بسم الله الرحمن الرحیم
آثار عجیب زیارت عاشورا (2)
وسعت رزق
عالم جلیل القدر شیخ عبدالجواد حائرى مازندرانى فرمود : که روزى شخصى آمد خدمت شیخ الطائفه ، شیخ زین العابدین مازندرانى قدس سره واز تنگى معاش خود شکایت کرد .شیخ به اوفرمود : برو به حرم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) وزیارت عاشورا بخوان رزق تو به تو خاهد رسید، اگر نرسید بیا نزد من، من خواهم پرداخت .
آن شخص رفت بعد ازمدتى اورا دیدم گفت : در حرم مشغول خواندن زیارت عاشورا بودم که کسى آمد و وجهى به من داد و من در توسعه رزق قرار گرفتم
نقل از کتاب «تذکرةالزائرین »
*بسم الله الرحمن الرحیم
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم:
مَنْ کَسَبَ مَالًا مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ أَفْقَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
هرکه مالی را از غیر راه حلال تهیه سازد خداوند متعال او را فقیر و نیازمند می سازد [در روز قیامت]
وَ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ
و هرکه به خاطر خداوند متعال تواضع پیشه سازد خداوند متعال او را رفیع و متعالی گرداند
وَ مَنْ سَعَى فِی رِضْوَانِ اللَّهِ أَرْضَاهُ اللَّهُ
و هرکه در جهت کسب رضای خداوند متعال تلاش نماید خداوند جل جلااله او را راضی خواهد ساخت.[آنقدر به او مرحمت فرماید که او راضی گردد]
وَ مَنْ أَذَلَّ مُؤْمِناً أَذَلَّهُ اللَّهُ
هرکه مؤمنی را ذلیل و خوار نماید خداوند متعال او را خوار گرداند
وَ مَنْ عَادَ مَرِیضاً فَإِنَّهُ یَخُوضُ فِی الرَّحْمَةِ
هرکه از مریضی عیادت نماید در رحمت الهی غوطه خواهد خورد
وَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ یَطْلُبُ عِلْماً شَیَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ
هرکه در طلب علم از منزل خارج شود هفتاد هزار فرشته خداوند عزّ و جلّ او را مشایعت نموده و برای او استغفار می نمایند
وَ مَنْ کَظَمَ غَیْظاً مَلَأَ اللَّهُ جَوْفَهُ إِیمَاناً
هرکه خشم ی از خشمهای خود را فرو برده و مهار سازد خداوند متعال درون او را از ایمان به خود پر می سازد
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ مُحَرَّمٍ أَبْدَلَهُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَةً تَسُرُّهُ
هرکه از گناهی اجتناب ورزد خداوند متعال آن عمل او را به عبادتی مبدل می سازد که او را شاد سازد
وَ مَنْ عَفَا عَنْ مَظْلِمَةٍ أَبْدَلَهُ اللَّهُ بِهَا عِزّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ
هرکـــــــه از ستمی گذشته و آن را عفو نماید خداوند متعال آن را به عزتی در دنیا و آخرت تبدیل می فرماید.
وَ مَنْ بَنَى مَسْجِداً وَ لَوْ مَفْحَصَ قَطَاةٍ بَنَى اللَّهُ لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ
هرکه مسجدی بسازد ولو به اندازه محل تخم گذاری یک مرغ سنگخواره، خداوند متعال برای اتو خانه ای در بهشت بنا سازد
وَ مَنْ أَعْتَقَ رَقَبَةً فَهِیَ فَدَاهُ مِنَ النَّارِ ...
هرکه بنده ای را در راه خداوند متعال آزاد سازد آن، فدیه ی او از آتش دوزخ خواهد بود...
وَ مَنْ أَعْطَى دِرْهَماً فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ سَبْعَمِائَةِ حَسَنَةٍ
هرکه درهمی در راه خداوند متعال انفاق نماید حق تعالی برای او هفتصد حسنه ثبت می فرماید.
وَ مَنْ أَمَاطَ عَنْ طَرِیقِ الْمُسْلِمِینَ مَا یُؤْذِیهِمْ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَجْرَ قِرَاءَةِ أَرْبَعِ مِائَةِ آیَةٍ کُلُّ حَرْفٍ مِنْهَا بِعَشْرِ حَسَنَاتٍ
هرکه از راه مسلمانان چیزی را که آنها را می آزارد بردارد خداوند متعال برای او پاداش قرائت چهارصد آیه که هر حرف از آن آیه ثواب ده حسنه دارد را در نظر می گیرد.
وَ مَنْ لَقِیَ عَشَرَةً مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ عِتْقَ رَقَبَةٍ
هرکه با ده نفر از مسلمانان ملاقات نماید و به آنها سلام کند خداوند متعال برای او ثواب آزاد سازی یک بنده در راه خدا را مرحمت فرماید.
وَ مَنْ أَطْعَمَ مُؤْمِناً لُقْمَةً أَطْعَمَهُ اللَّهُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ
هرکه مؤمنی را به لقمه ای اطعام نماید خداوند متعال از میوه های بهشت به او می خوراند.
وَ مَنْ سَقَاهُ شَرْبَةً مِنْ مَاءٍ سَقَاهُ اللَّهُ مِنَ الرَّحِیقِ الْمَخْتُومِ
و هرکه به او آبی بنوشاند خداوند متعال از نوشیدنی معطر بهشتی به او می نوشاند
وَ مَنْ کَسَاهُ ثَوْباً کَسَاهُ اللَّهُ مِنَ الْإِسْتَبْرَقِ وَ الْحَرِیرِ وَ صَلَّى عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ مَا بَقِیَ فِی ذَلِکَ الثَّوْبِ سِلْکٌ
و هرکه لباسی به او بپوشاند خداوند متعال از استبرق و حریر بهشتی به او می پوشاند و ملائک خداوند مادامی که او در آن لباس است به او درود می فرستند.
( بحارالأنوار ج : 66 ص : 382)
بسم الله الرحمن الرحیم
100 آفت و یا گناه زبان
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : اَکثَرُ خَطایا ابنِ آدمَ مِن لِسانِه «بیشترین خطاهای بنی آدم از زبان اوست»
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : نِجاهُ المُومنِ فی حِفظِ لِسانِهِ « نجات مومن در پاسداری از زبانش است»
قال الصادق علیه السلام : ما شیَعهُ جَعفَر اِلا مَن کَفَّ لِسانَهُ «شیعه جعفر نیست مگر آنکسی که زبانش را کنترل نماید»
تذکرات:
* تعدادی از آفات مذکور زیر مجموعه گناهان دیگر است و از حیث اهمیت آنها به تفکیک نوشته شده اند.
* قطعا گناهان زبان بیشتر از این مقدار است
* کثرت گناهان زبان باید ما را متوجه خطرات عظیم این عضو کوچک که به مثابه یک مار سمی و مهلک در کمین است نموده و عزم ما را بر کنترل آن جزم ترنماید.
1- دروغ 2 - غیبت 3– خودستایی 4- تمسخر 5 – تهمت 6- فحش 7- کفر گفتن 8- ریاء لسانی 9- تحقیر مردم 10 - تشویق به گناه 11- زور گویی(قلدری) 12- آوازه خوانی 13- منت گذاشتن 14- شوخی زیاد 15- شایعه سازی 16- سوگند زیاد 17- عیب جویی 18- تکفیر مؤمن 19- تصدیق ساحر 20-غش در معامله 21- امر به منکر 22- نهی از معروف 23- اظهار فقر 24- دل شکستن 25- حکم نا حق 26- بد خلقی 27- شوخی با نا محرم 28- تحریف دین 29 - کمک کردن به ظالم 30- لعن و نفرین مسلمانها 31- نمّامی(سخن چینی) 32- جاسوسی بر علیه مسلمین 33- زخم زبان(نیش زدن) 34- سر و صدای آزار دهنده 35- سخنان شرک آمیز 36- بد سخن گفتن با والدین 37- تملق و چاپلوسی38- ایراد سخنان مفسده انگیز39-ایراد سخنان تفرقه انگیز 40 - تطمیع مردم به اخذ رشوه 41- دعوت به پرداخت رشوه 42- تایید ظلم و ظالم 43- لقب زشت گذاشتن 44- جلوه دادن حق به باطل 45- جلوه دادن باطل به حق 46- پاسخ به سوالاتی که نمی داند 47- نصیحت کردن در ملأ (آشکارا) 48- نصیحت بیش از حد 49- گفتن هر آنچه که می داند 50 - غلو در حق ائمه علیهم السلام 51- شعار دادن های بدون 52- علم اهانت به آیات الهی 53- اهانت به اسلام54- اهانت به اهل بیت علیهم السلام 55- لعن و نفرین به شانس واقبال 56- سخن گفتن عمدی در نماز 57- کوچک شمردن گناه خود یا دیگران 58- ریختن آبروی مؤمن 59 - گمراه کردن زنان 60- گفتن سخنان لغو 61- بدعت گذاشتن در دین 62- مذمت کردن مؤمنین و نیکوکاران 63- صحبت کردن های سرد و تلخ و بی روح 64- پرسش از اموری که دانستن آنها گناه است 65- ایجاد زمینه برای ارتکاب گناه دیگری 66- مِراء(جرّ و بحث های بی فایده ونفسانی) 67- هر گونه صدا و سخن در جهت ترساندن مردم 68- تقلید صدا به قصد استهزاء و آزار 69- جزع و شِکوه از مشیت های الهی 70- زیاد ایراد گرفتن از دیگران 71- مدح فاجر(ستایش از گنهکار) 72- گفتن سخن حق در جایی که نباید گفت 73- افشای اسرار مردم یا اسرار خود 74- تهدید و ایجاد رعب و وحشت 75- انداختن کار خود بر گردن دیگران 76- اشاعه فحشاء(پخش نمودن گناهان دیگران) 77- با طنّازی صحبت کردن خانمها با نا محرم و بعضی از محارم 78- شماتت زیاد خطا کاران و مصیبت زدگان 79- گفتن هر گونه خبر و سخن که صحّت آن را نمی داند 80- تعلیم راههای انجام گناه 81- تعلیم امور باطل(سحر و جادو، موسیقی ...) 82- تضعیف روحیه مجاهدان 83- ناامید کردن مردم از رحمت خدا 84- امید زیاد دادن به گنهکاران85- شهادت باطل و دروغ 86- توثیق فاسق(مؤثق جلوه دادن گنهکار) 87- زیاد در خواست نمودن از مردم 88- تحسین و تایید گنهکار 89- گفتن سخنان تحریک کننده شهوت 90- واسطه انجام گناه شدن بین دو نفر 91- تفاخر به آباء و ثروت و فرزندان و ... 92- تایید سخن کسی که صحت کلام او را نمی داند 93- اعتراف به گناه در نزد غیر خدا 94- بد و بیراه گفتن به حوادث بلا گونه 95- ذلیل نمودن نفس خویش(گفتن سخنان ذلّت آمیز) 96- اکرام شخص ثروتمند به خاطر ثروتش 97- اهانت به فقیر به خاطر فقرش 98- بسیاری از تعارفات روزمرّه مثل (قربونت بشم، فدات بشم و ..) 99- کوچک شمردن کارهای خیر دیگران 100- عدم تقیه در جایی که باید تقیه کرد.
|
در تکثیر این نوشتار سهیم باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
درسهایی از «مو»
یکی از جلوه های «زیبایی بخش» در میان مخلوقات خداست، موجودی که خود به تنهایی فاقد زیبایی است ولی وقتی با هم نوعان خود گرد هم می آیند و بر سر یا صورت کسی می نشینند موجب زیبایی او می شوند.
موجودی بی جان و بی روح! که وجودش روح افزا و جان بخش است و شادابی و طراوت می بخشد؛
سخن از موست که یکی از نعمت های بزرگ الهی است. جزیی از وجود انسان و برخی حیوانات که کاربردهای فراوان دارد و در عین حال می تواند معلم خوبی برای آنان که چشم بینا و گوش شنوا دارند، باشد.
مو اقسامی دارد برخی صاف و برخی مجعّدند و برخی فِر و برخی دیگر لَخت و برخی دارای حالت اند، برخی خیلی نازک و برخی معمولی اند.
اقسام مختلف مو با زبان بی زبانی می گویند: «مهم نیست چه شکل و چه جنسی باشی بلکه مهم آن است که در راستای آنچه خلق گشته ای؛ به وظیفه ات به نحو احسن و شایسته عمل نمایی». وظیفه مندی، عمل به تکلیف و هدفمندی در زندگی درسی است که از اقسام مو می گیریم. [همه ی اقسام موی سر به گونه ای موجب زیبایی صاحبانشان می گردند].
مو اقسام دیگری نیز دارد: موی سر، موی صورت مانند ابرو، مژه، ریش، سبیل، موهای زاید قسمت های مختلف بدن و یا موهای ریزی که تمام بدن انسان را پوشانده اند؛ اینکه فواید علمی آنها چیست؟ مجال دیگری می طلبد که مورد بحث ما نیست اما درسی که از آنها می توان گرفت این است که:
مهم نیست در کجا و به چه کار مشغول باشی، کارمند باشی یا کارگر، روحانی یا معلم، بقال یا قصاب، رییس یا مرؤوس ، تنها باشی یا با جمع و ... . مهم آن است که در هر جا که هستی کار خود را درست انجام داده و از زیر بار وظایف شانه خالی نکنی.
انسان مؤمن هر جا که باشد و در هر شغلی، هدفش تنها رضای خالق است و بس از این رو تمامی فعالیت های او عبادت است و فرقی بین شریف یا وضیع بودن شغل، مسؤولیت و یا کار او نیست.
چه بسا رفیع که وضیع می گردد مانند مویی که بر سر است و در اثر حوادث می ریزد و نابود می شود ولی موی زیربغل همچنان مقاوم و استوار سال ها باقی و پابرجاست!. این مو به ما می گوید: «می توان در محیطی آلوده و جامعه ای فاسد نیزمقاومت کرد و باقی بود و سقوط نکرد و به وظایف خود عمل کرد»،
می گوید: «برای من مهم نیست که خداوند مرا در چه محیطی خلق کرده و برای من چه چیز را پسندیده، مهم آن است که بنده باشم و مطیع، مهم انجام وظایف است و بس».
برخی موها دائما در حال رشدند مثل موی سر و صورت و برخی از موها رشد ندارند مثل موی مژه و ابرو-البته در زمان میان سالی- پس، هر تغییر و تحول و یا رکود و عدم تغییر بد نیست گاه باید مثل موی سر بود و در حال رشد و تکاپو و گاه مثل مژه ثابت و بدون تغییر بود.
گاه تغییر و تحول به صلاح انسان نیست؛ موی سر که بلند می شود قیچی می گردد. در زندگی انسان نیز هر تحول و رشد ظاهری لزوماً مثبت نیست چه بسیار از تغییرات زندگی که موجب دوری انسان از اصل خویش و خدای خویش می گردد! مثل موی سر که بریده شده و از پیاز مو جدا می شود. چه بسیار فقیرانی که ثروتمند شده و از خدا دور شده اند و چه بسا مریضی که خوب شده و دیگر خدا را صدا نمی زند؛ چه بسا دعا کننده ای که حاجت گرفته و دیگر خدا را فراموش کرد و... .
موی سر می گوید: «گاه برای ماندن باید کم شد، سختی کشید» پس، هر کم شدن ظاهری کم شدن نیست مثل انفاق اموال که موجب رشد و نمای آن و باقی ماندن آن برای فردای قیامت است.
هزاران مو اگر در جای خود باشند مفیدند ولی یکی از آنها اگر در غذا بیفتد موجب حال گیری است.
پس از آنجا که «هر چیز به جای خویش نیکوست»، اگر انسان در این عالم هستی جایگاه خویش را گم کند و پا از حد خویش فراتر نهد موجب اشمئزاز و تنفر است. انسان در این جهان جایگاهی جز عبودیت و بندگی خدا ندارد و گاه یک انسان که «فرعون» می شود و ادعای خدایی می کند عالَمی را به فساد می کشد.
گاه هزاران مو ارزش ماندن ندارند و باید قیچی شوند و گاه یک دانه از آنها ارزشمند است «مویی از خرس، غنیمت است».
پس لزوماً کثرت ارزشمند نیست بلکه گاه ندرت موجب گران قدری و گران سنگی یک چیز است.
گاه یک مو انسان قدرتمندی را از کار می اندازد آن گاه که در چشم او می رود، آن موی ضعیف می گوید: «انسان تو با این همه ضعف و ناتوانی ات چگونه در برابر خداوند متعال تکبر ورزیده و ناسپاسی پیشه می سازی؟» موی کوچک می گوید: «می توان کوچک بود اما کارهای بزرگ کرد پس خودت را دست کم نگیر».
یک انسان گرچه در ظاهر کوچک است و در عالم هستی عددی محسوب نمی شود ولی همین انسان می تواند منشاء آثار خیر و پربرکتی باشد. امام خمینی رحمت الله علیه یکی از نمونه های این انسان هاست.
موی کوچک می گوید: «می توان ابرقدرت ها را عاجز ساخت اگر پاشنه ی آشیل آنها را شناخته و هدف بگیری».
وقتی موی سر را کوتاه می کنیم؛ دردی حس نمی کنیم ولی کندن آنها دردناک است به بیان دیگر «بریدن» درد ندارد و «کندن» دردناک است. پیام این نکته این است که:
«خود از دنیا و علائق آن بریده و جدا شوید پیش ازآنکه شما را از آن کنده و جدا سازند».
مُوتُوا قَبلَ اَن تَمُوتُوا
بمیرید پیش از آنکه بمیرید!
نکته ی دیگر:
موی سر عامل زیبایی است و نعمتی بزرگ از نعمت های الهی است و فقدان آن نیز موجب از دست رفتن بخشی از زیبایی انسان است. مؤمن نیز باید اینگونه باشد وجودش زینت جامعه، زینت دین و زینت اهل بیت علیهم السلام باشد. فقدانش در جامعه محسوس بوده و خلاءش حس گردد.
مو می تواند عامل بسیاری از گناهان و ناسپاسی ها و زمینه ای برای آزمایشات الهی باشد. نمونه های زیر از آن جمله اند:
- خانمی که موهای سر خود را در برابر نامحرم نمی پوشاند در حال کفران نعمت و معصیت است چون هدیه کننده ی این مو به او، از وی خواسته که آنها را از نگاه نامحرم حفظ کند. پس گاه، شکر نعمت به پوشاندن [و کفران] نعمت است و گاه کفر نعمت به آشکار ساختن آن است!.
- آقایی که موهای سر خود را به هر مدلی که متداول شد شکل می دهد و به این ترتیب گرفتار شهرت طلبی و نوعی لباس شهرت می گردد و یا گاه عزت و کرامت انسانی را زیر پا نهاده و موی خود را به بدترین شکل ها در می آورد؛ او نیز مرتکب نافرمانی و کفران نعمت گشته است.
- مردی که موهای صورت خود را می تراشد به بهانه ی آنکه بهداشت صورت را رعایت نماید نیز گرفتار نوعی دیگر از معصیت گشته است. البته به آن برادر باید گفت: «اگر بهداشت صورت منظور است، پس چرا موهای سر خود را هر روز نمی تراشی ؟!» زیرا موهای صورت هر روز شسته می شود ولی موهای سر هفته ای دو یا سه بار! و اگر «زیباتر شدن» منظور است؛ آن در صورتی بی اشکال و خوب است که دلیلی برای منع آن از سوی خداوند متعال نداشته باشیم و هر زیباتر شدنی مطلوب و صحیح نیست!.
- نمونه ی دیگر از معاصی مربوط به مو:
آن مردی که موهای پشت لب خود را بلند کرده و از آن «آرم کمونیست»ها را می سازد اگر در جامعه ای زندگی کند که این اقدام نشانه ی کمونیست بودن است؛ او نیز مرتکب گناه گشته است؛ گناهی به نام «تَلبُّس به لباس کافران» و شبیه ساختن خود به اهل کفر.
-انسانی که به بلندی سبیل خود می بالد و در سایه سبیل خویش به «قلدری و مردم آزاری» می پردازد نیز گرفتار نوعی دیگر از معصیت گشته و از «مو» آسیب دیده است. و...
عجب موجودی است این مو، برخی برای داشتنش بال بال می زنند، آنان که موهای سرشان ریخته و یا نوجوانی که مویی بر صورتش نروییده و رویش آن را نشانه ی مردانگی می داند و برخی اقدام به تراشیدن آن می کنند به قصد مدگرایی و یا به بهانه ی بهداشت!.
البته گاه نیز به دلیل مبارزه با کبر و قطع هر نوع وابستگی به زرق و برق دنیا لازم است خود را از آن جدا ساخت مانند لزوم تراشیدن موی سر در ایام حج تمتع.
مو، عامل زندگانی و حیات برخی از موجودات است مانند برخی از حیوانات و اگر پشم گوسفند را نیز نوعی مو بدانیم – که هست- سخن گفتن از آثار پر برکت آن در زندگی انسان، به درازا کشیده خواهد شد.
اما یک مو نیز وجود دارد که برای نگاه به آن و یا به دست آوردنش، سزاوار است که از هستی خویش گذشته و جان را نثارش کنیم، و آن «موی زلف یار» است آنجا که سعدی می گوید:
سلسله ی موی دوست، حلقه ی دام بلاست
هر که در این حلقه نیست، فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش، بی دریغ
دیدن او یک نظر، صد چو منش خون بهاست
همان مویی که شهدا را واله و شیدای خویش ساخت و دستگیره ای برای عروج ایشان به سوی یار شد و مایه ای برای غبطه ی ما خاک نشینان.
اللهمَّ ارزُقنا حَلاوتَ ذِکرِکَ
والسلام - التماس دعا
از امام صادق علیه السلام
در باره پندهاى خداوند متعال به حضرت عیسى بن مریم علیهما السلام،
قسمت (10- آخرین قسمت)
یَا عِیسَى أَطِبْ لِی [بِی] قَلْبَکَ وَ أَکْثِرْ ذِکْرِی فِی الْخَلَوَاتِ اعْلَمْ أَنَّ سُرُورِی أَنْ تَتَبَصْبَصَ إِلَیَّ وَ کُنْ فِی ذَلِکَ حَیّاً وَ لَا تَکُنْ مَیِّتاً
اى عیسى! دلت را برای من پاک ساز و در خلوتها بسیار یادم کن و بدان که شادی من در اینست که به درگاهم نیاز آورى؛ در این باره زنده باش و [مانند] مرده مباش،
یَا عِیسَى لَا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ کُنْ مِنِّی عَلَى حَذَرٍ وَ لَا تَغْتَرَّ بِالصِّحَّةِ وَ لَا تُغَبِّطْ نَفْسَکَ فَإِنَّ الدُّنْیَا کَفَیْءٍ زَائِلٍ وَ مَا أَقْبَلَ مِنْهَا کَمَا أَدْبَرَ فَنَافِسْ فِی الصَّالِحَاتِ جُهْدَکَ وَ کُنْ مَعَ الْحَقِّ حَیْثُ مَا کَانَ وَ إِنْ قُطِعْتَ وَ أُحْرِقْتَ بِالنَّارِ فَلَا تَکْفُرْ بِی بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَ لَا تَکُنْ مَعَ [مِنَ] الْجَاهِلِینَ
اى عیسى! چیزى را شریک من قرار مده و از من بر حذر باش و به تندرستى خویش غره مشو و بر خود رشک مبر که دنیا چون سایه ایست رفتنى و آنچه از آن پیش آید مانند گذشته آنست؛ تا توانى در کارهاى خیر رقابت کن و هر جا که حق است تو با حق باش و اگر تکه تکه شوى و با آتش سوزانده شوى؛ بعد از معرفت به من، کافر مشو و از نادانان مباش.
یَا عِیسَى صُبَّ الدُّمُوعَ مِنْ عَیْنَیْکَ وَ اخْشَعْ لِی بِقَلْبِکَ
اى عیسى! از دو دیدهات اشک بریز و با قلبت برای من خشوع نما.
یَا عِیسَى اسْتَغْفِرْنِی فِی حَالاتِ الشِّدَّةِ فَإِنِّی أُغِیثُ الْمَکْرُوبِینَ وَ أُجِیبُ الْمُضْطَرِّینَ وَ أَنَا أَرْحَمُ الرَّاحِمِین
اى عیسى! در وقت سختى از من آمرزش بخواه که من به داد گرفتاران می رسم و بیچارگان را اجابت می کنم و من ارحم الراحمینم.
پـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــایان
از امام صادق علیه السلام
در باره پندهاى خداوند متعال به حضرت عیسى بن مریم علیهما السلام،
قسمت (9)
یَا عِیسَى کُلُّ مَا یُقَرِّبُکَ مِنِّی فَقَدْ دَلَلْتُکَ عَلَیْهِ وَ کُلُّ مَا یُبَاعِدُکَ مِنِّی قَدْ نَهَیْتُکَ عَنْهُ فَارْتَدْ لِنَفْسِکَ
اى عیسى! تو را بهر چه به من نزدیکت سازد راهنمائى کردم و از چه تو را از من دور کند نهی کردم؛ [اکنون] تو خود را حفظ نما.
یَا عِیسَى إِنَّ الدُّنْیَا حُلْوَةٌ وَ إِنَّمَا أَسْتَعْمِلُکَ فِیهَا لِتُطِیعَنِی فَجَانِبْ مِنْهَا مَا حَذَّرْتُکَ وَ خُذْ مِنْهَا مَا أَعْطَیْتُکَ عَفْواً انْظُرْ فِی عَمَلِکَ نَظَرَ الْعَبْدِ الْمُذْنِبِ الْخَاطِئِ وَ لَا تَنْظُرْ فِی عَمَلِ غَیْرِکَ نَظَرَ الرَّبِّ وَ کُنْ فِیهَا زَاهِداً وَ لَا تَرْغَبْ فِیهَا فَتَعْطَبَ
اى عیسى! دنیا شیرینست و من تو را در آن گماردم تا مرا اطاعت کنى پس از هر چه بر حذرت داشتم بر کنار باش و هر چه بتو دادم بگیر؛ مانند یک بندهاى گنهکار و خاطئ به اعمال خود بنگر و در کار دیگران مانند پروردگار نگاه مکن؛ در دنیا زاهد باش و بىرغبت تا رنج نبرى.
یَا عِیسَى اعْقِلْ وَ تَفَکَّرْ وَ انْظُرْ فِی نَوَاحِی الْأَرْضِ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ*
اى عیسى! تعقل و اندیشه کن و در اطراف زمین نیک بنگر که سرانجام ستمکاران چگونه شد!!؟
یَا عِیسَى کُلُّ وَصِیَّتِی نَصِیحَةٌ لَکَ وَ کُلُّ قَوْلِی حَقٌّ وَ أَنَا الْحَقُّ الْمُبِینُ وَ حَقّاً أَقُولُ لَئِنْ أَنْتَ عَصَیْتَنِی بَعْدَ أَنْ أَنْبَأْتُکَ مَا لَکَ مِنْ دُونِی وَلِیٌّ وَ لَا نَصِیرٌ
اى عیسى! همه سفارشاتم اندرز به توست و همه گفتارم حق است و من حق روشنم و بدرستى مىگویم: اگر پس از آنکه آگاهت ساختم نافرمانیم کنى جز من سرپرست و یارى ندارى [و هیچکس تورا یاری نخواهد رساند].
یَا عِیسَى ذَلِّلْ قَلْبَکَ بِالْخَشْیَةِ وَ انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْکَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ رَأْسَ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ ذَنْبٍ حُبُّ الدُّنْیَا فَلَا تُحِبَّهَا فَإِنِّی لَا أُحِبُّهَا
اى عیسى! دلت را با ترس رام ساز و [در مادیات] به پستتر از خود بنگر و به بالا دست خود منگر و بدان که سر منشاء هر خطاء و گناهى «دنیا دوستى» است؛ آن را دوست مدار زیرا من آنرا دوست ندارم.
از امام صادق علیه السلام
در باره پندهاى خداوند متعال به حضرت عیسى بن مریم علیهما السلام،
قسمت (8)
یَا عِیسَى قُلْ لَهُمْ قَلِّمُوا أَظْفَارَکُمْ مِنْ کَسْبِ الْحَرَامِ وَ أَصِمُّوا أَسْمَاعَکُمْ عَنْ ذِکْرِ الْخَنَى وَ أَقْبِلُوا عَلَیَّ بِقُلُوبِکُمْ فَإِنِّی لَسْتُ أُرِیدُ صُوَرَکُمْ
اى عیسى! به آنها بگو دست از کسب حرام بردارید و گوش هایتان را از گفتار ناصواب بربندید؛ با «دل های خویش» به سوی من رو کنید [نه با صورتهای خود] زیرا من صورت های شما را نمی خواهم.
یَا عِیسَى افْرَحْ بِالْحَسَنَةِ فَإِنَّهَا لِی رِضًى وَ ابْکِ عَلَى السَّیِّئَةِ فَإِنَّهَا لِی سَخَطٌ وَ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ یُصْنَعَ بِکَ فَلَا تَصْنَعْهُ بِغَیْرِکَ وَ إِنْ لُطِمَ خَدُّکَ الْأَیْمَنُ فَأَعْطِ الْأَیْسَرَ وَ تَقَرَّبْ إِلَیَّ بِالْمَوَدَّةِ جُهْدَکَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ
اى عیسى! به انجام حسنه شاد باش که خشنودى من در آنست و بر «سیئه» خویش گریه کن زیرا مرا به خشم آورد. آنچه نمی خواهى با تو انجام دهند با دیگران مکن؛ اگر بگونه راستت سیلى زدند گونه چپت را پیش آر؛ تا توانستى به سبب مودت [و دوستى با دیگران] به من تقرب بجوى و از نادانها رو گردان.
یَا عِیسَى قُلْ لِظَلَمَةِ بَنِی إِسْرَائِیلَ الْحِکْمَةُ تَبْکِی فَرَقاً مِنِّی وَ أَنْتُمْ بِالضَّحِکِ تَهْجُرُونَ أَتَتْکُمْ بَرَاءَتِی أَمْ لَدَیْکُمْ أَمَانٌ مِنْ عَذَابِی أَمْ تَتَعَرَّضُونَ لِعُقُوبَتِی فَبِی حَلَفْتُ لَأَتْرُکَنَّکُمْ مَثَلًا لِلْغَابِرِینَ ....
اى عیسى! به ستمکاران بنى اسرائیل بگو: «حکمت و دانش به خاطر دوری ازمن گریانست در حالی که شما با خنده از من دور می شوید! آیا گمان دارید که برات آزادى از [آتش] من دارید یا امان نامه از عذابم دریافت کرده اید!؟ و یا اینکه خود را عمدا در معرض کیفرم قرار داده اید!؟ به خودم سوگند شما را عبرت آیندگان سازم. .....
بسم الله الرحمن الرحیم
درسهایی از گل
می گویند:
«با یک گل بهار نمی شه»
اما من می گویم: درست است که با یک گل بهار نمی شود اما حتی یک گل نیز با زیبایی، طراوت و عطر خویش می تواند به تنهایی محیطی را خوشبو ساخته و طراوت بخشد. پس، برای ایجاد تغییرو تحول لازم نیست یک گلستان باشیم بلکه گاه مثل یک گلِ تنها می توان جامعه ای را در جهت مثبت متحول ساخت فقط اگر بخواهیم و اگر گل باشیم.
اصلا مگر گلستان چگونه ایجاد می شود و بهار چگونه پدیدارمی شود؟ مگرنه آنست که ازوجود تک تک گلهاست که اینچنین می شود!؟
اگر هر یک از گلها شکوفا شدن خویش را منوط به شکوفا شدن دیگران نمایند؛ آیا هرگز گلستانی به وجود خواهد آمد!؟
اگر هر یک از ما به بهانه اینکه: «چون دیگران فلان کار را رعایت نمی کنند پس من هم .....» آیا هرگز اصلاحی صورت می پذیرد!؟
پس می شود گل بود و دیگران را مجذوب [رفتار] خویش ساخت می شود؛
گل بود ودلی را شاد ساخت؛
گل بود و محبت عاشقی را به معشوق، نمایانگر بود؛
گل بود و موجب تحکیم محبت میان عاشقان گردید.
می توان گل بود وموجب تسلای خاطر و ابتهاج بیماری بر روی تخت بیمارستان بود؛
پس، گل باش تا همه خواهان وطالب تو باشند؛ گل باش و بدان حتی با عمری به کوتاهی عمر یک گل می توان آثار ماندگاری از خود بر جا گذاشت و بدان که مؤمن گلی از گلستان محمدی صلی الله علیه و آله است که هر جا باشد عطر دل انگیزش شادی آور و فرح زاست؛ زینت جامعه است و آنچنان که گل زینت است و مایه زیبندگی، او نیز مانند گل محمدی که یاد آور نبی مکرم اسلام است؛ با رفتار خویش یاد آور آموزه های اسلام زیبا و حیاتبخش اسلام محمدی است.
و البته مانند آن گلی باش که اگر دست نامحرم تو را هدف قرار داد با خارهای خویش دست ناپاکش را از دامان مطهرت کوتاه سازی.
و بدان: عمر گل کوتاه است ولی هنگامی که از اصل و ریشه ی خود جدا می شود عمرش کوتاه تر نیز می شود. عمر انسان نیز به نسبت عمر عالم هستی کوتاه است؛ 70 یا 80 سال در برابر میلیونها سال! عمری به حساب نمی آید ولی اگر همین انسان از اصل خویش [یعنی خداوند متعال] جدا گشته و دور شود عمر او باز هم کوتاه تر خواهد شد! و اگر همیشه با خدا باشی چون او حی لایزال است تو نیز ابدی گردیده، به ابدیت خواهی رسید.
با خدا باش؛ جاودانی باشی
و چرا وقتی می توان گل بود و همیشه بود – مانند گل همیشه بهار- تنها به چند روز کوتاه و فانی، دل خوش بداریم؟!
و چه سود اگر مثل گل باشی که تنها برای ساعاتی کوتاه مورد توجه و به به تماشاگران است و پس از پژمردن و خشک شدن سطل زباله جایگاه اوست.
و گل باش ولی نه آن گلی خواستارانت برای مدتی کوتاه تو را بخواهند بلکه مانند آن بوته گل باش که همیشه در گلخانه ی صاحبت جا داشته و مورد توجه ومراقبت دائم او باشی؛ صاحبی به نام الله جل جلاله که تو را با عشق آفرید.
والسلام – التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
پل
علی علیه السلام:
الدُّنیا قََنطََرهٌٌ
«دنیا [به مانند یک] پل است»
به راستى چرا على«علیه السلام» دنیا را به پل تشبیه کرده است؟!.
شاید بتوان گفت: براى به دست آوردن آخرت و رسیدن به آن باید از این دنیا «گذشت». آرى، باید گذشت و «گذشتن» هم به معناى «عبور» است و هم به معناى «دل کندن و ندیدن» یعنى اگر آخرت را مىخواهى باید از دنیا دل کنده؛ آن را نبینى.
یکی دیگر از وجوه تشبیه این است که: چنان که روى پل جاى اطراق و اقامت نیست؛ دنیا نیز جاى گذر است و براى اقامت ساخته نشده است. انسان عاقل مىداند که براى ساختن بنایى محکم و استوار باید زیربناى آن محکم و استوار باشد و نیز مىداند که اگر خواهان بقا و جاودانگى است باید به ساختن بنایى پایدار و باقى بیاندیشد و بىتردید روى پل، ساختن ِ چنین بنایى محال است.
روى پل باید تمام توجه به «عبور» باشد و منظور اصلی گذر نمودن از روی آن باشد خصوصاً اگر این پل یک «پل لغزان» باشد؛ نباید توجه و حواس انسان معطوف به منظرههاى پیرامون گشته و از طى طریق غافل شود. حال اگر طنابهایى که این پل را نگه داشته فرسوده و پوسیده بوده و هر لحظه احتمال پاره شدن آنها باشد؛ در این صورت باید تنها به «عبور سریع، بىوقفه و با احتیاط» اندیشید و نباید روى پل درنگ کرد.
و صد البته واضح است که «عمر دنیا»ى هر انسان بسیار کوتاه است و از این رو دنیاى هر یک از انسانها نظیر پل لغزان و فرسوده ایست که اعتماد به آن و درنگ در آن و تلاش براى ساختن بناى جاودان در آن تلاشى بیهوده و جاهلانه خواهد بود.
در هنگام عبور باید کاملاً متوجه خطرات سر راه بود و اگر پلى که محل عبور است پلى فرسوده باشد باید مراقب بود که مبادا پا روى قطعات فرسوده و در حال شکستن قرار گیرد. بنا بر این منظرههاى بین راه نباید موجب حواسپرتى عابر گردیده و او را از سوراخهاى روى پل غافل نماید.
اگر پل مرتفع باشد نگاه به پایین از بالاى آن مىتواند موجب بروز سرگیجه گردیده و باعث سقوط عابر شود. پس عابر نباید جز امور ضرورى به مسایل دیگر توجه نموده و از هدف غافل گردد.
فقیر و غنى هر دو براى عبور نیازمند پل هستند.
بدون پل نمىتوان گذر کرد. پس حضور در دنیا به خاطر «عبور» است و لازمه آن.
باید از پل گذشت حال به هر صورتى که شده؛ دوان دوان، قدم زنان، و یا حتى سینهخیز، آرى حتى سینهخیز هم که شده باید عبور کرد اگرچه عبور این چنینى، سختتر و پر مشقتتر باشد. کنایه از آن که براى عبور «تحمل تمام سختىها» لازم است و بىشک «عبور» بهتر از «وقوف» و در جا زدن است.
براى عبور نباید از هر وسیلهاى استفاده کرد بدین معنى که مثلاً چنان که براى گذر از پل حق نداریم دیگران را به پایین پرتاب کرده و از راه ظلم و ستم راه خود را بگشاییم؛ برای زندگی در دنیا و رسیدن به آرمان هایمان نیز حق نداریم به هر کاری دست بزنیم.
پل براى عبور است و حتى اگر اکثریت مردم نیز اطراق نمایند عابر عاقل توجهى ننموده و به راه خود ادامه خواهد داد.
«هر که بارش بیش، راهش بیشتر» چون انسان پربار سنگینتر است و کندتر، از این رو از حمل امور غیر ضرور و غیر لازم به شدت باید اجتناب کرد و تنها زاد و توشهاى به همراه داشت که براى عبور و پس از عبور مناسب و لازم است، پس به فرموده علی(علیه السلام):
«تَخَفَّفُوا تَلحَقُوا»
سبک بار شوید تا ملحق گردید.
پس، روى پل نباید هر که هر چه داد، گرفت و یا هر چه که مىتوان برداشت حتى سنگهاى قیمتى نظیر طلا و... را برداشت زیرا سنگینتر شدن روى پل لغزان خطرناک خواهد بود.
هر چه زرق و برق دنیا تو را بیشتر مجذوب خود سازد بیشتر از رفتن باز مىمانى.
پل صراط، تصویری از پل دنیاست هر که از دنیا «گذشت[1]» از صراط نیز خواهد گذشت[2].
پلها با هم فرق دارند بعضى لغزان و خطرناکترند و برخى دیگر محکم و استوار. دنیا نیز زیر پاى بعضىها لغزان است [نظیر اهل گناه] و براى برخى دیگر محکم و استوار [نظیر اهل ایمان] زیرا اهل ایمان دنیا را «سکوى پرتاب» خود قرار دادهاند و اهل گناه دنیا را «چراگاه و مرتعى» براى سورچرانى و لذت بردن. اهل ایمان هدفشان گذر از دنیاست و اهل گناه، تمتع از دنیا را هدف قرار دادهاند. التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
آثار عجیب زیارت عاشورا (1)
رفع مرض وبا
مرحوم آیة الله حائرى یزدى (ره) فرمودند: زمانى که درشهر سامراء عراق ، مشغول تحصیل بودم، اهالى سامراء به بیمارى وباء و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عدهاى از آنها مىمردند.
روزى مرحوم آیة الله میرزامحمد تقى شیرازى(ره) فرمود: اگر من حکمى کنم آیا انجام مىنمایید؟ همه اهل مجلس گفتند: بلى. ایشان فرمود من حکم مى کنم که شیعیان از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را هدیه به روح شریف نرجس خاتون مادر مکرمه حضرت امام زمان (ع) بنمایند و ایشان را نزد فرزندش حضرت حجة(ع) شفیع نمایند که از ایشان بخواهند تا در نزد خدا شفاعت امتش را بفرمایند، و من ضامن مى شوم که هرکه این عمل را انجام دهد مبتلى به مرض وباء نشود .
بعد از صدور این حکم، همه شیعیان سامراء اطاعت نموده و به آن دستور عمل نمودند.
همه روزه عدهاى از اهل تسنن مىمردند ولى از شیعیان کسى نمىمرد. برخى از سنى ها از اقوام شیعه خود قضیه را سؤال نمودند و آنها هم قضیه را براى آنها گفتند. آنها هم مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند و بلا از آنها نیز دفع شد.
(نقل از کتاب داستانهاى شگفت - شهید دستغیب ره)
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |