بسم الله الرحمن الرحیم
امتحان
زندگی هر انسان مشحون از امتحانات کوچک و بزرگ، سهل و آسان، ضروری و غیرضروری است. برخی از امتحانات مهم، برخی معمولی و برخی کم اهمیتند، مثلاٌ امتحان های میان ترم غالباً تاثیر جدی در وضعیت دانش آموز ندارد وامتحان پایان ترم به اهمیت امتحان کنکور نیست. به بیان دیگر امتحان گاه کوچک و آسان و گاه بزرگ و سخت است.
امتحان های الهی نیز مختلفند، گاه کوچک و گاه بزرگ اند، گاه امتحانی برای گذشتن و دل کندن از مال است، گاه امتحان بر سر آبرو و شخصیت انسان و گاه امتحانی برای ایثار جان است و حتی گاه امتحان بر سر «فرزندان و جان ایشان» است، چنانکه خود می فرماید:
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ (سوره مبارکه بقره-155)
«و بی تردید به طور قطع ما شما را با انواع امور مانند ترس، گرسنگی، کم شدن اموال و جان هایتان و انواع ثمرات-زندگی – می آزماییم.»
و چنانکه امتحانات سه دسته اند: شفاهی، کتبی، عملی، امتحانات الهی نیز این گونه اند، برخی امتحان ها شفاهی است؛ مثل گناهان زبان، برخی امتحانات کتبی است؛ مثل دست نوشته های انسان که به چه قصد می نگارد؟ چه اثرات و تبعات مثبت و یا منفی بر آنها مترتب است؟ با یک امضای او چه اتفاقاتی می افتد؟ چند نفر بد بخت می شوند؟ چه تعداد انسان از نان خوردن می افتند؟ چه سرهایی بی گناه بالای دار می روند و ...
و برخی امتحانات عملی اند؛ مثل کلیه ی اعمال و رفتار انسان به گونه ای که تک تک حرکات و سکنات انسان در زندگی، نوعی از امتحانات الهی است؛ کلیه ی نگاه ها، شنیدن ها، گام برداشتن ها، حرکت نکردن و سکون ها همه و همه نوعی امتحانند؛ کِی باید سخن گفت؟ چه باید گفت؟ کی باید سکوت کرد؟ کی باید دید و کی ندید؟ چه چیز را دید و چه چیز را ندید؟ کی؟ چرا؟ چگونه؟ پاسخ همه ی این سوالات باید دانسته شود و بر اساس صحیح ترین اطلاعات پاسخ آنها داده شود وگرنه نمره ی امتحان، نمره ای خوب و قابل قبول نخواهد بود. بنابراین برخی در این امتحانات مردود می شوند و جای رفوزه تو کوزه و جای این کوزه در موزه ی عبرت! یعنی جهنم است. برخی نیز در این امتحانات قبول می شوند که مشخص است پاداش شخص موفق ارتقاء او به مقامات و مدارج بالاتر و استقرار در بهشت خداوند متعال است.
اما برخی نیز تجدید می شوند که آنها نیز چند دسته اند: برخی با اندکی تلاش در آزمونهای بعدی قبول می شوند، برخی اندکی نمره کم می آورند و نیاز به استفاده از تک ماده و تبصره پیدا می کنند اینها همان هایی هستند که محتاج شفاعت اهل بیت علیهم السلام در روز قیامت اند و با شفاعت آنها قبول می شوند! ولی برخی نیز پس از تجدیدی و مجدداً به خاطرغفلت و تنبلی مردود گشته و به اصحاب کوزه می پیوندند! کوزه هایی به نام «وَیل» و «سَقَر» که با سِرکه هایی به نام «حمیم» و «طنیه ی خُبال» - یعنی چرکی که از زخمهای اهل جهنم بیرون می آید- پرشده اند.
البته برخی نیز در فکر «تقلب» در امتحانند این دسته از آدم ها آنهایی هستند که فکر می کنند می توانند با انواع توجیهات زیبا و ظاهر فریب، انواع بهانه ها و استدلال ها و انواع کلاه های کوچک و بزرگ شرعی! و غیر شرعی، بزرگترین مراقب دنیا یعنی خداوند متعال را به خیال خود فریب داده و به راحتی مرتکب تقلب شوند؛ غافل از اینکه «اِنَّ الشّاهِدَ هُوالحاکِمُ» و نیز « وَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ».
و همان گونه که تعداد مراقب در امتحانات، مختلف است گاه یک نفر، گاه دو نفر و گاه بیشتر، در آزمون های الهی نیز تعداد مراقب ها گاه تا ده ها نفر می رسد؛ شاهدانی که گاه اصلاً دیده نمی شوند مثل فرشتگان و ملائک موکَّل که مامور ثبت اعمال انسان اند و گاه دیده می شوند ولی در ظاهر گویا متوجه اعمال انسان نیستند؛ مثل زمین و در و دیوار و هر آنچه در اطراف انسان است که همگی در حال مراقبت از این دانش آموخته ی در حال امتحانند و مثل دوربین های مخفی عمل می کنند و تمام رفتار انسان را ضبط می کنند.
گاه نیز این دوربین های الهی «جان دار»ند که یا شعور ظاهری دارند و یا در ظاهر بی شعورند، با شعور مثل دیگر انسان ها که شاهد خیر و شری از من و تواند و در ظاهر بی شعور نظیر گیاهان و حیواناتی که گاه دست نوازش ما! آنها را نواخته و یا تیغ جفای ما آنها را گداخته است.
امتحان برای آنهایی سخت و دلهره آور است که در طول سال خود را همراه نساخته و درس ها را عمقی فرانگرفته اند؛ امتحان های الهی نیز گاه این گونه اند؛ آن که در دنیا بی خیال بوده و رها و به بیان دیگر آزاد از عقل و اسیر نفس بی تردید در روز آزمون - یا بهتر بگویم اولین شب امتحان در دنیای دیگر، یعنی شب اول قبر- گرفتار شدیدترین دلهره ها و اضطراب ها، ترس ها و از خود بی خودشدن ها گشته و نمی توانند به خوبی از عهده ی سوالات شفاهی ممتحنین -یعنی نکیر و منکر- برآمده و پاسخگوی آنها باشند. البته این نیز نوعی از امتحانات شفاهی است.
و چنانکه در روز امتحان لحظه ای فرا می رسد که مراقب می گوید: « ورقه ها بالا، وقت تمام» روزی نیز فرا می رسد که به انسان خطاب می رسد «وقت –زندگی- تمام، لحظه کوچ است و بانگ رحیل زده شد»
البته فرق این نوع پایان با نوع قبلی در این است که در این امتحان، فرصت اتمام امتحان نامعلوم است، بالای برگه ننوشته اند زمان یک ساعت یا چهل و پنج دقیقه بلکه تنها نوشته اند: «زمان تا پایان عمر»؛ اما این که: پایان عمر چه وقت است هیچ کس جز جناب مدیر یعنی حضرت حق تعالی از زمان آن آگاه نیست.
پس عاقل آن است که از اتلاف وقت، غفلت و بازی گوشی های مضر اجتناب ورزیده و تنها به پاسخ سوالات و امتحان بیاندیشد.
برخی امتحانات چند گزینه ای هستند: انسان نیز در مسیر زندگی گاه بر سر دو راهی ها و یا چند راهی ها قرار می گیرد، دو راهه یا چند راهه هایی که انتخاب گزینه ی صحیح لزوماً با شیر یا خط میسر نمی باشد و شانس و اقبال در آنها تاثیری ندارد؛ قابل تقلب از روی دست دیگران نیست ولی البته می توان با راهنمایی معلم که در جلسه حضور دارد -یعنی ائمه اطهار علیهم السلام- و یا بهره گرفتن از جزوه و کتاب در آزمونهای «کتاب باز» پاسخ صحیح را یافت.
آنجا تنها با «معرفت» و آگاهی، راهنمایی معصومین علیهم السلام و رجوع به کتاب خدا -قران کریم- یافتن پاسخ صحیح میسر خواهد بود.
هنگام اخذ کارنامه نیز انسان ها مختلفند، برخی راحت و آرام، برخی هراسان و دل نگران و گرفتار دل شوره های آزار دهنده اند. در روز قیامت نیز بسیاری از انسان ها آرامند و مطمئن، آنهایی که در طول عمر تنها به بندگی او مشغول بوده و سؤالات سخت و آسان و ریز و درشت امتحان را یکی پس از دیگری پاسخ داده و گذرانده اند و بسیاری دیگر از انسان ها به شدت هراسان و نگرانند چرا که نمی دانند در کارنامه اعمال آنها چه چیزی ثبت شده است، خلود در بهشت-وقبولی- یا خلود در جهنم –و رفوزگی- و یا تجدیدی یعنی گذر زمانی کم یا زیاد در عذاب و پاک شدن از لوث گناهان.
و چنان که در روز امتحان گاه نصب کارت شناسایی بر روی سینه لازم است در روز قیامت نیز این گونه است با این تفاوت که کارت شناسایی انسان ها چهره ی ایشان است «یُعرَفُ المُجرِمُونَ بِسیماهُم».
و چنانکه گاه برخی از آدم ها وقتی کارنامه ی خود را گرفتند روی بازگشت به منزل را ندارند و به تعبیری از آن می گریزند برخی از انسان ها نیز در روز قیامت از شرم رویارویی با اقوام و نزدیکان از آنها می گریزند:
یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ (34) وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ (35) وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ (36) (سوره مبارکه عبس)
«روزی که انسان از برادرش و پدر و مادرش و همسر و فرزندانش می گریزد»
برخی از آدمها امتحانشان تمام شده و یا اصلاً امتحانی نداشته اند آنهایی که امتحان نداشته اند مثل: انسان های مجنون و آنهایی که امتحانشان تمام شده مثل: بیماران گرفتار آلزایمر، افراد بیهوش و در حال کُما، که گر چه دیگر امتحانی ندارند ولی وجودشان امتحانی برای دیگران! است؛ این که «من و تو با یک پدر بزرگ یا مادربزرگ و یا پدر و مادر آلزایمری خود چه می کنیم؟» آزمونی بزرگ برای ماست؛ برخوردهای ما با آنها، رعایت حق آنها، رعایت احترام ایشان و دیگر برخوردهای ما با آنها همه و همه امتحاناتی برای ماست و آنها تنها و تنها عرصه ای برای آزمون ما و یا به بیان دیگر سوالاتی در برگه ی امتحانی زندگی ما هستند! این که چگونه از آنها نگه داری می کنیم آیا در خدمت آنها خواهیم بود یا ساده ترین گزینه را برگزیده و به انواع بهانه پدر و مادر مریض و از پا افتاده ی خود را به سرای سالمندان می سپاریم و به بیان دیگر «صورت مساله را پاک می کنیم!!»... .
بله وجود آنها دیگر نه برای امتحان دادن خودشان که برای امتحان گرفتن از ماست.
یادمان نرود دنیا به تمامه سالن بزرگ بزرگترین امتحانات انسان است و تنها و تنها افرادی از این آزمون ها سربلند بیرون خواهند آمد که شاگردان خوبی برای بهترین معلم های بشریت، یعنی پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام بوده باشند.
و فراموش نکنیم که این امتحانات نه برای آنست که خداوند به نتایج آن آگاه شود بلکه برای آنست که من وتو بدانیم چه کاره ایم و در این آزمون در چه رتبه ای قرار گرفته ایم؛ که تا فردا، یعنی وقت دادن کارنامه و دادن جزا نتوانیم منکر نتایج شده و با نادانی همیشگی خود او را متهم به عدم عدالت و تبعیض و دیگر اوصاف ناشایست نماییم.
والسلام - التماس دعا
دنیا چو حُبابیست لیکن چه حباب؟!
نی بر سر آب بلکه بر روی سراب
وآن نیز سرابی که بینند به خواب
وآن خواب چه خواب؟! خواب بد مست خراب
لطفا این شعر را با دقت بخوانید
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش بین رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند
بشنو از من نصیحتی عالی
خانه دل ز غم مکن خالی
خاصه آن غم که حاصل عشق است
نی هوسهای پوچ و تو خالی
عشق چون ساعت شنی باشد
نشود هر دو نیمه اش خالی
هر چه پر نیمه دلش گردد
نیمه عقل آن شود خالی
این نگفتم که تحفه ای بدهی
یاد ما کن به وقت بی حالی(صباغ)
بسم الله الرحمن الرحیم
پرواز شماره 34
چندی قبل نامهای به دستم رسید. نامهای از سوی یکی از بهترین دوستان دوران دانشجوییام که چند سال قبل پس از اتمام تحصیلات به همراه خانوادهی خود عازم کشور فرانسه شده و در آنجا ساکن گشته بود.
خیلی خوشحال شدم و به وجد آمدم چرا که مدتها بود او را ندیده بودم و از او خبری نداشتم. خوشحالیم زمانی به حد اعلای خود رسید که هنگام مطالعهی نامه به این جمله رسیدم: «عبدالله عزیز؛ به همراه این نامه یک دعوتنامه و بلیط رفت و برگشت به فرانسه و اجازهی اقامت دو هفتهای تو در این کشور را میفرستم و امیدوارم که دیگر هیچ بهانهای نیاوری و در این فرصت کارهای خود را انجام داده و در موعد مقرر تو را در پاریس ملاقات نمایم و ... ». راستش را بخواهید اول شوکّه شدم و گمان کردم که خواب دیدهام ولی وقتی به خود آمدم شدیداً به شعف آمده و در پوست خود نمیگنجیدم. باور نمیکردم؛ من که تا آن زمان به هیچ کشور خارجی سفر نکرده بودم الان در مقابلم بلیط رفت و برگشت هواپیمای پاریس و اجازهی اقامت دو هفتهای در آنجا بود.
خلاصه درد سرتان ندهم به سرعت همهی کارهایم را کرده و به همهی آنهایی که میبایست پُز سفر فرانسهام را بدهم خبر این مسافرت را داده و روز موعود در فرودگاه حاضر شدم. بعد از مدتی انتظار صدای بلندگو بلند شد و از مسافران پرواز شمارهی 34 برای سوار شدن به هواپیما دعوت نمود عدهی زیادی از جا بلند شدند. افراد مختلف با تیپهای متفاوت، عدهای با ظاهری ساده و عدهای دیگر با ظاهری کاملاً متناسب! با شهر پاریس، کاملاً اتو کشیده، مانتوهای رنگین و کوتاه، موهای از پشت سر بستهی آقایان، آرایشهای غلیظ خانمها، دخترکان 10-9 سالهی کاملاً بی حجاب و بعضاً با آستینهای نیمه رکابی و... .
سعی کردم خودم را از تک و تا نیانداخته و به اصطلاح از آنها کم نیاورم و به گونهای رفتار کنم که کسی متوجه نشود که من تا آن زمان حتی سوار هواپیما نیز نشدهام چه رسد به سفر پاریس.
درد سرتان ندهم بالاخره سوار هواپیما شده و برای آنکه خطایی نکنم و با آداب داخل هواپیما بیشتر آشنا شوم تمام توجهم به رفتار دیگران بود. خلاصه آن هم به گونهای آبرومندانه! به خیر گذشت. کلیهی آداب پرواز رعایت شد کمربندها بسته شد توضیحات مهمانداران ارائه شد و هواپیما از زمین کنده شد. شانس خوبی آورده بودم و جای من در کنار پنجرهی هواپیما بود، عظمت شهر تهران و ... .
در این هنگام یک نفر که ظاهراً او هم مثل من تازه وارد و ناشی بود [و بعداً که کنارم نشست فهمیدم که یک جانباز شیمیایی است و برای درمان به فرانسه میرود] گفت: «برای سلامتی امام زمان(علیه السلام) بلند صلوات بفرست»؛ امّا ظاهراً مشتری آنچنانهای نداشت و تک و توک صدای صلوات ضعیفی از اطراف بلند شد! من هم که دیدم اوضاع پَس است!؛ آرام توی دلم صلواتی فرستادم! راستش را بخواهید خجالت میکشیدم و ... .
عدهای از مسافران، آن مرد را با نگاههای خاص خود اندکی نوازش داده و ... هنوز صدای خلبان که میگفت: «مسافران محترم اکنون از خاک جمهوری اسلامی ایران خارج گشته و وارد کشور ترکیه شدهایم» تمام نشده بود که بعضیها که ظاهراً خیلی عجله داشتند روسریهای خود را برداشته و روی شانههای خود انداختند!.
بگذریم عدهای در قسمتهای عالیتر و به اصطلاح «لژ نشین» هواپیما جا داشتند عدهای نزدیک موتورها و ... جوانان دختر و پسر مشغول بگو و بخند با یکدیگر بودند، عدهای از پسرها در حال تغذیهی چشمان خود از مناظر! درون هواپیما! بوده و برخی از دختران به بهانههای مختلف در میان صندلیها قدم میزدند. خلاصه همه در حال خود بودند. مدتی نگذشته بود که ناگهان هواپیما تکان شدیدی خورد؛ همهمه و اضطراب بر همه مستولی شد. چشمها خیره گشته و قلبها به تپش افتاد. همان فردی که هنگام بلند شدن از زمین از مردم درخواست صلوات نموده بود مجدداً گفت: برای سلامتی خود و خانوادهتان صلوات، این بار عدهی زیادی! صلوات فرستادند و مجدداً نفسها در سینه حبس شد.
صدای بلندگو بلند شد و خلبان گفت: مسافران محترم نگران نباشید مشکلی جزیی پیدا شده بود که مرتفع گردید و جای هیچ نگرانی نیست. پس از مدتی همهمه و گفتگو در این خصوص و اطمینان از رفع خطر مجدداً بگو و بخندها آغاز گشته و گفتگوهای طنّازانهی دخترکان و پسرکان با نشاط! و ایما و اشارهها و چشمکها و ... آغاز شد.
مدتی طولانی نگذشته بود که مجدداً تکانهای شدیدی رخ داد، این دفعه افراد بیشتری به صدا در آمدند؛ و حتی برخی «یا ابا الفضل» میگفتند! و باز هم صلوات و... تکانها شدیدتر شد، صدای بلندگو بلند شد و خلبان از مسافران خواست خونسردی خود را حفظ نموده و به دستورات مهمانداران توجه نمایند، کمربندها مجدداً بسته شد. مهمانداران با حالتی مضطرب و پریشان شروع به آرام کردن مسافران کردند و ...
که ناگهان یکباره هواپیما رو به سقوط نهاده و بند دل همه پاره شد آری هواپیما در حال سقوط بود و به سرعت رو به پایین در حرکت بود.
در یک لحظه به خود آمدم دنیا در مقابل چشمم تیره و تار شد، باور نمیکردم که در این سن و سال! به سرعت به سوی مرگ در حال حرکت باشم. به خوبی معلوم بود که چند دقیقهی بعد چه اتفاقی میافتد مات و مبهوت مانده بودم.
به یکباره همه چیز تغییر نمود! دیگر از آن خندههای مستانه، نگاههای هوس آلود، کبر و نخوت ثروتمندان، طنازیهای دخترکان، بگو و بخندهای مهمانداران زن و مرد با هم و ... خبری نبود.
همهی چهرهها را وحشت فرا گرفته بود؛ دیگر فرقی بین فقیر و غنی نبود، پزشک و مهندس و جوان و پیر و ... همه و همه در برابر مرگ یکسان بودند. لژ نشینهای هواپیما با دیگران فرقی نداشتند، دیگر از ثروت و قدرت کسی کاری برنمیآمد. دیگر، پارتی و آشنایی با خلبان و کمک خلبان و ... به کار کسی نمیآمد. دیگر اگر کسی ذکر صلوات میخواست نه تنها مورد تمسخر و استهزاء کسی قرار نمیگرفت بلکه همه با صدای بلند به او لبیک گفته و او را اجابت میکردند. دیگر از سخنان لغو و بیهوده خبری نبود. ذکر همهی مسافران "یا الله، یااباالفضل، یا زهرا، یااباعبدالله و ... " بود.
امید همه تنها و تنها به خدا بود و دیگر جز خدا چیزی دیده نمیشد. اگر کسی خدا را صدا میکرد از روی اخلاص بود دیگر ریا و خودنمایی جایی نداشت، زیبا بر زشت و غنی بر فقیر هیچ برتری نداشت.
همه کاملاً تسلیم گشته و مرگ را با همهی وجود باور نموده بودند، دیگر تردیدی در مورد مهمترین واقعیت زندگی «یعنی مرگ» در دل کسی نبود. دیگر آن چیزی که همیشه از اندیشیدن به آن در هراس بوده و سعی میکردیم به آن فکر نکنیم از مقابل چشمانمان دور نمیشد.همه مرگ را میدیدند و به سرعت به سوی آن روان بودند.
لحظات به سرعت سپری میشد و هر چه بیشتر میگذشت امید همه کمتر و کم رنگتر میشد. صدای «خدایا! غلط کردم» و «توبه» خیلیها بلند بود. عدهای ذکر شهادتین سر داده و بلند «اَشهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللهُ» میگفتند، دیگر کسی از گفتن ذکر صلوات و دیگر ذکرها خجالت نمیکشید بلکه حتی سعی میکرد بلندتر از دیگران! ذکر بگوید. دیگر کسی به فکر پاریس و لذت بردن از مناظر و دیگر لذایذ آن نبود.
و در این واهمه و محشری که برپا بود، من مات و مبهوت و حیران نظارهگر اعمال و رفتار دیگران بودم که ناگهان گویا دیگر هیچ صدایی نمیشنیدم. در خود فرو رفتم به لحظاتی بعد و پس از آن اندیشیدم؛ به راستی چه میشود آیا زندگیم در همین جا خاتمه مییابد؟ پس از مرگ چه چیزی انتظار مرا میکشد؟ گذشتهی خود را به سرعت نظاره و مرور کردم، آیا بندهی خوبی برای او بودهام؟ آیا گناهان و ناسپاسیهایم مرا گرفتار خواهد ساخت؟ آیا الآن میتوانم توبه کنم؟ آیا توبهی اکنون ثمر و فایدهای دارد؟ آیا خداوند مرا خواهد بخشید؟ و آیا ... .
با خود اندیشیدم: به راستی مگر این حادثه در زندگی تکتک ما انسانها همیشه در حال تکرار نبوده و مگر هر روز که از عمرمان میگذشت و هر نفسی که میکشیدیم گامی به سوی مرگ نزدیکتر نمیشدیم؟ مگر معصوم (ع) نفرموده بود:
اَنفاسُ المَرءِ خُطاهُ اِلی اَجَلِهِ
« نفسهای انسان، گامهای او به سوی مرگ است.»
پس چرا تا کنون این گونه به مرگ نیاندیشیده بودم؟! مرگی که تا این مقدار به من نزدیک بود، مرگی که رهایی از آن برای هیچ احدی میسر نبوده و نیست، مرگی که در وجود آن و در رسیدن آن تردیدی نیست. ولی برخورد ما با آن مانند برخورد افراد شاکّ و مردّد بوده است. همانکه هیچگاه نخواستیم به شکل جدی به آن فکر کنیم و هر وقت که میشنیدیم: «یاد مرگ سازنده است» و میشنیدیم:
اُذکُروا هادِمَ لَذّاتِکُم
« به یاد آورید از بین برندهی لذاتهایتان را»(علی «علیهالسلام»)
از فکر کردن به آن هراسیده و طفره میرفتیم! به راستی یاد مرگ عجب قدرتی داشت و من از آن غافل بودم؟! و اگر این مقدار که الآن خود را به آن نزدیک میبینم قبلاً نیز برایم رخ میداد چقدر زندگیم تغییر میکرد؟ چه گناهانی که هرگز به آن نمیاندیشیدم؟ و چه توبهی نصوح و کاملی که نمیکردم؟.
چه راحت، کسالتها و تنبلیها را کنار گذاشته و از تسویف[و فردا فردا کردن و تاخیر در انجام امور خیر] و تاخیرِ توبه، خود را بر حذر میداشتم؟. چه مقدار کار خیر که خود را برای انجام آن آماده و راضی میساختم؟. چه «حقالناس»هایی که سریع از گردن خود برداشته و صاحبانش را از خود راضی مینمودم؟.
چه دلهای شکستهای را که به دست نمیآوردم.
اگر مرگ را اینقدر نزدیک میدیدم چه سختیهای عبادت و شبزندهداریها که با جان نمیخریدم؟ چقدر صبور و شکیبا میشدم، از خطاهای دیگران در حق خود به راحتی میگذشتم و کینهی آنها را از دل خود بیرون مینمودم و ... .
آری، یاد مرگ و مرگ باوری اگر چه در ظاهر خوشایند نیست ولی آنچنان تاثیری در زندگی دارد که شاید بَدیل و جایگزینی برای آن نتوان یافت.
آری ای عزیزان! ما به ناچار مرگ را باور نموده و به ملاقات او رفتیم ولی حیف که دیر فهمیدیم، هنگامی که دیگر کاری از دستمان برنمیآمد و ای کاش لااقل آن زمان که اولین لرزش هواپیما رخ داده بود آن را اولین تَلنگُر به خود دانسته و بیدار میشدیم و....
و امّا شما که هنوز هستید تا فرصت هست مرگ ما را تلنگری به خود دانسته و خود را در حال نزدیک شدن سریع به آن بدانید و خطای ما را مرتکب نشوید. التماس دعا
-----------------------------
- شماره 34 به حروف ابجد به معنای اجل می باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
ظرف
بدون آن نمی توان زیست! موجودی که در عین اهمیت فراوان وجودش نادیده انگاشته شده و آن گونه که شایسته ی آن است حق آن ادا نشده است؛ موجودی دارای انواع مختلف که هر یک ویژگی خاص و گاه منحصر به فردی دارد.
آری سخن از موجودی به نام «ظرف» است، همان ظرفی که درونش غذا می خوریم، همان ظرفی که درونش زندگی می کنیم!! و یا ظروف دیگر.
ظرفها مختلفند: بعضی نشکنند و برخی شکستنی، آنکه نشکن است مثل «دل»؛ اگر گرفتار «قساوت و تیرگی» شده باشد و آنکه شکستنی است نیز مثل «دل»، که گاه بر اثر ناملایمات و نامهربانی ها می شکند، گر چه ظرف معمولی اگر بشکند دیگر ارزشی ندارد و اساساً «هر چیز که بشکند ز بها بیفتد جز دل، که شکسته اش پربهاست»، زیرا «دل شکسته» جایگاه حلول آن «مهربان بی همتا»ست؛ آنجا که فرمود: «اَنَا عِندَ المُنکَسِرَةِ قُلُوبُهم»: «من در نزد دلهای شکسته ام». پس تو ای عزیز! که دلت شکسته؛ در این هنگام، بدان که وقت اجابت دعا و توجه خداست.
برخی از ظرفها دارای «در و درپوش»اند و برخی دیگر فاقد آن، و وجود درب گاه خیلی ضروری است مانند منزل و گاوصندوق و گاه غیر ضرور. درب منزل اگر باز بماند ممکن است اجنبی وارد آن شود و لذا باید مراقب بود که به موقع باز و به موقع بسته باشد، «جسم»، نیز به مثابه «ظرفی برای روح» است و «چشم» نوعی درب برای ورود تصاویربه منزل وجود انسان؛ که اگر به موقع بسته نباشد و تصاویر اجنبی وارد گردند گاه خسارت های سنگینی متوجه صاحب خانه یعنی «روح» خواهد شد.
«دهان» نیز دربی عجیب است زیرا «صادرات» آن ارتباط بسیار مستقیمی با «واردات» آن دارد، اگر سخنی ناروا و غلط از آن صادر شود آثاری مخرب و زیان بار متوجه صاحب خانه می گردد درست مثل زمانی که کودکی نادان از درون منزل به طرف عابری سنگی پرتاب کند و آن عابر به تلافی سنگ بزرگی حواله ی شیشه های آن منزل نماید.
پس این درب نیز باید به موقع باز و به موقع بسته باشد. «گوش» نیز راه ورود دیگری به این منزل است که البته مانند چشم و دهان «درب ظاهری» ندارد! ولی واردات این دروازه نیز اگر بدون «کنترل» صاحب خانه باشد خسارات سنگینی را متوجه او خواهد ساخت.
پس می توان گفت: «درب آن "اراده" و "کنترل" صاحبخانه است».
این خانه - یعنی ظرف جسم- دارای اتاق های مختلفی است، یکی از این اطاقها و ظرف ها، ظرف دل است که گفتیم: «شکسته اش پر بهاست»، این ظرف نیز مانند یک لیوان -که اگر کثیف باشد لایق ریختن آب زلال در آن نیست- باید پاک و مطهر باشد تا نور الهی در آن تابیده و آن را روشن سازد، این ظرف اگر تمیز و پاکیزه باشد خیلی با ارزش است، چرا که: «قَلبُ المُومِنِ عَرشُ الرَّحمنِ» «دل مومن عرش -و مرکز حکم فرمایی- حق تعالی است» پس این ظرف نمی تواند هم آلوده به رذایل باشد و هم منتظر حلول حق تعالی در خویش؛ نمی تواند هم جای «محبت الهی» باشد و هم جای «محبت غیر خدا»، زیرا:
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا زجانان یا ز جان باید که دل بر داشتن.
و چنانکه برخی از ظرفها «وارونه و معکوس»ند، ظرف دل نیز گاه سرنگون گشته و معکوس می گردد و آن هنگامی است که کفر جای ایمان را بگیرد. زیرا بر اساس روایات: قلب کافر «قلبی واژگون است که هیچ خیری را در خود نگه نمی دارد».«...قَلْبٌ مَنْکُوسٌ لَا یَعِی شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ...»
و چنانکه برخی ظرفها «آشغال دانی» هستند و اگر درپوش آن را برداری بوی گند و مشمئز کننده اش همه را خفه می کند، «دل کافر و گناهکار» نیز این چنین است که در روز «تجسم اعمال» که پرده ها کنار می رود و درپوش ها برداشته می شود بوی گند و آزار دهنده ی آن همه ی اهل دوزخ را آزرده می سازد.
البته بعضی ظرف ها مثل «شیشه ی عطر»ند که اگر درب آن برداشته شود فضا را عطرآگین ساخته و همه لذت می برند. «مؤمن» این گونه است چرا که وجود او برکت است کلام او نور، نفَسَش تسبیح، نگاه او عبادت، حضورش آرامش بخش است و... .
برخی ظرفها «سوراخ سوراخ»اند مثل «آبکش» که اگر بی جا به کار گرفته شود نشانگر «بلاهت» به کار گیرنده است زیرا آبکش خود می گوید: «من محل نگهداری آب و ظرفِ برداشتن آن نیستم». حال اگر کسی «اعمال خیر» و «ثوابهای» خود را در ظرفی آبکش وار نگهداری نمود! و یا خواست با چنین ظرفی به جمع آن ها مبادرت نماید؛ به طور قطع کالایی جز «حسرت» در کیسه ی اعمالش نخواهد داشت؛ انجام عبادت و کارهای ثواب در صورت وجود «گناه» در «کیسه ی اعمال» این گونه است، چنان که شاعر می گوید:
اَر که موش دزد در انبان ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست؟!
بعضی ظرفها «بزرگ»ند مثل دل مؤمنی که اهل «سعه ی صدر و مبارزه با سختی ها»ست و بعضی ظرفها «کوچک» و «بند انگشتی»اند مثل دل آنهایی که «اهل جزع و بی تابی» اند. البته گاه برخی ازظرفهای کوچک کارهای بزرگ می کنند مثل «انگشت دانه» که خیاط ماهر با آن «لباس های فاخر» می دوزد.
برخی ظرفها «به خودی خود» با ارزشند؛ مثل ظرفهای «عتیقه» و «دکور»، ولی برخی ارزششان وابسته به «ارزش مظروف»شان است که گاه خیلی با ارزش و گاه کاملاً بی ارزش می شوند. ظرفی که در آن آب زلال است برای آدم تشنه ی رو به مرگ، گران قیمت ترین است و مثل انسان عالم که ارزشش با «علم» بیشتر گردیده است. «ظرف شراب» هم کاملاً بی ارزش است و «ظرف شکم» نیز اگر با حرام پر شود ظرفی آلوده و بی مقدار است.
بعضی از ظرفها «کِش» آمده و بزرگ می شوند مثل بادکنک، ظرف علم نیز این گونه است هر چه در آن، علم بریزی پرنشده و حتی مُتّسع می گردد.
هر ظرف، «آفت»ی هم دارد و به گونه ای آسیب می بیند، مثلاً ظرف شیشه ای می شکند، ظرف آهنی زنگ می زند، ظرف پلاستیکی به مرور زمان و در مجاورت آفتاب خشک شده و می ترکد؛ ظرف دل آدمها نیز متفاوت است، برخی با «حب جاه» خسارت می بینند، برخی با «پرخوری» سخت و قَسی می شوند، برخی با «شهوات جنسی» دگرگون و ویران می شوند، برخی با «آفتاب گناه» خشک می شود و برخی با «سیل ویرانگر» ویران و نابود؛ برخی با «تکبر»، برخی با «حرص»، برخی با «خودپسندی و خودخواهی» و برخی با «حب مال و ثروت» فاسد می شوند.
و چنان که گاه ظرفهای مسی را با «رویکاری» صیقل می دهند، دل ها نیز با «ذکر خدا» جلا یافته و با آب «توبه» شستشو داده می شوند.
و چنان که بعضی از ظرفها «لعابی»اند و لعاب، مانع «زنگ زدگی» آن می شود، دل نیز با «یاد خدا» و «توجه دایم» و با «تقوای الهی» لعابین گردیده و از تخریب به وسیله گناه بیمه می شود.
بعضی از ظرفها دارای «ثبات»اند یعنی با «رنگ مظروف» تغییر رنگ نمی دهند، مثل ظرفهای فلزی ولی بعضی با تغییر رنگ مظروف، رنگشان تغییر می کند مثل ظروف شیشه ای. آدمها نیز همین گونه اند: بعضی مثل «بیدند که به هر بادی می لرزند» و استقامتی ندارند و یا مثل «حزب باد»ند که هر طرف باد بوزد به همان سو در حرکتند، اینها آدمهایی «بی رنگ»اند و از خود ثبات و اعتقادی ندارند و به بیان دیگر انسانهایی «ملوّن»ند.
ولی برخی از آدمها مثل «سرو»، بلند قامت و استوارند و به این راحتی در برابر هر بادی خم نگشته و ذلت نمی پذیرند.
برخی ظرفها «یکبار مصرف»ند و ارزش نگهداری ندارند برخی از آدمها نیز اینگونه اند؛ «مرتد» اینگونه است و وجودش خاصیتی ندارد.
هر ظرفی، کاربرد خود را دارد مثلاً آبکش نمی تواند کار قابلمه و قابلمه نمی تواند کار انگشت دانه را بکند.
انسان ها نیز به خاطر تفاوتشان باید فقط وارد «کاری که توان آن را دارند» شوند: چه بسیار افرادی که توان «مدیریت» را ندارند پس نباید مدیر باشند؛ چه بسیار علمایی که تنها عالمند و توان «تدریس» ندارند پس تنها باید به «پژوهش و نگارش» بپردازند و نه تدریس و متاسفانه چه بسیارند افرادی که شایستگی مسئولیت محوله را نداشته و به غلط در آن شغل به کار مشغول گشته اند.
برخی از ظرفها برای آن است که کسی به راحتی به درون آن ها راه نداشته باشد؛ مثل «گاو صندوق» و برخی برای آن است که کسی به راحتی از آنها خارج نشود مثل «زندان».
برخی از ظرفها اگر «پُر» باشند مفید و ارزشمندند مثل «سدّ» و برخی از آنها اگر پُر شوند بی ارزشند و خسارت بار مثل «شکم» که به فرموده ی نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله: « شکم، بدترین ظرفی است که انسان پرکرده است».
و چنان که برخی از ظرفها را هر کس و ناکسی باز می کند و برخی تنها با به کار گیری «رمز» و داشتن «کلید مخصوص» باز می شود؛ دهان آدمهای پر حرف، فضول، نمّام و خائن به راحتی باز شده و اسرار درون آنها را هویدا می سازد ولی دهان انسان «رازدار و امین» به راحتی باز نمی شود زیرا او «وِعاءٌ لِسرِّ الله» یعنی: ظرف راز و سرّ خداست.
و خلاصه هر ظرفی، «حرفی برای گفتن» دارد و این من و توایم که باید خوب بنگریم و خوب بشنویم و ظرف وجود خویش را از آب زلال «معرفت» و«عبرت» پر سازیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
تولدت مبارک یا نامبارک؟!
آیا هیچ فکر کرده اید «تولّد» چیست؟ آیا تولّد همان روز خاصی است که در آن از عالم رحم خارج گشته و به دنیای خاکی پا نهادهایم؟ همان روزی که همه ساله برخی از آدمهای پولدارتر و یا آدمهای دارای حال و حوصلهی بیشتر، آن را گرامی داشته و به شخصی که در آن روز متولد شده تبریک گفته و به او هدیه میدهند!!.
به راستی چرا به او تبریک گفته و چرا به او هدیه میدهند؟ مگر چه اتفاقی افتاده که شایستهی چنین برخوردی است؟ به تعبیر دیگر آیا این ما هستیم که باید به او هدیه بدهیم یا اوست که باید به ما هدیه بدهد؟! چرا که:
«در حقیقت، اوست که از زندان رحم رهایی یافته و پا به عرصهی دنیا نهاده، پس اوست که شادمان! گشته و اوست که باید با هدیه دادن به دیگران آنها را در شادی خویش سهیم سازد».
یا برعکس؛ بگوییم: «این اوست که اگر چه از جایی تنگ و تاریک رهایی یافته ولی در واقع از حالت بیدغدغه بودن و رها بودن خارج گشته و به حالت گرفتاری و اسارت در مادیّات درآمده است و اوست که از گرمای وجود مادر و دامان پر مهر و محبت او جدا گشته و وارد دنیایی گشته که احتمال بروز ناکامیها، نامردیها و ظلم و ستمهای فراوان در زندگی فراهم است؛ پس باید او را با هدیه دادن تسلّی داده و اندکی از بار غصهی او بکاهیم!؟.
یا آنکه بگوییم: «این اوست که از حالت بیمسؤولیتی و بیتکلیفی رها گشته و به حالی وارد گشته که در آن به او عزت گذاشته شده و لایق ندای"یا ایُّها الانسانُ" حقتعالی و ارتباط و مناجات با او و بندگی خالق خویش گشته است؛ پس این اوست که باید هدیه داده و دیگران را نیز در شادی خویش سهیم سازد.
و یا نه؟ بلکه بگوییم: «این اوست که وارد عرصهای گشته که اگر دقت ننماید میتواند با انجام گناه و معصیت موجبات غضبِ باری تعالی را فراهم ساخته و مغضوب او گردد از این رو نه تنها سزاوار هدیه نیست بلکه باید به جای «تبریک» به او «تسلیت» نیز گفت!.
حقیقتا؛ به چه کسی باید تبریک گفت؟ مگر نه آن است که «تبریک» یعنی «مبارک بودن» و مبارک بودن یعنی «برکت داشتن»؟ حال آیا میتوان به هر کسی به صرف آنکه به دنیا پا نهاده است تبریک گفت؟ آیا وجود هر کسی در این دنیا دارای خیر و برکت است؟
آیا این گونه نیست که بسیاری از ما انسانها نه تنها منشاء آثار خیر نیستیم بلکه زندگی ما سراسر مشحون از شر و فساد است؟
تولد اصلی انسان کدام است؟ کدامین تولد مبارک بوده و جای تبریک دارد؟ و کدام مولود لایق هدیه گرفتن و تحسین است؟.
شاید بپرسید: مگر ما چند نوع «تولد» و چند نوع «مولود» داریم؟ پس دقت فرمایید؛ اقسامی از تولد عبارتند از:
1- تولد معروف و مشهور؛ یعنی «خروج از رحم و پا نهادن به دنیای خاکی». این تولد مشترک بین همهی جانداران اعم از انسان و حیوان است؛ البته این نوع تولد شامل حال هر کسی نشده و برخی از آدمها در همان عالم رحم [و هنوز به دنیا نیامده] از دنیا! میروند. این تولد خروج از نوعی تاریکی و ورود به روشنایی است. خروج از جایی تنگ و ضیق و ورود به عالمی وسیع و فراخ.
در این تولد برخی سالم به دنیا میآیند، برخی مریض، برخی کامل و برخی ناقص، برخی مونث و برخی مذکر. در این تولد برخی در خانوادهای مذهبی و برخی دیگر در خانوادهای غیر مذهبی پا به دنیا مینهند. برخی در خانوادهای فقیر، برخی در خانوادهای متوسط و برخی در خانوادهای متموّل، برخی یتیم و برخی دارای والدین، برخی زیبا ، برخی معمولی و برخی از نظر دیگران! نازیبا.
در تمامی این موارد، مولود از خود اختیاری نداشته و قدرت انتخاب ندارد، تلاش او و خواست او در این تولد تاثیری ندارد. او تنها در آینده میتواند تعیین کنندهی سرنوشت خود بوده و آیندهی خود را رقم زند.
این تولّد اگر چه اختیاری نیست امّا میتواند زمینه ساز فرصتی عالی باشد که به انسان داده شده تا در صورت تمایل، اراده و تلاش، از آن بهره گرفته و برای خود تولدی دیگر بیافریند؛ یعنی: تولد نوع دوم، تولدی دوباره،
2- «تولدی ایمانی» تولّدی پربرکت، خروج از نوع دیگری از تاریکی و ورود به نوع دیگری از روشنایی، خروج از نوع دیگری ضیق و ورود به نوع دیگری از سعه و گستردگی.
این تولد همان «تسلیم و عبودیت» در برابر حقتعالی است که از آن به عنوان «ایمان» نام میبریم.
بنابراین، این تولد تنها مختص به مؤمنینِ به ذات احدیت و آنانی است که به او و قیامت اعتقاد دارند و زندگی خویش را بر اساس برنامهی اعلامی از سوی او تنظیم نمودهاند.
این تولّد مختص به گروهی اندک از انسانهاست و نه تنها تمامی حیوانات بلکه کثیری از انسانها نیز از آن محرومند، این تولّد به اختیار و انتخاب خود انسان است.
در این تولّد برخلاف تولّد پیشین، تلاش و خواست انسان حرف اول را زده و تولد او تنها رهین تلاش اوست. در این تولّد علاوه بر تلاش، معرفت و آگاهی او نقشی اساسی و بیبدیل دارد؛ زیرا در این تولّد برخلاف تولّد نوع اول، راههای فراوانی در سر راه انسان قرار گرفته که عبور از هر یک از آنها لزوماً موجب خروج او از تاریکی و ورود به عالمی نورانی نخواهد بود و تنها یک راه است که به خارج منتهی می گردد و تنها آگاهی و معرفت انسان است که او را در شناخت این راه خروج یاری مینماید.
البته در پی این تولّد نیز ممکن است: بر اثر غفلت و بیتوجهی، انسان گرفتار تزلزل و انحراف گردد، یعنی چنانکه یک نوزاد سالم ممکن است پس از تولّد گرفتار انواع بیماری شود، مولود ما در این تولّد نیز ممکن است گرفتار انحرافات و امراض خود خواسته! [یعنی گناهان] شود که البته این انحرافات، خود میتوانند «زمینهساز» تولّدی دیگر شوند، یعنی:
3- تولّد نوع سوم؛ یعنی خروج از امراض و بیماریهای روح، خروج از گناه، «پوست انداختن» و ظاهری زیبا یافتن، زیرا مگر نه آن است که هر گاه یک بیمار از حالت اغماء یا «کما» خارج شود به منزلهی کسی است که حیات مجدد یافته و دوباره زنده شده و به اصطلاح از مرگ رهایی یافته است؟.
در تولّد نوع سوم نیز بیمار از شر گناهان و از هلاکت توسط ویروسهای خطرناک و مهلک رها گشته و به حیاتی نو دست یافته است. حیات و زندگانی به نام «آمرزش» که نتیجهی تولّدی جدید از طریق «توبه» است.
آری توبه، تولّدی دیگر است، مولود این تولّد از تاریکی و ظلمت گناه رهایی یافته و مجدداً به روشنایی ایمان وارد میگردد، اینان خروجی موقت و ناآگاهانه داشتهاند و با توبه و پشیمانی از گناه مجدداً به عالم نورانی ایمان و تسلیم، رجعت نمودهاند و اگر به این حال باقی بمانند مجدداً تولّدی دیگر مییابند، یعنی تولّدی مشترک بین مردگان ایمانی و زندگان ایمانی ؛ یعنی خروج از عالم دنیا و ورود به عالم دیگر.
4- تولّد مردگان؛ همانطور که گاه برخی از انسانها در همان رحم مادر فوت نموده و مرده به دنیا میآیند انسانهای به ظاهر زنده در این دنیا نیز هنگام خروج از این دنیا و ورود به عالم دیگر (تولد دیگر) گاه مرده، ناقص، ناسالم، زشت سیرت، فقیر، یتیم و ... به دنیای دیگر پا مینهند.
آنان که در این دنیا تولّد نوع دوم (ایمانی) را نیافتهاند؛ مردگانی بیش نیستند، مردگانی متحرک بین زندگان، از این رو خروج ایشان از این دنیا نیز به همان حال خواهد بود، آنانی که تولّد نوع دوم «تولد ایمانی» نصیبشان نگشته است ضمن آنکه از تولّد نوع سوم «توبه» نیز محروم گشتهاند مانند کسانی هستند که یتیم، به دنیا آمدهاند زیرا اینان از ولایت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام خارجند و از آنجا که آن دو بزرگوار به منزلهی پدران این امتند،[1] پس افرادی که از ولایت ایشان خارجاند نیز در واقع «یتیم» از این دنیا خارج گشته و به صحرای محشر وارد گشتهاند.
ایشان چیزی برای فردای خود برنداشته و [فقیرند و] دستهایشان خالی است برخی از اینان نیز هنگام خروج از دنیا به محض تولّد و یا گذشت زمانی اندک [که برای آنها طولانی است] مرده و هلاک میگردند؛ چرا که اینان مانند کودکان «ناقص الخلقه»، نامتقارن و غیر طبیعی میباشند و [مثلاً] فاقد مغز بوده و هنگام خروج از رحم مادر [یعنی دنیا] فرصتی برای حیات ندارند.
اینان از آنجا که دارای رشدی غیر متعارف و نامتقارنند، [مثلاً تنها به شهوت و شکم خود پرداختهاند] مانند جنینی هستند که تنها از ناحیهی بدن رشد داشته و سر آنها فاقد رشد کافی بوده و بسیار کوچک است.
اینان موجوداتی «کاریکاتور مانند» بوده و فردای قیامت چهرهی اصلی آنها نمایان میشود. اینان در دنیای دیگر زشت صورت و «کریه المنظر»اند چرا که در دنیای خاکی نیز زشت سیرت و کریه بودهاند.
و چنانکه برخی از کودکان نابینا، ناشنوا و یا عقب ماندهی ذهنی به دنیا میآیند اینان نیز با حالی کر و کور و گنگ محشور گشته و بهرهای از آخرت ندارند. اینان مصداق آیهی شریفهی«صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لایَرجِعُون»اند.[2]
5- تولد مؤمنان؛ [یعنی زندگان ایمانی] مانند خروج از رحم تنگ و ورود به عالم وسیع است. خروج از زندان و آزاد شدن که خود تولّدی دیگر است اینان در دنیا زنده بوده و هنگام خروج از این دنیا نیز زندهاند، گویا اینان در دنیا زندانی بوده اند و هنگام خروج از دنیا از زندان رها گشته اند. اینان مرگ ندارند و «حیاتی ابدی» انتظار ایشان را میکشد و ... .
خلاصه آنکه: تولّد دارای انواعی است که برخی از انسانها تنها از دو نوع آن برخوردارند و برخی دیگر از چهار نوع آن؛
- انسانهای بیایمان و مُلحد یکبار به دنیای مادی میآیند و یکبار نیز از دنیای مادی خارج گشته و به عالم دیگر وارد میشوند. اینان زنده به دنیا میآیند «مرده» زندگی! میکنند و مرده از دنیا میروند.
- انسانهای مؤمن یکبار به دنیای مادی وارد میشوند؛ یکبار به دنیای ایمان پا مینهند؛ اگر آلوده به گناه شدند بار دیگر میتوانند با توبه، به عالم دیگری وارد شوند؛ یک بار دیگر نیز به دنیای دیگر [یعنی سرای آخرت] وارد گشته و وارد بهشت شوند. اینان زنده به دنیا آمدهاند؛ زنده، زندگی کردهاند و زنده از دنیا میروند و تا ابد زندهاند.
والسلام - التماس دعا
[1] النبی صلی الله علیه و آله: اَنَا وَ علیٌّ اَبَوا هذِهِ الاُمَّهِ «من و علی علیه السلام - مانند - دو پدر برای این امتیم».
[2] قرآن کریم:گنگند، کرند، کورند و ایشان باز نمیگردند»
بسم الله الرحمن الرحیم
در اهمیت نماز و برخی از عذابهای بی نمازان
قرآن کریم:
أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ
(سوره مبارکه روم – آیه 31)
نماز را به پا دارید و از مشرکان نباشید.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا بَیْنَ الْکُفْرِ وَ الْإِیمَانِ إِلَّا تَرْکُ الصَّلَاةِ
(وسائلالشیعة ج : 4 ص : 43)
نبی مکرم اسلام صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فرمود: فاصله بین کفر و ایمان چیزی به جز ترک نماز نیست.
قَوْلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَنْ تَرَکَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ کَفَرَ
(بحارالأنوار ج:30 ص : 665)
نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: هرکه نمازش را عمدا ترک نماید به تحقیق کافر گشته است.
قال النبی صلی الله علیه و آله الصلاة عمود الدین فمن ترکها فقد هدم الدین
(شرحنهجالبلاغة ج:10 ص: 206 )
نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: نماز ستون دین است، هرکه آن را ترک نماید دین خویش را منهدم کرده است.
قیل لرسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: «إنّ فلانا یصلّی باللّیل فإذا أصبح سرق، فقال: سینهاه ما یعمل»
به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته شد: شخصی در شب، نماز می خواند ولی صبح که می شود دزدی می کند حضرت فرمود: بزودی نمازش او را از خطایش باز می دارد.
قال رسول الله صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: یا أبا ذر، لا تجعل بیتک قبرا، و اجعل فیه من صلاتک یضیء بها قبرک. (الأمالیللطوسی ص: 529)
نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: ای ابوذر! خانه ات را قبر خود قرار مده، در آن به نماز بپرداز تا به سبب آن قبرت را روشن گردانی.
عن علی علیه السلام أنه قال الصلاة عمود الدین و هی أول ما ینظر الله فیه من عمل ابن آدم فإن صحت نظر فی باقی عمله و إن لم تصح لم ینظر له فی عمل و لا حظ فی الإسلام لمن ترک الصلاة
(دعائمالإسلام 1 133 )
علی علیه السلام فرمود: نماز ستون دین است و آن اولین چیز ازمیان اعمال انسانست که خداوند متعال به آن نظر می فرماید؛ اگر صحیح و کامل بود به بقیه اعمال انسان نظر می فرماید و اگر صحیح نبود به هیچ عمل دیگری از او نظر نمی فرماید و هرکه نماز نخواند بهره ای از اسلام نبرده است.
عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أن فی جهنم وادیا یستغیث منه أهل النار کل یوم سبعین ألف مرة و فی ذلک الوادی بیت من النار و فی ذلک البیت جب من النار و فی ذلک الجب تابوت من النار و فی ذلک التابوت حیة لها ألف ناب کل ناب ألف ذراع قال أنس قلت یا رسول الله لمن یکون هذا العذاب قال لشارب الخمر من أهل القرآن و تارک الصلاة (إرشادالقلوب 1 173 )
نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: همانا در جهنم بیابانی است که اهل آتش هر روز هفتاد هزار بار از شدت حرارت آن به فریاد رسی و استغاثه می پردازند و در آن وادی خانه ای از جنس آتش قرار دارد و در آن خانه چاهی از جنس آتش قرار دارد و در آن چاه صندوقی از جنس آتش قرار دارد و در آن صندوق ماری است که دارای هزار نیش است که طول هر نیش او به اندازه هزار ذراع (حدود 500 متر) است. راوی می گوید پرسیدم : این عذاب مال چه کسی است؟ و حضرت فرمود: برای شرابخوار از میان اهل قرآن وبرای بی نماز (کسی که نماز را به هر بهانه ای ترک نماید)
النبی صلی الله علیه و آله من أعان على تارک الصلاة بلقمة أو کسوة فکأنما قتل سبعین نبیا أولهم آدم و آخرهم محمد
(جامعالأخبار ص: 74)
نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: هرکه به اندازه لقمه ای غذا و یا یک لباس به بی نماز یاری رساند گویا هفتاد پیامبر خدا را -که اولین آنها حضرت آدم علیه السلام و آخرین آنها – حضرت- محمد باشد - کشته است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُدْعَى بِالْعَبْدِ فَأَوَّلُ شَیْءٍ یُسْأَلُ عَنْهُ الصَّلَاةُ فَإِذَا جَاءَ بِهَا تَامَّةً وَ إِلَّا زُجَّ فِی النَّارِ
(وسائلالشیعة ج: 4 ص: 29)
نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: هنگامی که روز قیامت فرا می رسد بنده ای را حاضر می سازند و اولین چیزی که از میان اعمالش از او می پرسند نماز است اگر به شکل تام و کامل ادا نموده باشد که هیچ وگرنه به آتش دوزخ انداخته خواهد شد.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَصْحَابِهِ لَا تُضَیِّعُوا صَلَاتَکُمْ فَإِنَّ مَنْ ضَیَّعَ صَلَاتَهُ حُشِرَ مَعَ قَارُونَ وَ هَامَانَ وَ فِرْعَوْنَ وَ کَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ النَّارَ مَعَ الْمُنَافِقِینَ وَ الْوَیْلُ لِمَنْ لَمْ یُحَافِظْ عَلَى صَلَاتِهِ وَ أَدَاءِ سُنَّةِ نَبِیِّهِ
(مستدرکالوسائل ج :3 ص:28)
نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: نمازهای خود را ضایع نسازید زیرا هرکه چنین نماید با قارون و هامان و فرعون محشور می شود و بر خداوند سزاوار است که او را با منافقین به آتش دوزخ در افکند. وای بر کسی که مراقب نمازش نباشد و به سنت پیامبرش عمل نکند.
- قال النبی صلی الله علیه و آله یقول الکلب الحمد لله الذی خلقنی کلبا و لم یخلقنی خنزیرا و یقول الخنزیر الحمد لله الذی خلقنی خنزیرا و لم یخلقنی کافرا و یقول الکافر الحمد لله الذی خلقنی کافرا و لم یجعلنی منافقا و المنافق یقول الحمد لله الذی خلقنی منافقا و لم یخلقنی تارک الصلاة
(جامعالأخبار ص:74)
نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: سگ می گوید: الحمد لله که مرا سگ آفرید و خوک نیافرید. خوک می گوید: الحمد لله که مرا خوک آفرید و کافر نیافرید. کافر می گوید: الحمد لله که مرا کافر آفرید و منافق نیافرید و منافق می گوید: الحمد لله که مرا منافق آفرید و بی نماز نیافرید!!.
فراموش نکنیم:
نماز، واجبی است که در هیچ شرایطی نباید ترک شود
بی نمازان هیچ عذر موجهی برای بی نمازی ندارند
بی نمازی مساوی کفر است و بی نماز قطعا اگر توبه نکند به بهشت راهی نخواهد داشت.
بخوانید و این مطالب را به دیگران نیز منتقل نمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم
گوشهاى از عذابهاى شرابخواران
حضرت پیامبر «ص» : همانا شرابخوار در روز قیامت بگونهاى حاضر مىشود که چهرهاش سیاه گشته و چشمانش خیره و کبود است و صورت او کج و آب دهان او جارى گشته و زبانش از پشت سرش بیرون زده است. «بحار الانوار جلد 7 صفحه 218»
امام رضا «ع» : شرابخوار ملعون است، شرابخوار مانند بت پرستان است و در روز قیامت با فرعون و هامان محشور مىگردد. «بحار الانوار جلد 65 صفحه 166»
حضرت پیامبر «ص» : نماز شرابخوار تا چهل روز پذیرفته نمىشود و اگر در این چهل روز از دنیا برود، کافر مرده است . «بحار الانوار جلد 77 صفحه 47»
امام صادق «ع» : هرگز با شرابخوار همنشین مشو زیرا هنگامى که لعنت خداوند متعال نازل گردد همه را در بر خواهد گرفت . «بحار الانوار جلد 66 صفحه 490 »
امام صادق «ع» : هرگز بر سر سفرهاى که مشروب مىخورند غذا نخور . «بحار الانوار»
حضرت پیامبر «ص» : کسى که در دنیا مشروب مىخورد خداوند متعال از «طینه خُبال» به او مىنوشاند و طینه خبال عبارتست از چرک سوزانى که از زخمهاى اهل جهنم خارج مىشود . «بحار الانوار جلد 8 صفحه 244»
حضرت پیامبر «ص» : سوگند به کسى که مرا به حق به پیامبرى مبعوث نمود، شرابخوار با عطش و تشنگى شدید از دنیا میرود و با عطش شدید در قبر قرار مىگیرد و با عطش شدید در روز قیامت مبعوث مىشود و هزار سال فریادِ «واعطشاه» و امان از تشنگى سر مىدهد و تازه پس از هزار سال براى او آبى مىآورند که مانند چرک و خونى است که از مُردگان بیرون مىآید و از شدت حرارت آنگونه است که صورتها را کباب مىنماید و چه بد نوشیدنیى است آن و هر آنچه در شکم اوست از شدت حرارت آن ذوب مىشود . «بحار الانوار جلد 79 صفحه 147»
حضرت پیامبر «ص» : هر که لقمهاى از غذا و یا جرعهاى از نوشیدنى به شرابخوار بدهد، خداوند متعال مارها و عقربهایى را که طول دندانهاى آنها یکصد و ده ذراع (حدود پنجاه متر) است در قبر او (وارد ساخته و) بر او مسلط مىسازد و از چرکهاى سوزان زخمهاى اهل جهنم به او مىخوراند . «بحار الانوار جلد 79 صفحه 149»
حضرت پیامبر «ص» : هر که حاجت شرابخوارى را برآورده سازد گویا هزار مؤمن را کشته است و خانه کعبه را هزار بار ویران ساخته است . «بحار الانوار جلد 79 صفحه 149»
حضرت پیامبر «ص» : هر که به شرابخوارى سلام نماید هفتاد هزار فرشته خداوند متعال او را لعنت مىنمایند . «بحار الانوار جلد 79 صفحه 149»
حضرت پیامبر «ص» : هر که به شرابخوارى سلام نماید و یا به او دست بدهد و یا روبوسى نماید خداوند متعال اعمال چهل سال او را حبط نموده و پوچ و نادیده مىگیرد . «بحار الانوار»
حضرت پیامبر «ص» : هر که شراب (و یا هر چیز مست کنندهاى نظیر آبجو) بخورد خداوند متعال از چرکهاى سوزان اهل جهنم به او مىنوشاند حتى اگر او را آمرزیده باشد. «بحار الانوار»
شخصى از امام صادق «ع» پرسید؛ آیا شرابخوارى بدتر است یا ترک نماز؟ امام «ع» فرمود شرابخوارى بدتر است از ترک نماز. «بحار الانوار جلد 79 صفحه 133»
حضرت پیامبر «ص» : هنگامى که روز قیامت فرا مىرسد حیوانى از جنس عقرب از جهنم خارج گشته و مىپرسد؛ کجایند کسانى که با خدا و رسول او به جنگ برخواستند؟؟ در این هنگام حضرت جبرییل از او مىپرسد که منظور تو چه افرادیست؟ عقرب مىگوید: بى نمازها و شرابخواران و رباخواران و آنانکه زکات خود را نمىپرداختند و... «بحار الانوار جلد 79 صفحه 149»
حضرت پیامبر «ص» : پروردگارم سوگند خورده است که هیچ بندهاى از بندگان من شراب نمىخورد مگر آنکه در روز قیامت نظیر آنچه که خورده است به او از حمیم جهنم (آبهاى بسیار جوشان و بد بو) مىنوشانم چه او را بیامرزم و چه او را نیامرزم «بحار الانوار جلد 79 صفحه 125»
امام صادق «ع» : در نزد خداوند متعال کسى که مبغوضتر و بدتر از شرابخوار باشد در روى زمین راه نرفته است «بحار الانوار»
ابن داود مىگوید از امام رضا «ع» پرسیدم شنیده شده است که شما فرمودهاید شرابخوار کافر است آیا اینچنین است؟!! امام «ع» فرمودند: بله درست شنیدهاى من گفتهام . «بحار الانوار جلد 79 صفحه 141»
نهى از منکر بر همه واجب است پس در تکثیر این احادیث کوشا باشیم
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |