ مَعَ الْإِخْوَانِ
دوروئى و نفاق را نیز از گناهانى برشمرده که موجب ردّ دعا مىشود.
عامل دیگرى که در این روایت برشمرده است:
و تَأْخِیرُ الصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ حَتَّى تَذْهَبَ أَوْقَاتُهَا
«تأخیر نماز واجب از وقتش به گونهاى که وقت آنها بگذرد»
است که آنهم باعث عدم استجابت دعا مىشود.
عامل دیگرى که در روایت ذکر شده است:
تَرْکُ التَّقَرُّبِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْبِرِّ وَ الصَّدَقَه
ترک تقرب به خداوند از طریق صدقه دادن و بذل و نیکى کردن به دیگران است .
البته صدقه ندادن حرام نیست ولى موجب دور شدن انسان از خدا مىشود و نیز موجب عدم استجابت دعا. صدقه ندادن، گناه نیست ولى دیگر انسان نباید منتظر باشد که دعایش مستجاب بشود. اینها گناهان قلبى است که انسان براى آنها تنبیه نمىشود ولى آثار وضعى در زندگى انسان دارند که یکى از آنها عدم استجابت دعا است.
عامل دیگر کلام بد بر زبان جارى کردن و فحش دادن است که از گناهان عملى است یعنی نه تنها عقوبت اخروى دارد بلکه باعث عدم استجابت دعا و یا تاخیر در آن مىشود.
اسْتِعْمَالُالْبَذَاءِ وَ الْفُحْشِ فِی الْقَوْلِ
به کارگیرى سخنان زشت و فحش در کلام است
پس بد دهنى نسبت به یکدیگر نیز مانع استجابت دعاست. حال یک سرى دیگر از علتهاى عدم استجابت و همچنین یک سرى از علتهاى تأخیر در اجابت را بر مىشماریم.
یکى از اصحاب امام صادقعلیه السلام مىگوید: «از آقا پرسیدم: آیا مىشود که دعاى شخصى با تأخیر اجابت شود؟» امامعلیه السلام مىفرمایند: «بله، عِشرُونَ سَنَه» یعنى حتى 20 سال بعد!!.
باز در حدیث داریم که امام صادقعلیه السلام مىفرمایند:
کَانَ بَیْنَ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما» وَ بَیْنَ أَخْذِ فِرْعَوْنَ أَرْبَعِینَ عَاماً
این حدیث در مورد دعاى حضرت موسىعلیه السلام و برادرش است که از خداوند خواستند؛ «فرعون را عذاب بده» در این آیهى قرآن، خداوند فرمود: «من دعایتان را مستجاب کردم».
امام صادق علیه السلام می فرمایند: از زمانى که خداوند خطاب به حضرت موسىعلیه السلام و برادرش گفت: «دعایتان مستجاب شد» تا زمانى که فرعون را غرق کرد 40 سال طول کشید!!.
به این گونه موارد، تأخیر در اجابت دعا مىگویند. پس بعضى اوقات دعاها اجابت شده ولى اثر آن تا سالها بعد به تأخیر مىافتد. حتى حدیث مىگوید: «دعاى ظالم هم ممکن است مستجاب شود» منتها خداوند دعا را مىشنود و نگه مىدارد تا ببیند این انسان گنهکار توبه مىکند یا نه؛ اگر توبه کرد مانع اجابت برطرف مىشود و دعا اجابت مىشود.
از امام صادق علیه السلام مىپرسند: «مگر خداوند نمىفرماید: اُدعُونى اَستَجِبْ لَکُم بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را؟ پس چرا ما مىبینیم انسانی دعا مىکند ولى دعایش اجابت نمىشود؟!».
و یا انسان مظلومى بخاطر ظلم ظالمى دعا مىکند ولى دعایش مستجاب نمىشود.
امامعلیه السلام مى فرمایند:
وَیحَک َما یَدعُوهُ اَحَدٌ اِلا اسْتَجابَ لَهُ
واى بر تو؛ احدى از انسانها دعا نمى کنند مگر آنکه دعاى آنها مستجاب است.
یعنی چرا این حرف را مىزنى؟ وقتى خداوند گفته است: «ادعونى استجب لکم» پس استجابت مىشود. ولى اینکه اثرش را تو ببینى فرق مىکند:
اَمّا الظّالِمُ فَدُعاوُهُ مَردُودٌ اِلى اَن یَتُوبَ اِلَیه
اما ظالم که دعا مىکند دعاى او رد مىشود و باز مىگردد تا زمانى که توبه کند
و وقتى توبه مىکند خداوند حتى دعاهاى قبلى او را که شاید از یاد خود او رفته باشد! اجابت مىکند و این از آن دسته دعاهایى است که با تأخیر برآورده مىشود.
و اَمّا المُحِقّ فَانَّه اِذا دَعاهُ استَجابَ لَه
و انسانى که اهل ظلم نیست و بر حق است وقتى که دعا مىکند دعایش اجابت مىشود
اما ممکن است اجابت دعایش اینطور باشد که
صُرفَ عَنْه البَلاءُ مِن حَیثُ لا یَعلَمُه
به خاطر دعایش ما بلایى را از او رد کنیم.
مثلا فردى دعا مىکند خدایا به من پولى بده و خدا آن دعا را به این شکل اجابت مىکند که بلایى را که او حتى فکرش را نمىکرده است از او دفع مىکند و فرد فکر مىکند که دعایش اجابت نشده در صورتى که به واسطه دعا کردنش خداوند این بلا را از او دفع کرده است.
پس اجابت دعاى انسان شکلهاى مختلفى دارد یک شکل آن دفع بلا است و شکلهاى دیگرش این است که:
و ادَّخرَ لَه ثَوابًا جَزیلا لِیَوم حاجَتِه اِلَیه
ثواب و پاداشى براى روز احتیاج او -یعنى روز قیامت- ذخیره مى شود
بعضى اوقات که ما دعا مىکنیم و ظاهرا مىبینیم دعاهایمان برآورده نشده است مىگوئیم: «دعاهایمان فایده نداشت» اما این گونه نیست.
یکى از علتهاى اینکه مثلا سرمان درد مىکند و دعا مىکنیم که سردردمان خوب شود و خوب نمىشود این است که لحظه لحظهاى که درد مىکشى و دعا مىکنى خداوند برایت ثواب مىنویسد و با اینکه عمل خیر دیگرى انجام ندادهاى ثواب بردهاى. خودِ درد کشیدن، جمع کردن ثواب است و تأخیر در اجابت هم خود باعث ثوابِ افزون مىشود.
ائمهى بزرگوار ما مىگویند: «خداوند در آخرت ثواب خیر تأخیر اجابت دعا را مىدهد و اینقدر در مقابل تأخیر دعا پاداش عظیم مىدهد که بندگان مىگویند: اى کاش هیچکدام از دعاهایمان در دنیا اجابت نمىشد».
پس صِرف عدم اجابت ظاهری به این معنى نیست که خداوند دعاهاى ما را نشنیده و یا نپذیرفته است؛ بلکه به شکلهاى دیگرى بندهاش را به کمال نزدیک مىکند. همین که هر روز تأخیر، باعث افزونى ثواب مىشود؛ لطف خداوند به انسان را مىرساند که ثوابها را براى روز احتیاج نگه مىدارد. روزى که انسان محتاج این ثوابهاست. خداوند این ثوابهاى عظیم را براى او ذخیره مىکند.
پس یکى دیگر از علت تأخیر افزایش منزلت و ثواب بنده است.
ادامه دارد...........
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
دعا (6)
گفتیم: «گناه، یکى از عواملى است که مانع استجابت دعا مىشود»
گناه کردن مىتواند به صورت غیبت کردن، بى توجهى به نماز -تا نماز خداى نکرده قضا شود- و ... باشد.
بطور کلى گناه، مانعى بزرگ است ولى به بعضى از گناهان به شکل خاص در روایات اشاره شده است که یکى از آنها همان لقمهى حرام بود.
دیگر از گناهانى که در روایات بر آن تأکید شده است، یکى از وظایف واجب مؤمنین است که اگر آن را ترک بکنند موجب عدم استجابت دعا خواهد شد و آن واجب امر به معروف و نهى از منکر است؛ خصوصا در وضعیت جامعه فعلى ما که از اهم واجبات است.
حضرت علىعلیه السلام مىفرمایند:
لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ لَیُسْتَعْمَلَنَّ عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ فَیَدْعُو خِیَارُکُمْ فَلَا یُسْتَجَابُ لَهُمْ......
«یا امر به معروف کنید و نهى از منکر و یا اگر این کار را ترک کنید خداوند انسانهاى شرور شما را بر شما مسلط مىکند، در این هنگام خوبها دعا مىکنند اما مستجاب نمىشود زیرا شما وظیفه امر به معروف و نهى از منکر را که واجب خداست ترک کردهاید.»
در روایات دیگرى نیز صریحا این مسئله گوشزد شده است:
لَاتَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلِّیَ اللَّهُ أَمْرَکُمْ شِرَارَکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ وَ عَلَیْکُمْ
«امر به معروف و نهى از منکر» را رها نکنید زیرا خداوند بدهاى شما را بر امور شما مسلط مىکند و آنگاه شما دعا مىکنید ولى دعاى شما اجابت نمىشود».
مثلا ما دعاى فرج آقا امام زمانعلیه السلام را مىخوانیم پس چرا آقا امام زمانعلیه السلام نمىآیند؟، چون ما زمینه ساز حکومت حضرتعلیه السلام نیستیم و به وظائفمان عمل نمىکنیم.
این را مىدانیم که ترک امر به معروف و نهى از منکر موجب عدم استجابت مىشود و هیچ چیزى جز به عقب افتادن فرج را در پى ندارد.
یکى دیگر از گناهان که موجب عدم استجابت مىشود گناه قطع رحم است؛ یعنى قطع ارتباط من و شما با خویشاوندان، این عمل، گناه است.
در بعضى از روایات اینقدر به صله رحم تأکید شده است که آن را از جملهى اعمال داراى نقش کلیدى براى پذیرش اعمال شمردهاند. مثل اینکه مىگوئیم:
اعمال ما در صورت پذیرش نماز قبول مىشود.
در روایات هم آمده: اگر صله رحم نباشد بقیه اعمال انسان در نظر گرفته نمىشود. بله؛ قطع رحم مىکنیم بعد مىگوئیم: «چرا دعایمان اجابت نمىشود».
البته صله رحم مىتواند با رفت و آمد، تلفن، نامه،... باشد. رفت و آمد با برادر مؤمن هم تأکید شده است لذا لازم است به این واجب الهى یعنى صلهى رحم نیز بسیار توجه نموده و نام خویش را هر چه سریعتر از لیست قطع رحم کنندگان خارج سازیم.
یکى دیگر از گناهانى که در مورد عدم استجابت دعا به آن اشاره شده است در روایتی از امام صادقعلیه السلام ذکر شده است؛ حضرت مىفرمایند:
«از آن گناهانى که باعث مىشود دعا باز گردد عقوق والدین است».
مانند بالنى که بالا مىرود ولى در آن بالاها یک سوراخ بزرگ در آن ایجاد مىشود با سرعت برمىگردد.
کسى که با پدر و مادرش به گونهاى رفتار کرده است که موجب ناراحتی آنها شده است و پدر و مادر از او ناراضى هستند -و البته ممکن است زبانى هم نفرین نکنند- او عاقّ والدین شده است.
ممکن است پدر و مادر از اعماق دل رنجیده خاطر شده باشند و چیزى هم بر زبان نیاورده باشند، همین رنجش پدر و مادر براى ما خطرناک است. اینها باعث مىشود که اعمال ما هباءً منثوراً شود. مثل باد تندى که بوزد و خاک را با خود ببرد؛ یعنى همه چیز را با خود مىبرد و محو مىکند.
بعضى از گناهان اینگونه بر اعمال انسان اثر مىگذارد؛ براى همین است که گناهان را دسته بندى کردهاند و آنها را تحت عنوان گناهان کبیره و صغیره مىخوانند زیرا بعضى از آنها به قدرى براى اعمال انسان خطرناک است که نه تنها خودش یک گناه است بلکه باعث ضایع شدن تمام اعمال خیر او نیز مىگردد.
پس ما در زندگیمان طورى باید با والدینمان رفتار کنیم که به هیچ وجه از ما رنجیده نشوند، اگر حتى حق با ما بود باید ما بگذریم و با خدا معامله کنیم. همان اسلامى که به ما مىگوید: «در مقابل ظلم بایست» مىگوید: «در مقابل پدرت حتى نمىتوانى چشمت را غضبناک کنى یا روى از او برتابى» و باید خیلى مؤدب سرت را پائین بیندازى ولى نه آنکه با سکوت بد و معنا دار به پدرت اهانت کنى. اگر پدر، مقصر است باید خودش جواب خدا را بدهد. اما تو نمىتوانى به او اهانت کنى حتى در روایت از حضرت پیامبرصلى الله علیه وآله داریم که مىفرمایند:
«ملعون است پدر و مادرى که کارى مىکنند که فرزندشان آنها را آزرده بکند و فرزند گناه کرده باشد»
پس اشتباه پدر و مادر سر جاى خودش، ولى ما مىخواهیم به وظیفه دینى خودمان درست عمل کنیم. ما مىخواهیم با متانتمان و عمل به دستورات خداوند متعال موجب تبعات عاق والدین نگردیم.
البته بعضى موارد است که ما نباید به حرف والدین گوش کنیم و آن هم فقط بحث مربوط به واجبات و محرمات دین است. مثلا اگر خدایى ناکرده پدرت به تو بگوید: «حق ندارى نماز بخوانى». در اینجا حرف پدر ملاک نیست بلکه اطاعت خدا مقدم است. در اینجا ناراحتى و عاق والدین تاثیرى ندارد؛ البته در اینجا تو حق بىاحترامى به آنها را ندارى؛ فقط نباید به این حرفش گوش بدهى؛ حتى اگر به پدر کافرت بىاحترامى کنى؛ مقصر هستى.
پس در انجام تکلیف، شناخت آن ها بسیار مهم است. معضل اصلى ما در انجام تکالیف، بیشتر فقدان معرفت و نشناختن حق است.
از امام صادقعلیه السلام راجع به نقش مهم «معرفت» در زندگى انسان داریم که:
«خداوند عملى را نمىپذیرد مگر اینکه از روى معرفت و شناخت انجام گرفته باشد».
شناخت، هم با عمل نمایان مىشود؛ شناخت و عمل لازم و ملزوم هم هستند و آیه قرآن هم این را تاکید مىکند که: الَّذینَ آمَنوا و عَمِلُوا الصّالِحات.
پس ایمان، به تنهایى کافی نیست و به درد نمىخورد. ایمان و عمل صالح در کنار هم به درد مىخورد.
در روایات هم داریم که:
لا مَعرفةَ اِلا بِعَمَل
هیچ شناختى حاصل نمىشود مگر با عمل
و در ادامهى حدیث مىفرماید:
فَمَن عَرَفَ... دَلَّتهُ مَعرفتُه عَلى العَمل
و کسى که شناخت پیدا کرد؛ خود آن معرفت عملش را به او معرفى مىکند
و باز اگر عمل بکند معرفتش افزون مىشود. (اثر متقابل معرفت و عمل را مىرساند)
فَمَن لَم یَعمَلْ فَلا مَعرفهَ لَه
و اگر عمل نکند؛ به آن معرفت و شناخت نمىرسد
و اگر هر کدام از این دو نباشد ما هیچگاه به مقصد نخواهیم رسید. ما که نمىخواهیم مدام دور خودمان بچرخیم (مانند الاغ سنگ آسیاب) بلکه مىخواهیم به مقصد نهایى برسیم.
ما سختی هاى دنیوى را تحمل مىکنیم که به لذائذ معنوی و اخروى برسیم. اگر بدون معرفت کارى انجام دهیم خَسِرَ الدُّنیا و الاخِره مىشویم و آنجا هم دستمان خالى است و اینجا هم سختى بى خودى کشیدهایم. عبادت کور و بدون معرفت به درد نمىخورد. عمل هم بعد از معرفت به درد مىخورد و معرفت بدون عمل هم به درد نمىخورد.
مثلا من مىدانم زیارت امام رضاعلیه السلام چقدر ثواب دارد و راه مشهد را هم مىدانم. آیا با این دانستهها به ثواب معرفتم مىرسم؟ خیر.
وقتى از مرحوم حضرت آیت الله بهجت«ره» مىخواهند که ما را نصیحتى فرمایید؛ ایشان مىگویند:
«به آن چیزهایى که بلدى عمل کن»
پس در واقع اگر بیشتر بدانى و عمل نکنى ضررت بیشتر است زیرا تو به دانستههاى قبلىات نیز عمل نکردهاى. حال من تو را چگونه نصیحت بکنم؟. علمها براى ما مسئولیتآورند. فرداى قیامت به ما مىگویند: «تو مىدانستى ولى عمل نکردى».
در مورد والدین هم باید معرفت و عمل داشته باشیم و با اعمال به دانستههایمان برسیم ان شاءالله به جایى که خداوند براى ما در نظر گرفته است و ان شاءالله به نقطه وصل خود خداوند مهربان برسیم.
یکى از اعمالى که ثواب شمرده شده است شرکت در تشیع جنازه مؤمن است و لو اینکه تنها هفت قدم هم برایت مقدور باشد که پشت سر جنازه بروى؛ این کار را انجام بده، که این کار از چند جهت مفید است: یکى اینکه انسان به خودش نهیب مىزند که یک روز هم مرا روى این تختهها مىگذارند و مىبرند و خاک مىکنند و یکى دیگر اینکه موجب پذیرش دعاها مىشود.
البته رعایت آداب تشییع لازم است؛ از حضرت پیامبرصلى الله علیه وآله است که:
«اگر کسى در تشیع جنازه کسى شرکت کند و ادب آن مراسم را رعایت نکند خداوند روز قیامت او را خوار و ذلیل مىکند در مقابل تمام افراد در روز قیامت به او اهانت مىکند و همچنین دعایش را اجابت نمىکند».
حدیث معروفى داریم که:
« منزلت احترام مؤمن از منزلت احترام خانه کعبه بیشتر است»
نکتهاى که دوباره در بارهى اهمیت عمل بیان مىکنیم؛ حدیث معروفى است که حضرت پیامبرصلى الله علیه وآله مىفرمایند:
الدّاعى بِلا عَمَلٍ کَالرّامى بِلا وَتَر
انسانى که دعا مىکند ولى عمل به دنبال آن نیست مثل کماندارى است که مىخواهد تیرى را به راه دورى بیندازد ولى کمان در اختیار ندارد.
تیر را مگر بدون کمان چقدر مىشود پرتاب کرد؟ دعاى بدون عمل هم بُردى ندارد و بالا نمىرود و به زمین مىخورد. پس عمل صالح خودش باعث استجابت دعا مىشود و عمل صالح در راستاى دعا هم براى بالا رفتن دعا لازم است.
براى سلامتى امام زمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف» صلوات
و السلام على من اتبع الهدى
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
آبکش
-------------------------
آیا عادلانه و ممکن است که:
سالها زحمت کشیده و با انجام اعمال نیک و صواب به گردآوری توشه و ثواب اقدام نماییم؛ ولی با انجام چند گناه کوچک در روز قیامت هنگام حسابرسی و مشاهده دفتر اعمال اثری از فعالیت های خود ندیده و از ثواب آنها محروم شویم؟!. و آیا این با عدل الهی سازگار است؟.
در پاسخ می گوییم: «بله اولاً چنین چیزی ممکن است و ثانیاً و جود چنین امری خدشه ای به عدل الهی نخواهد زد. برای توضیح بیشتر به بیان چند مثال می پردازیم:
فرض نمایید؛ سالها طول بکشد تا دانههای چوب کبریت یا پوشالهای باریک چوب را گرد هم آوریم و انباری مملو از این دانهها چوب و پوشال تهیه سازیم ولی پس از آن به علت سهل انگاری و غفلت آتش سیگار خود را روی یکی از آنها انداخته و شب به منزل برویم. فردا صبح چه چیزی مشاهده خواهیم کرد؟ بی تردید تَلّی از خاکستر . دقت نمایید: چند سال طول کشید تا جمع کنیم؟ چند لحظه طول کشید تا نابود شود؟!
مثالی دیگر: انباری را در نظر آورید که در آن تعدادی موش زندگی می کنند و ما با آگاهی و یا عدم آگاهی از آن اقدام به جمع آوری محصول گندم خود و انباشته نمودن آن در این انبار نماییم هر روز کیسه های از گندم درو شده را در گوشه ی انبار قرار داده و درب انبار را می بندیم و فردا مجدداً کیسه های دیگر و... پس از گذشت مدتها، هنگامی که درب انبار و یا سیلوی خود را می گشاییم چه می یابیم؟ تعداد زیادی موش گردن کلفت و کیسه های سوراخ و خالی از گندم و نیز مقدار زیادی فضله موش که در جای جای انبار باقی مانده است. این امر تقصیر کیست؟.
اَر که موشِ دزد در انبان ماست گندم اعمال چِل ساله کجاست؟
و باز مثالی دیگر: کوه بزرگ و مرتفعی را در نظر آورید که مدتّهای مدیدی طول میکشد تا از آن بالا رفته و قلّهی آن را فتح نماییم. ماهها و سالها تمرین و تلاش کرده و خود برای بالا رفتن از آن مهیا ساختهایم با برنامهای آماده و توشهای کامل اقدام به صعود مینماییم چند روز متوالی طول میکشد تا به نزدیکی قلّهی آن میرسیم ولی در روز آخر بر اثر غفلت و کوتاهی، برای بالا رفتن عجله نموده و جوانب ایمنی آن را رعایت نمینماییم پا روی سنگی غیر مطمئن و لغزان نهاده و ... .
نتیجه کاملاً روشن است یک غفلت کافی است تا سقوط و هلاکت نصیب این کوهنورد عجول گردد.
فرض نمایید سالها تلاش نمایید و با آبکش! آب دریایی را در مخزنی جمع نمایید. در آخر چقدر جمع شدهاست؟
فرض نمایید سالهایی متمادی با ظرفی سالم آب دریایی را در آبکشی بریزیم! چقدر در گردآوری آب موفق بوده و آب جمع نمودهایم؟!
این مثالها و دهها مثال دیگر به خوبی گویای این مطلب است که اولاً وقوع این حوادث ممکن و ثانیاً در تمامی این حوادث مقصر اصلی شخصی جز خود انسان نمیباشد و نمیتوان در این گونه موارد عدل الهی را زیر سوال برده و او را مقصر بدانیم.
آری، بر اساس روایات وارده بروز گناه در زندگی انسان به مثابه آتشی بر خرمن، سقوط از یک بلندی، جمعآوری آب با آبکش و یا در آبکش بوده و بسیار خسارت بار است.
گناه، ویرانگر اعمال نیک انسان است. انسان آگاه و عاقل کسی است که در کنار جمع آوری گندمِ حسنات، به دفع موشهای دزد [یعنی گناهان] از انبار وجود خود اقدام نماید. او به خوبی میداند که وظیفهای دوگانه برعهده دارد: انجام واجبات و ترک محرمات.
و دقیقاً از همین روست که در روایات فراوان به «لزوم محاسبهی اعمال» از سوی انسان تاکید و سفارش شدهاست. انسان مومن کسی است که هر روز در لابلای اعمال خویش تفحص نموده و خطاهای آن روز خود را یافته و با توبهای آگاهانه ساحت وجود خویش را از لوث گناه بریء و منزه نماید.
انسانی که هر شب به محاسبهی اعمال و توبه از خطاهای خویش نپردازد گرفتار فراموشی و غفلت گردیده و روزی که پردهها از روی اعمال کنار میرود[i] چیزی جز حسرت و آه در کیسه نخواهد داشت.
مَثَل او به مانند هیزمشکنی است که هر روز چوبها و موریانهها را روی هم انباشته نموده و به جای آنکه موریانهها را در لابلای چوبها یافته و از آن جدا سازد؛ هیزمها و موریانههای دیگری را بر آن میافزاید!. بیتردید هر چه ضخامت لایههای انباشتهشده زیادتر شود، موریانههای زیرین بیشتر مخفی گشته و یافتن آنها سختتر خواهد شد و گناه نیز همین گونه است، اگر انسان هر روز در اعمال خود به قصد یافتن گناهان کنکاش ننماید، گناهان پیشین از یاد او رفته و از دیده پنهان میگردند و روزی متوجه خواهد شد که دیگر اثری از «توشهی گردآوری شده» باقی نمانده است.
پس عاقلانه آن است که به جای آنکه عدل الهی را زیر سوال برده و تقصیر را بر گردن حقتعالی بیاندازیم در اعمال خود دقیق شده و با دقتی مضاعف گناهان را شناسایی نموده و ریشهی آنها را که به مثابهی «سلولهای سرطانی و قابل تکثیر» بوده از مملکت وجود کنده و خشک سازیم. به امید آن روز
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
دعا(5)
در بحثهاى قبل وقتى عوامل مؤثر در استجابت دعا را مطرح مىکردیم ممکن بود در ذهن بعضىها این شبهه پیش بیاید: ما که تمام آن عوامل را رعایت کردیم پس چرا دعایمان اجابت نشد؟ آیا نعوذ بالله فرمایشات ائمه علیهم السلام اشتباه بوده؟ نه؛ قطعا اینگونه نیست بلکه ما روایاتى هم در مورد موانع استجابت دعا داریم که باید با آنها نیز آشنا شویم.
یکى از عوامل مهم در «عدم استجابت دعا» مسئله «گناه» است. گناه، در بین اعمال انسان، نقش موش و یا سوراخ ته کیسه را بازى مىکند.
گناه، به مثابهى یک وزنهى سنگین است که جلوى بالا رفتن دعا را مىگیرد. دعا باید بالا برود تا به اجابت برسد و دعایى که سنگین شده قدرت بالا رفتن ندارد.
از یک «بالن سنگین» هیچکس انتظار بالا رفتن ندارد. باید کیسههاى شن را از اطراف آن جدا کرد تا سبک شده و بالا برود؛ دعا هم براى بالا رفتن احتیاج به سبک شدن و دور شدن انسان از گناه، دارد.
امام باقرعلیه السلام مىفرمایند:
اِنَّ العَبدَ لَیسألُ اللّهَ حاجتَه فَیکون مِن شأن اللّه تعالى قَضاؤُها إلى أجلٍ قَریبٍ أو بَطىءٍ فَیذنبُ العبدُ عِندَ ذلکَ الوقتِ ذَنبا فَیَقولُ اللّهُ لِلمَلَکِ المُوکَّل بِحاجَتِه لا تُنجِزْها فَقَد تَعرَّضَ لِسَخطى و اسْتَوجَب الْحِرمانَ مِنِّى
گاهى از اوقات فردى یکى از نیازهاى دنیویش را از خدا مىخواهد و در قضا و قدر الهى اینگونه مقدر است که این دعا مستجاب شود ولى آن فرد در وقت دعا گناهى مىکند (که این گناه کار را خراب مىکند) و وقتى فرد این دعا را مىکند خداوند متعال به فرشتهاى که مأمور انجام آن دعا است مىفرماید: «دعایش را اجابت نکن زیرا او باعث خشم و غضب من شد»
در خصوص آیهى شریفه :
اُدعُونى اَسْتَجبْ لَکُمْ،
دعا کنید تا آن را اجابت کنم؛
مردم از معصوم علیه السلام مىپرسند: «ما معنى درست آن را نفهمیدیم، چرا ما دعا مىکنیم و اجابت نمىشود؟!» امام صادقعلیه السلام در جواب مىفرمایند:
أَمَا إِنَّکُمْ لَوْ أَطَعْتُمُوهُ فِیمَا أَمَرَ بِهِ ثُمَّ دَعَوْتُمُوهُ لَأَجَابَکُمْ وَ لَکِنْ تُخَالِفُونَهُ وَ تَعْصُونَهُ فَلَا یُجِیبُکُمْ
« اگر شما خدا را در آنچه به شما امر کرده اطاعت کنید و سپس دعا کنید بدون شک خداوند اجابت مىکند ولیکن شما گناه مىکنید و حرف خدا را گوش نمىدهید او نیز دعاى شما را اجابت نمى نماید.»
زیرا در معامله باید هر دو طرف معامله درست عمل کنند نه فقط یک طرف این درست نیست؛ شاید در شرح حال پیر پالاندوز شنیدهاید که روزی در بازار مىرفت که دید از پشت بام یکى از مغازههاى بازارچه، بچهاى سقوط مىکند، این پیرمرد در آن لحظهاى که متوجه سقوط کودک مىشود مىگوید: «به اذن خدا بایست» و این بچه بین زمین و آسمان! متوقف مىشود. در حالى که عقل مىگوید: بر اساس جاذبهى زمین باید بچه به زمین بیفتد!!. وقتى مىایستد اطرافیان، بچه را مىگیرند و بر زمین مىگذارند.
سپس از او مىپرسند تو که هستى!؟ چه کردهاى که به این مقام رسیدهاى!؟ او نمىگوید: «من یکى از اولیاءالله هستم» مىگوید: «من که کار خاصى نکردهام، سالها خداوند عزیز به من گفت: «که این کار را بکن، آن کار را نکن» و من گفتم: «چشم» و اطاعت کردم حالا یک بار هم من از خدا خواستم و او پذیرفت».
مگر افرادى که مستجاب الدعوه هستند چگونه اینگونه شدهاند؟ اینها اینقدر اطاعت بارى تعالى کردهاند که چشمشان باز شده و به این درجه رسیدهاند و البته هر دعایى را هم انجام نمىدهند؛ زیرا افرادى عاقل و هوشیارند و دعاهایى مىکنند که به مصالح اجتماع باشد و فکر نکنید که با این دعاها براى خود حوائج دنیوى مىخواهند، اینان مردانى هستند که زیبائیهاى ماورائى را دیدهاند و دیگر به این امور مادى توجهى نمىکنند. براى ما مادیات پر بهاست؛ اما او به جائى رسیده که دیگر امور مادى برایش ارزشى ندارد.
گناه یعنى سوارى گرفتن شیطان از ما، گاهى اوقات شیطان آنچنان بر ما مسلط مىشود که اسلحه (دعا) ما هم به دردمان نمىخورد و نمىتوانیم از آن استفاده بکنیم و یا اگر استفاده کنیم خودمان را هم از بین مىبریم. مثل کسى که یک نارنجک در دست دارد و دشمن در چند قدمى اوست. اگر او نارنجک را به طرف خود بیندازد خودش هم صدمه مىبیند. انسانى که غرق گناه شد انسانى است که شیطان بر او مسلط شده و معلوم نیست که سلاح او کارساز باشد. بنابر این باید اول شیطان را از خود دور کنیم سپس با او بجنگیم و نگذاریم که دیگر به ما نزدیک شود. اول باید تا آخرین حد توانمان گناه را از خود دور کنیم؛ چون مشخص است که ما معصوم نمىشویم ولى مىتوانیم بسیارى از گناهانى که بر ما تسلط پیدا کردهاند و ما را ذلیل خود کردهاند را از خود دور کنیم. البته این مبارزه بسیار سخت است مگر آنکه خداى مهربان به ما کمک کند.
(الا ما رَحِمَ رَبّى).
البته خداوند متعال نیز به هر کسى توفیق نمىدهد؛ مگر قابلیتى در خود ایجاد نمایى که خداوند تو را لایق توفیق بداند. از این رو ما باید سعى کنیم قبل از دعا گناهان را از خود دور کنیم.
یکى از گناهانى که مانع استجابت دعا است و امروزه بسیار دیده مىشود مسئله لقمهى حرام است که قبلا –و در جلسات دیگر- کامل راجع به آن بحث کردهایم ولى در بین موانع استجابت دعا ببینیم که امام صادق علیه السلام چه مىفرمایند:
مَن سَرَّه اَنْ یُستَجابَ دُعاؤُه فَلْیَطِبْ کَسْبَه
کسى که خوشحال مىشود که دعایش مستجاب شود باید کسب و کارش را طاهر و پاک کند.
یعنى باید انسان پولهاى حرام را که باعث مىشود لقمههاى حرام وارد زندگىاش بشود؛ از کسب و کارش دور نماید. اگر انسان که غرق کسب و کار شد؛ دیگر کارى نداشته باشد که درآمد او از حلال است یا از حرام؛ نباید انتظار استجابت دعا را هم داشته باشد. در بعضى روایات اشاره شده که:
یک لقمهى حرام مىتواند تا هفت نسل!! آیندهى شما را مورد تأثیر قرار دهد!!.
البته قطعا اثر لقمهى حرامى که عالمانه وارد شکم مىشود با آن لقمهاى که جاهلانه کسى وارد شکم ما نماید؛ فرق مىکند. ببینید بُرد اسلحهى شیطان چقدر زیاد است؟! تا هفت نسل بعد را هدف قرار مىدهد!. بعضى گناهان هم مثل غیبت تمام اعمال خیر انسان را نابود مىسازد. ولى یک سرى از گناهان با آتشش اطرافیان ما را هم مىسوزاند.
نکتهى دیگر اینکه: غالبا ما روحمان نوکر جسممان است! بر عکسِ چیزى که در معارف اسلامى آمده است که:
حق این است که جسم در خدمت روح باشد.
ما در هر روز چقدر به فکر پرورش روحمان هستیم؟! چه کنیم که امروزمان بهتر از دیروز باشد؟ و چه کنیم که از فرصتهایمان حداکثر بهره را ببریم؟ صبح که از منزل خارج مىشویم چقدر به فکر تعالى روحمان هستیم؟ همهى فکر و ذکرمان، جسم است، خوراک و پوشاک و خواب و... و از تعالى روح خبرى نیست. باید در کنار توجه معقول و معمول به جسم، به روح هم توجه نمائیم. حداقل همان اندازه که به جسم توجه داریم یا حتى نصف توجه به جسم به روحمان هم توجه کنیم. و این در حالى است که همه قبول داریم که روح، اصل است و جسم فرع؛ ولى با کمال تعجب ما خدمتگزار جسممان هستیم!!.
مرحوم آیه الله شوشترى«ره» بالاى منبر صحبت مىکرد و مىگفت: «اى مردم تمام علماء مىگویند بیائید یکتاپرست شویم ولى من مىگویم بیائید قدرى مشرک شویم!!» (مردم، مانده بودند که او چه مىگوید؟! چرا او هم مثل همه شعار «لا اله الا الله» را نمىدهد؟!).
او در توضیح مىگوید: «همه مىگویند بیائید فقط خدا را بپرستیم ولى من مىگویم بیائید در کنار تمام چیزهاى غیر خدایى که مىپرستید یک کمى خدا را نیز بپرستید، یعنى یک ذره هم خدا را قاطى نمایید!!.»
بله؛ ما در عبادت و پرستش غیر خدا! اینقدر موحد شدهایم که اگر بخواهیم کمى خدا را هم بپرستیم باید مشرک شویم و یاد خدا و شکر خدا را هم در دلهایمان جاى بدهیم. ما تمام توجهمان را به غیر خدا معطوف کردهایم. همیشه براى مهمانى، ورزش، تلویزیون،... وقت داریم ولى اگر به ما بگویند: بیائید یک ساعت هیئت و سخنرانى شاید چیزى هم به درد شما بخورد؛ مىگوئیم: «وقت ندارم، حال ندارم و...» و با این بهانهها آن یک ذره توجه را هم به روحمان نداریم. ما که حوصله مطالعه را نداریم حداقل برویم و در جائى بشنویم. سر کلاس که هر چه مىشنویم براى نمره است، تلویزیون هم هر چه بحث معصومین «علیهم السلام» را مىگذارد حوصله نداریم ببینیم و در این کانال و آن کانال دنبال سریال و فیلم سینمائى مىگردیم. پس کجا سخنان معصومین«علیهم السلام» در مورد پرورش روحمان را بشنویم؟!. در ایام محرم، در هیئتها چقدر افراد، حرف سخنرانان را گوش مىدهند؟ سخنرانى حاج آقا که تمام مى شود همه نفس راحتى! مىکشند و براى عزادارى و سینه زنى و... مىآیند. البته اینها خود، توجه به روح است ولى توجه به روح بدون معرفت، خیلى انسان ساز نیست. سالها «عاشورا» مىآید و مىرود اما ما تغییر و تحولى در خود نمىبینیم، دلمان را به گریه بر امام حسینعلیه السلام خوش مىکنیم ولى آیا براى فردای قیامت همین کافى است؟
من و شما براى رفتن به بهشت باید توشه کافى برداریم و فقط کلید را برداشتن کافى نیست باید توشه کافى داشته باشیم تا بتوانیم به آنجا برسیم و وقتى رسیدیم در آنجا زندگى کنیم.
متأسفانه به نظر بنده ما به آن اندازه که باید و شاید براى آخرتمان کار نکردهایم و دستها و کیسه هایمان خالى است ولى البته از نظر ادعا کم نداریم.
کبر و غرور و فریب شیطان زیاد است و اصلا حاضر به توجه جدى به روحمان نیستیم و همه چیز را به آینده حواله مىدهیم، مىگوئیم در آینده در یک فرصت مناسب یک «توبه حسابى» مىکنیم و دیگر گناه نمىکنیم و سالها این حرفها را به خودمان مىزنیم ولى از این فرصت مناسب که قرار است بیاید، خبرى نیست.
در حدیث قدسى آمده است که:
عَبْدى اَطِعنِى حَتّى اَجعَلَکَ مِثْلِى
«اى بنده من تو مطیع من باش تا من تو را مثل خودم قرار بدهم»
یعنى چه تو را مثل خودم قرار دهم؟ در ادامه مىفرماید:
«من به چیزى که مىخواهم موجود شود مىگویم: کُنْ فَیَکُون یعنی: موجود شو و آن بلا فاصله موجود مىشود. تو هم اگر اطاعت مرا بکنى و به حرفهاى من گوش فرا دهى به آنجا مىرسى که تو هم اگر بگویى کُنْ فَیَکُون مىشود»
خداوند متعال مىگوید: اگر اطاعت مرا کنى کافى است که اراده کنى تا اجابت شود؛ مثل پیر پالاندوز.
حال شما پاسخ این سؤال را پیدا کنید که:
اگر من یک عمرى حرف خدا را گوش دهم چرا خداوند حرف مرا گوش ندهد!؟
لذا؛ مهمترین شرط براى اجابت دعا دور کردن گناه از صفحه اعمالمان است.
براى سلامتى امام زمان «عج» صلوات
و السلام على من اتبع الهدى
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
دعا (4)
در این بحث هم مجددا قسمت عوامل غیر زمانى مؤثر در استجابت دعا را مورد بررسى قرار مىدهیم.
عواملى که در جلسه قبل به آن اشاره کردیم عبارت بودند از: 1)الحاح و اصرار در دعا 2) همراه بودن دعا با عمل صالح 3) زیاد دعا کردن 4) صلوات قبل از دعا 5)به زبان آوردن حوائج 6)دعا کردن در پنهان (مثل نیمه شبها) 7)دعا در رخاء (در حال آسایشو به دور از سختىها) 8)تعمیم در دعا (عمومیت در دعاهایمان براى مؤمنین و مؤمنات) 9)تقدیم دیگران بر خود.
دیگر از عوامل مؤثر دعا در نزد قبر امام حسین علیه السلاماست. در روایت آمده که دعا در نزد قبر امام حسین علیه السلام از ادعیه مستجاب است و انشاءالله بىبرو برگرد اجابت مىشود.
مىفرمایند: «خداوند در عوض قتل امام حسین علیه السلام درکربلا این را قرار داده است که
اولا: امامت در ذریه حضرت باشد و دیگر اینکه شفا را در تربت امام حسین علیه السلام قرار داده است، (خوردن خاک و گل حرام است ولى خوردن تربت آقا امام حسین علیه السلام به قصد شفا حرام نیست) و سوم اینکه دعا را در کنار قبرش اجابت مىکند».
دیگر از عوامل مؤثر در اجابت بحث ولایت است.
ابوذر غفارى مىگوید نبى مکرم اسلامصلى الله علیه وآله فرمود:
فَإنّا مَنازِلَ الهُدى و أئِمةَ التُّقى و بِنا یُستَجابُ الدُّعاء و یَدفعُ البَلاءُ و بِنا یَنزِل الغیثُ مِنَ السَّماءِ
تمام توفیقات و خیرات اگر ائمه نبودند آن خیرات هم نبود یعنى حضرت مىفرمایند: چون ما هستیم دعاى شما اجابت مىشود ما منزلهاى عبادت هستیم؛ ما راهنمایان تقوى و پرهیزگارى هستیم...»؛
این خیلى مهم است که ما اگر مىخواهیم دعاهایمان اجابت شود باید ولایت داشته باشیم و این غیر از صلوات است که آن را در عوامل اجابت دعا بیان کردیم، «خود ولایت». اینکه ما طوق ولایت ائمه علیهم السلام را دور گردن داشته باشیم؛ اگر این طوق نباشد دعاها بالا نمىرود؛ دعاهایمان در آن حجابها گرفتار مىشود؛ ولایت آن پردهها و حجابها را مىدَرد و دعا سریع بالا مىرود.
از عواملى که بسیار در دعاها وارد شده ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام است و تولّى و تبرّاى آنها از عوامل مؤثر اجابت در دعاست. شما مىدانید اگر ولایت نباشد نماز هم قبول نیست
نمازِ بى ولایت بى نمازیست
عبادت نیست نوعى حقه بازى است
نماز بى ولاى او عبادتیست بى وضو
به منکر على بگو نماز خود قضا کند
لذا ما باید یکى از چیزهایى که همیشه مدنظر داشته باشیم -تا نه تنها دعاهایمان بلکه تمام اعمالمان مورد تأئید قرار گیرد- ولایت مدار بودن است.
ولایت اهلبیتعلیهم السلام هم مقداریش بر مىگردد به معرفت اهلبیتعلیهم السلام و آن هم نه به اینکه برویم به دنبال اینکه امامعلیه السلام چه موقع متولد شدند؟ چه موقع از دنیا رفتند؟ و ... بلکه امامشناسى به این معنا که نقش تکوینى امامعلیه السلام را در زندگیمان بشناسیم. سیره عملى معصومینعلیه السلام را دقیقا بشناسیم و فرمایشات معصومین علیه السلامرا دقیقا نصبالعین خود قرار دهیم؛ اگر ولایت نباشد تمام عمر ما به فنا رفته است. اگر ولایت نباشد جهاد و جبهه ما هم بیهوده است. ما که علىعلیه السلام را به عنوان ولى قبول داریم؛ راجع به ولایت حَقّهى ایشان چقدر تحقیق کردهایم؟ نسبت به امام زمان علیه السلامچقدر تحقیق داشتهایم؟ راجع به اینکه امامعلیه السلام در زمان غیبت از ما چه خواسته است؟ اینها نشان مىدهد که ما خود را به ولایت اهلبیتعلیهم السلام متصل کردهایم یا نه؟ وگرنه اگر اینها نباشد؛ این چه ولایتى است؟! صِرف ادّعا که ولایت نیست؛ خیلىها در زمان خود ائمهعلیهم السلام ادعاى ولایت مىکردند ولى موقع عمل که مىرسید جا مىزدند و شانه خالى مىکردند آیا ما از آنها هستیم یا نه، از کجا معلوم که وقتى آقا امام زمان علیه السلامبیاید پشت ایشان باشیم؟ مگر در روایات نیست که وقتى امامعلیه السلام تشریف مىآورند؛ خیلىها منکر مىشوند و مىگویند: این دینى که امامعلیه السلام آورده است؛ دین نیست!! و خیلىها که منتظر امام زمانعلیه السلام بودهاند و «دعاى عهد»ها و «زیارت جامعه»ها خواندهاند هم امامعلیه السلام را انکار مىکنند، زیرا دعایشان بىمعرفت بوده است و نفهمیدهاند که امامشانعلیه السلام کیست؟ و امامعلیه السلام از آنها چه مىخواهد؟ خودشان را آماده نکردهاند، لذا ما باید اهل تحقیق باشیم؛ شبى چند صفحه راجع به تکمیل ولایتمان بخوانیم و آن را به هر بهانهاى ترک نکنیم. ما چگونه مدعى هستیم که شیعه امام زمانعلیه السلام هستیم، در حالى که مى دانیم خداوند از انسان کسل و تنبل بدش مىآید و ما هم متاسفانه اینچنین هستیم؟؛ لذا کار سخت است هر لحظهاى که از دست مىدهیم فرداى قیامت جاى حسرت خوردن است. انشاءالله ما با معرفت اهلبیتعلیهم السلام در قیامت در نزد آنها رو سفید باشیم و از دست ایشان آب کوثر بنوشیم.
در انتها به چند روایت دیگر از روایاتى که در این زمینه وارد شده است اشاره مینایم؛ رسول اللهصلى الله علیه وآله مى فرمایند:
مَنْ تَخَتَّمَ بِالْعَقِیقِ قُضِیَتْ حَوَائِجُهُ
«هر که انگشتر عقیق به دست داشته باشد؛ حوائج او برآورده مىشود»
و نیز مىفرمایند:
دعاءُ أطفالِ أمَّتی مُستَجابٌ ما لَم یُقارِفُوا الذُّنوبَ
«دعاى کودکان امت من مستجاب است مادامى که به گناهان آلوده نشده باشند»
ونیز فرمودند:
یَقولُ اللهُ عزَّ و جلَّ: مَن سَألَنی و هُوَ یَعلمُ أنّی أَضُرُّ و أنفَعُ أُستُجیبَ لَه
«خداوند متعال مى فرماید: هر که از من چیزى را مسالت نماید در حالى که مىداند نفع و ضرر او در دستان من است؛ دعاى او را اجابت مىنمایم»
و در خصوص این روایت آخر لازم است قدرى توضیح دهم. حضرت مىفرمایند: بنده، باید بداند که تمام امور در دست خداند متعال بوده و هیچ امرى بدون اجازه و اذن او واقع نخواهد شد؛ لذا یک مومن واقعى بدین ترتیب تمام توجهش تنها و تنها به او بوده و به او امید داشته و از او درخواست مى نماید. و این چنین شخصى از غیر او قطع امید نموده و فقط او را ولى نعمت خود دانسته و او را بندگى مىنماید. و این نوعى توحید افعالى است. البته عوامل دیگرى نیز در اجابت دعاها موثر است که ما به همین مقدار بسنده مىنماییم.
ادامه دارد .................
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
داروخانه
در راهروی دانشکده در حال گذر بودم که دانشجویی جلوی مرا گرفت و گفت: استاد سؤالی داشتم. گفتم: بفرمایید، اگر بلد باشم در خدمتم. او گفت: مگر شما نمیگویید که قرآن کتاب هدایت است و کتاب زندگی است؟! پس انسان با مطالعه آن باید درس های فراوانی گرفته وبا زبان آن آشنا گردد، در حالی که من وقتی آنرا مطالعه میکنم چیززیادی متوجه نمیشوم و نکات خاصی در آن نمیبینم؟!
اندکی به فکر فرو رفتم تا برای پاسخ به سؤال او از زبان تمثیل بهره گیری نمایم و به لطف خداوند متعال مثالی مناسب و قابل فهم به ذهنم رسید به او گفتم:
«فرض کنید وارد داروخانه ای شده اید که جمیع داروهای مورد نیاز شما را دارد، داروخانه ای بزرگ و گسترده با قفسه هایی پر از دارو، داروهایی که شما اکثر آنها را نمی شناسید و تنها نسخه ای در دست دارید، چگونه میتوانید داروهای خود را تهیه نمایید؟».
گفت: «برای من که به تنهایی ممکن نیست، قطعاً باید از دکترهای داروشناس که در داروخانه مشغول به کارند کمک بخواهم.»
من هم که منتظر همین مطلب بودم از فرصت استفاده نموده و گفتم:
«احسنت؛ قرآن نیز اگر چه داروخانه ای کامل برای درمان تمامی دردهای روحی و حتی مادی بشر است ولی بهره گیری از آن نیز آدابی دارد و شخص مراجعه کننده باید از دکترهای داروشناس و قرآن شناسان حقیقی یاری بجویید و صد البته که آنان جز معصومین علیهم السلام نمیتوانند باشند و دقیقاً از همین روست که نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
«انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا کتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض»
«همانا من در نزد شما دو امر گران سنگ را به جای میگذارم؛ تا زمانی که به آنها تمسک جویید هرگز گمراه نمیشوید؛ کتاب خدا و اهل بیتم، و این دو هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا درکنار حوض کوثر به من ملحق شوند»
اگر در مضمون این فرمایش پیامبر نیز دقت فرمایید می بینید که آن حضرت میفرماید بدون ائمه معصومین علیهم السلام، قرآن نمی تواند یاری رسان انسان باشد و این دقیقاً مانند همان مثالی است که برای شما زدم؛ در این لحظه برق خاصی در چشمان و شادی خاصی در چهره دانشجوی مذکورمشاهده نمودم؛ گویا مثال مذکور کاملاً در جان او نشسته و او را آرام ساخته و در این لحظه بود که دیگر نیازی به ادامه استدلالهای خود ندیدم و او را با آن حال خوشش به خدا سپردم.
در پناه قرآن باشید.
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
خانه عنکبوت
روزی در کلاس و مشغول تدریس بودم دانشجویی با حالتی خاص و حق به جانب اجازه خواست و گفت: «استاد سؤالی داشتم» گفتم: «بفرمایید» او با همان وضعیت خاص گویا فرصتی طلایی یافته تا به قول خودمان «حالی از استاد بگیرد» و او را ضایع سازد و ضمن آنکه صلابت و بهره هوشی خود را به اثبات برساند؛ قدری هم دیگران را به خنده وادار ساخته و لذتی ببرد، گفت:
«مگر شما نمی گویید که قرآن کتاب خداست و معجزه الهی است و بنابر آیات قرآن هیچ اختلاف و خبر غیر عملی و غلط و.. در آن یافت نمیشود؟!»
گفتم: «بله البته»
گفت: «اما من آیه ای یافتم که به لحاظ علمی قابل خدشه است و به آن اشکال وارد است»
راستش را بخواهید در این لحظه اندکی ترس و اضطراب پیدا کردم البته نه بدان جهت که باور نمایم سخن او درست است و می توان به قرآن ایرادی علمی وارد ساخت، خیر بلکه از آن جهت که مبادا شناخت و آگاهی من از قرآن در آن حدی نباشد که بتوانم وکیل مدافع شایسته ای برای او بوده و به نحوی صحیح از آن دفاع نمایم.
در هر حال کاری نمیشد کرد، زیرا او سخن خود را در جمع گفته و همه حواس ها را معطوف به خود کرده بود؛ به ناچار و البته با توکل به خدا عرضه داشتم: «خوب بفرمایید، آماده شنیدنم!»
و او گفت: «در قرآن آیه ای داریم که میگوید: «همانا خانه عنکبوت سست ترین خانه هاست» در حالی که الان بلحاظ علمی ثابت شده است ماده ای که عنکبوت با آن تار می تند و خانه خود را از آن می سازد در قیاس با مواد دیگر ماده ای بسیار محکم می باشد! و این کشف علمی با آیه مذکور نمی سازد»
راستش را بخواهید باز هم در ابتدا و یک لحظه ماندم که چه بگویم، اما بلافاصله و با لطف خدا نکته ای به ذهنم رسید. به او گفتم:
«برادر عزیز ظاهراً شما دقیق آیه را مطالعه نکرده اید.
اولاً این آیه نگاهی عرفی به خانه عنکبوت دارد بدین معنی که در نظر عرف مردم، در بین خانه های موجود، خانه عنکبوت بسیار سست و ضعیف است.
ثانیاً با اندکی دقت بیشتر در آیه متوجه این نکته مهم می شویم که به فرض که کلام شما صحیح باشد و ماده تشکیل دهنده تار عنکبوت بسیار محکم باشد، قرآن در مقام مقایسه انواع «مواد» با یکدیگر نیست یعنی نمی فرماید: «ماده تشکیل دهنده تار عنکبوت سست ترین ماده هاست» بلکه او در حال مقایسه «خانه»های شناخته شده در بین مردم است و صد البته منافاتی ندارد که انسان با ماده ای محکم خانه ای ضعیف و یا با ماده ای ضعیف خانه ای محکم بسازد.
دانشجو پرسید: «چگونه؟! »
گفتم: «از نظر شما آهن محکم تر است یا کاغذ؟»
گفت: «خوب معلوم است آهن»
گفتم: «حال اگر من آهن را تبدیل به ورقه های بسیار نازک و قابل انحناء و خم شدن بنمایم آیا میتوانم به راحتی آن را خم نمایم یا خیر؟ مسلماً می توانم و باز اگر فرض کنید کاغذ را به شکل استوانه ای در آورم که کاملاً توپر و از سمت بالا به شکل عمودی به آن فشار وارد سازم. آیا میتوانم آنرا به راحتی خم نمایم؟! قطعاً خیر.
نمونه دیگر تخم مرغی است که به شکل عمودی به آن فشار آوریم. همان علمی که شما از آن دم میزنید ثابت کرده که حتی وزن یک اتوبوس بزرگ و با تمامی مسافرانش نیز نمیتواند این تخم مرغ را بشکند....
در این هنگام یک دانشجو با صدای بلند به یاری من برخاست و گفت: «استاد تلوزیون هم این آزمایش را نشان داد.» و من نیز ضمن تشکر از او ادامه دادم:
«پس گاه می توان مواد را با هم مقایسه کرد و گاه میتوان اشکال ساخته شده و به اصطلاح مصنوعات را با هم مقایسه نمود. در آیه مورد اشاره شما نیز خداوند فرمود: «خانه ها» و نفرمود «مواد» به گمانم پاسخ شما را داده باشم.
در این هنگام دانشجویان دیگر به وجد آمده صلواتی فرستادند و به لطف حضرت حق تعالی قضیه بخوبی فیصله یافت.
در پناه قرآن باشید
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نماییدبا تشکر
التماس دعا
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |