بسم الله الرحمن الرحیم
درخت
موجودی سب، زرد، نارنجی و گاه رنگین کمانی از رنگها و یکی از جلوه های زیبای طبیعت و از الطاف بزرگ الهی است. وجود شریفی که بخش بزرگی از حیات موجودات وابسته به حضور و خدمات اوست.
آری سخن از درخت است همان موجود گرامی که ریه ی زمین است. معلمی دیگر برای آنان که خواهان درس گیری و پند آموزی اند.
برخی از درختها همیشه سبزند؛ چهار فصلند؛ خزان ندارند؛ در سرما و گرما، بهار و زمستان، سبز و پایدارند، خواب پاییزه و زمستانی ندارند؛ همیشه بیدارند، همیشه پرنشاط و در حال تلاشند آنها در مَثَل مانند شرکت کننده در مسابقه ی دو سرعت اند که تا رسیدن به خط پایان در حال حرکت و دوندگی است. او می داند در یک مسابقه ی مهم استراحت معنی ندارد؛ باید همیشه تلاش کرد و استراحت تنها برای زمانی است که به مقصد رسیده ایم. مؤمن این گونه است او مصداق درخت همیشه سرسبز و پایدار است؛ در راه بندگی خدا خزان ندارد، گل همیشه بهار است.
او آگاه است که فرصت، اندک است و مجالی برای خواب –غفلت- نیست. او می داند که استراحت برای این دنیا نیست، این دنیا دنیای تلاش و بیداری است، او مطیع این فرمان قدسی خداوند متعال است که:
«اَخِّر نَومَکَ اِلی القَبرِ و ... راحَتَکَ الی الجَنَّهِ»
خوابت را تا زمان مرگ و حضور در قبر به تاخیر انداز و استراحتت را برای زمان حضور در بهشت .
مؤمن همیشه سبز است و نشاط آور، شاد است و شادی آور، او مانند درختِ سر سبز است که هر که به او نظر کند جانی دیگر می گیرد و مشتاق او می گردد.
برخی درختان درخت های مثمر اند، درختانی که علاوه بر زیبایی دارای میوه های لذیذند ولی برخی درخت ها غیر مثمر اند، مانند درخت باش که پاره ی تن خویش را نثار دیگران کرده از خود و عزیزان می گذرد تا دیگران بهره مند گشته و متلذذ گردند.
میوه ی درخت هر گاه رسید از مام مهربان خویش جدا گشته، دلبستگی ها و وابستگی ها را از خود دور ساخته و جدا می سازد؛ او می گوید: «تو نیز باید بتوانی هنگام رسیدن و کامل شدن قطع وابستگی از علایق دنیوی نموده و خود را از مام دنیا جدا سازی».
برخی از درختانِ مثمر سخاوتمندند؛ آنها شاخه های پر از میوه ی خود را خم کرده و به راحتی در اختیار انسان می گذارند ولی برخی از آنها در عین سخاوت معتقدند اگر طالب و خواهان میوه آنها هستی باید تلاش نموده از آنها بالا رفته و با تحمل سختی و زحمت آنها را به دست آوری.
گروه اول صفتی خوب و صفتی ناپسند دارند، اینکه به راحتی و سخاوتمندانه می بخشند نیکوست ولی این که فرصت تلاش و تحمل سختی را از طالبان می گیرند صفتی نامطلوب است.
برخی از درخت ها نیز گویا بخیل اند؛ حتی موقع کندن میوه نیز گویا نمی خواهند از میوه ی آنها برخوردار شوی؛ گاه با تیغ های خود به نوازش انسان می پردازند مثل درخت تمشک و یا خرما و گاه آن گونه سفت و سخت میوه ی خود را می چسبند که به راحتی نمی توان آنها را جدا ساخت.
برخی درخت ها مجنون اند و حال جنون از ظاهرشان پیداست شاخه هایی افتاده و آویزان و دستخوش بادهای آرام و تند، گویا آنها از حال خود و اطرافیان بی خبرند. برخی از آدم ها نیز این گونه اند گویا در این عالم نیستند؛ از احوال اطرافیان و پیرامون بی خبرند در خود فرو رفته و تنها با خوداند؛ آشفته و حیرانند و واله و شیدا، گویا دوری از معشوق – لیلی- آنها را مجنون ساخته، خواب و خوراک ندارند. برخی از عرفا این گونه اند.
برخی از درخت ها سرو اند که سر به آسمان دارند و گویا اصلاً زمین را نمی بینند!؛ بلند قامت و استوارند در مقابل هر بادی قد خم نمی کنند آنان «بیدی نیستند که به هر بادی بلرزند». البته برخی از آنها متکبرند و گمان دارند که هرگز نباید در برابر هیچ بادی سر خم کرد و همین امر موجب شکست آنها در برابر تندبادها می شود درهم می شکنند و نیست می شوند؛ مؤمن این گونه نیست او گرچه قدی بلند و استوار دارد و در برابر هر بادی قد خم نمی کند و با هر بادی نمی لرزد؛ اما به خوبی می داند که در برابر برخی حوادث و سختی ها ی زندگی باید منعطف بود، باید از خود انعطاف نشان داده و با آنها کنار آمد. در برابر برخی از تند بادهای حوادث و برای رفع خطر باید گاه با تحمل و همنشینی مسالمت آمیز با آنها و گاه با کتمان اعتقادات و ارزش ها و امری به نام «تقیه» آن تند بادها را پشت سر گذاشت چرا که در غیر این صورت او نیز مانند آن درخت قد بلند، متکبر و مغرور درهم می شکند و نابود می شود.
درخت ریه ی زمین است؛ او دی اکسید کربن را گرفته و اکسیژن تحویل می دهد. او مایه ی حیات و زندگانی است او مثل یک کارخانه ی بازیافت است مثل یک زندانِ خوب است، زندان خوب، زندانی است که افراد شرور را تحویل گرفته، آنها را پرورش داده و انسان های خوبی تحویل اجتماع بدهد. نه آنکه دانشگاهی باشد برای آموزش انواع ترفند های دانسته و نادانسته به زندانیان تازه وارد!؟
پس بعضی زندان ها مثل درختند و برخی از آنها مثل دانشگاهند! البته نه هر دانشگاهی، بلکه دانشگاهی که جوانان پاک ضمیر و معتقد وارد آن می شوند ولی گاهی جوانان آلوده، منحرف، وابسته ی فکری به غرب، بی دین و بی هویت از آن خارج می شوند!.
راستی کدام یک دانشگاه و کدام یک زندان است؟!
گاه سایه ی تک درختی در بیابان امید بخش و مایه ی زندگانی است و گاه در جامعه ای آلوده و کویر گونه وجود انسانی الهی حیات بخش و عامل هدایت است. وجود نازنین انبیاء الهی و مردان خدا این گونه است.
درخت از زمین توشه می گیرد و به آسمان بالا می رود، پای او در زمین است ولی توجه او و نگاه او به آسمان است و البته هر چه توجه او به آسمان و نیاز او به نور خورشید بیشتر باشد بیشتر و بیشتر بالا می رود. انسان نیز باید این گونه باشد؛ کره ی خاکی برای بهره گیری و پرواز اوست و برای یک پرواز موفق نیاز به استمداد از بالا و انوار الهی است. اگر توفیق الله قرین باشد عروج انسان، قطعی است.
درخت می گوید: «می توان از زمین سرد و بی روح، شادی، طراوت و زندگانی سر زند و می تواند مانند خار و خاشاک بود سرد و بی روح!»
یک درخت میوه برای در امان ماندن از آفات نیاز به سم پاشی و مراقبت دارد؛ انسان مؤمن نیز محتاج مراقبت ائمه ی معصومین و شناخت موانع سر راه است؛ محتاج مراقبه از اعمال خویش است و با حافظی به نام تقوی مانع تاثیر گناهان است.
در کنار هر درخت علف های هرزه نیز می روید و اگر مراقب نبود این علف ها حیات درختان را به خطر می اندازد. در جامعه نیز اگر مراقب نباشیم ممکن است گرفتار علف های هرزه و انسان های ناشایست شده و هلاک گردیم.
درخت مأوای پرندگان است و سایه ی آن محلی برای استراحت انسان هاست. مؤمن نیز مأوای انسان های دیگر و عامل راحتی آنهاست.
برخی از درختان در حال حیات و ممات مفیدند حتی پس از قطع نیز در خدمت انسان ها هستند. مؤمن نیز در حال حیات و ممات موجب برکت است حتی پس از مرگ نیز آثار باقیه ی او به حال جامعه ارزشمند و سودمند است.
درخت مادر کاغذ است و کاغذ یکی از بزرگترین خدمتگزاران عرصه ی علم است و بقای علوم و نشر آنها، بدون وجود کاغذ ممکن نبود.
درخت آن قدر ارزشمند است که هر گاه انسانی از دنیا رفت مستحب است که دو تکه چوب تر –جَریدَتَین – به همراه او در قبر گذاشته شود و به احترام آنها و تا زمانی که تَر است خداوند عذاب را از قبر مؤمن برمی دارد.
همان گونه که گاه درختان چند صد ساله و یک جنگل انبوه در اثر غفلت و نادانی یک انسان می تواند در عرض چند ساعت خاکستر شده و نابود گردند، اعمال حسنه و نیک انسان نیز می تواند در اثر غفلت و نادانی با یک گناه نیست نابود گردد و این خود درس بزرگی است برای آنان که بخواهند ببینند و بفهمند و این درس، پاسخ مهمی برای آنان است که عدل الهی را در خصوص اعمالی مثل غیبت و ریا که حبط کننده ی اعمال انسان است؛ به زیر سوال می برند. خداوند با این اتفاق به انسان می نمایاند که گاه یک گناه می تواند مثل همان کبریت کوچک و البته خطرناک، نابود کننده ی همه ی اعمال خیر انسان باشد و این به عدل او ارتباطی ندارد زیرا این تو هستی که اعمال خود را با دستان خود خاکستر می سازی.
گاه برای پاک ساختن یک درخت از آفات، به جای کندن برگ و سرشاخه های آن، باید ریشه ی درخت را هدف قرار داد و آن را از ریشه درآورد؛ برخی از انسان ها نیز این گونه اند، دیگر هدایت و اصلاح آنها معنا ندارد اصلاح جامعه تنها در گرو نابودی آنهاست؛ زیرا در غیر این صورت آفات و خسارات آنها می تواند با سرایت به جامعه، جامعه ای را به نیستی و هلاکت بکشاند.
برخی از درختان و گیاهان خود و بدون استعانت از دیگری بالا می روند ولی برخی از درختان مانند درخت مو و پیچک برای بالا رفتن نیازمند داربست و تکیه گاه اند. انسان ها نیز این گونه اند، برخی برای بالا رفتن نیازمند یاری و کمک انسان ها ی الهی اند.
پس اگر نیک بنگریم می توان درس های بزرگی از درختان گرفت، بزرگ معلمانی که به اشکال مختلف دیگران را از برکات وجودی خویش بهره مند ساخته و نقش بسیار مهمی در زندگی انسان ها دارند.
سرسبز و پایدار باشید
والسلام - التماس دعا
منتظر نظرات شما هستم.
نان، موجودی عجیب (قسمت دوم)
برخی از «افزون طلبی دیگران» مانند ارتش و مرزداران، اسلحه سازان، مزدوران و.
برخی از «فلاکت مردم» مانند قاچاقچیهای مواد مخدر، کشاورزان تریاک و. ...
برخی از «هدایت مردم» مانند مبلغین دین، مربیان پرورشی، نویسندگان کتب تربیتی و ناشران آن، معلمان و استادان دینی، سازندگان فیلمهای آموزشی و. ...
برخی از «ضلالت مردم» مانند استعمارگران، سرمایه داران، سازندگان و فروشندگان کالاهای لوکس و فریبنده، سازندگان فیلمهای مستهجن و مخرب و بازی گران و هنرپیشگان این فیلمها و. ...
برخی از «هیکل یا زور بازوی خود» مانند ورزشکاران، قلدران، مانکنها و زیبای اندام کاران، کارگران، هنر پیشگان و. ...
برخی دیگر از «نمایش و نوعی زندگی تصنعی» مانند هنر پیشگان سینما و تئاتر و.
برخی از «رنگ» نظیر نقاشان، فروشندگان رنگ و. ...
عدهای از «کامپیوتر» مانند سخت افزار سازان، نرم افزار سازان و خیلی از مردم این دوره و زمانه.
عدهای از «زباله» مانند زباله گردها، کارگران شهرداری، جارو برقی سازان، جارو دستی سازان، شرکتهای باز یافت زباله و. ... عدهای از «چرک» مانند حمام داران، کیسه کشها و کیسه سازان، سازندگان سنگ پا و سفید آب و. ...
گروهی از «ناخن» مانند لاک سازان، سازندگان ناخن مصنوعی، ناخن گیر سازان و. ...
گروهی از «پا» مانند دوندگان، فوتبالیستها، دوچرخه سازان، سازندگان جوراب و کفش، کوه نوردان و. ...
گروهی از «دست» مانند خطاطان، طراحان، نقاشان، نویسندگان و. ...
گروهی از «تنبلی یا تعجیل مردم» مانند رانندگان مسافر کش و. ...
عدهای از «زمان» ساعت ساز و فروشندگان آن و. ...
عدهای از «پول» مانند بانکها، صرافان، کلکسیون داران و. ...
برخی از «یخ» مانند یخسازان و یخ فروشان.
برخی از «نان» نظیر نانوا و نان خشکیها.
گروهی از «آب» مانند ماهی گیران، سازمان آب، نجات غریق،استخر داران، شناگران و. ...
عدهای از «عقل و اندیشه» مانند مدیران، مخترعان، دانشمندان و. ...
گروهی از «گُل» مانند گل فروش، پرورش دهندگان گل، گلاب گیران، عطرسازان، سازندگان گل مصنوعی و. ...
عدهای از «گِل» مانند مهر نماز سازان، خشت زنان، کاه گل کاران، کوزه گران و سفال سازان و. ...
عدهای از «لاغری» مانند متخصصین تغذیه و سازندگان لوازم ورزشی.
عدهای از «چاقی» مانند متخصصین تغذیه و دارندگان سونا و جکوزی.
عدهای از «آتش» مانند آتش نشانها و سازندگان لوازم آن و. ...
عدهای از «باد» مانند هوا شناسان، سازندگان توربینهای بادی و. ...
عدهای از «نور» مانند چراغ سازان، سازندگان عینک آفتابی و. ...
عدهای از «خاک» مانند خاک فروشان، کشاورزان، کوزه گران و. ...
و اینها تنها نمونهای اندک از انواع مشاغل و منابع تهیهی نان است.
راستی شما نان خود را از چه راهی تهیه میکنید؟ آیا در این خصوص اندیشیده اید؟
آیا میدانید گاه میتوان از لابلای «چیزهای نجس»، «نانی پاک و مطهر» تهیه نمود و گاه میتوان از «موادی پاک و مطهر» نانی حرام [و نجس] فراهم ساخت؟!
چنانکه دیدید عدهای از «خون» نانی حلال و پاک تهیه میکنند و عدهای از «چرک و زباله» نانی مطهر فراهم میسازند؛ ولی عدهای دیگر برعکس، به گونهای که حتی از پاک ترین موجودات یعنی خود «نان» نانی آلوده و ناپاک برای خانوادهی خود تهیه مینمایند!؛ مثلاً با کم فروشی و. .. رزق و روزی خود را حرام و ناپاک میسازند!!!
یکی از دانه دانهی گندم، یکی از قطره قطرهی خون، آن دیگری از قطرات عرق جبین نانی حلال تهیه میکند و آن دیگری از همین چیزها نانی حرام!
یکی برای تهیهی نان آتشی میافروزد؛ مانند نانوا و آن دیگری آتش برافروخته را خاموش میسازد؛ مانند آتش نشان. یکی آتشی حلال و پاک روشن میسازد و آن دیگری آتشی خبیث و ناپاک، آتشی مانند آتش فتنه و آتش جنگ و. ...
به راستی نان چه موجود عجیبی است، موجودی که دغدغهی همهی انسانهاست. موجودی که بر اساس آموزههای دین مبین اسلام، بسیار مقدس و ارزشمند است به گونهای که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میفرمایند:
اللهم بارک لنا الخبز و لا تفرّق بیننا و بینه فلولا الخبز ما صلینا و لا صمنا. ...
«بار الها! نان را برای ما مبارک گردان و بین ما و آن جدایی مینداز، اگر نان نبود نماز نمیخواندیم و روزه نمیگرفتیم».
ولی به راستی آیا برای برآورده ساختن این نیاز و رفع دغدغهها، میتوان از هر راهی رفت؟
آیا تمامی مجاری ذکر شده برای تهیهی نان، مجاری پاک و خدا پسند است؟
ملاک صحیح و یا نادرست بودن آنها کدام است؟
کدام نان «ارزشمند» و کدام نان «سمّی، مهلک و ویرانگر» است؟ مجددا دقت نمایید: شما نان خود را از چه راهی تهیه میکنید؟ آیا در این خصوص اندیشیدهاید؟. (پایان)
بسم الله الرحمن الرحیم
نان، موجودی عجیب
(قسمت اول)
=====================
روزی از محلی عبور میکردم، صبح زود بود و همهی مردم به سوی کارهای روزانهی خویش روان بودند. هر کسی دغدغهای داشت یکی به دنبال «خرید» بود و یکی به دنبال «فروش» یکی به مدرسه میرفت و دیگری به دانشگاه و. ...
در میان این رفت و آمدها چشمم به شخصی افتاد که در لابلای آشغالهای کنار خیابان به دنبال چیزی میگشت. ظاهراً در پی جمع آوری کاغذ و پلاستیک و. .. بود و به اصطلاح در پی یک «لقمه نان»!.
به خود آمدم؛ ذهنم کاملاً متوجه این نکته شد متوجه اینکه: به راستی «نان» چه موجود عجیبی است؟! موجودی شگفت و عجیب که هر کس آن را از طریقی به دست میآورد.
این مطلب انگیزهای شد برای نگارش این سطور. به راستی نان چیست؟ موجودی که همه در پی آنند و هر کس از راهی آن را به دست میآورد و شاید بتوان ادعا نمود:
نان «دغدغهی اصلی» همهی موجودات و جان داران مادّی است.
دقت بیشتری نمودم و انواع «راههای نان در آوردن» را بر روی صفحه آوردم. به نظرم جالب آمد که شما نیز با محصول این دقت و تامل آشنا شوید اگر چه مقداری طولانی است و گاه نیز به تناسب نیاز بحث، برخی از مشاغل تکرار شدهاند؛ ولی به نظرم توجه به آن خالی از لطف نباشد. البته جهت پیشگیری از اطاله کلام، دقت و تامل در مورد هر شغل بر عهده خود خواننده محترم گزارده شده است. ضمن آنکه موارد ذکر شده تنها برخی از مصادیق بوده و بی شک خوانندهی محترم نیز با اندکی اندیشه میتواند مصادیق بیشتری به آن اضافه نماید. با من همراه باشید.
آدمها از چه راهی نان و روزی خویش را فراهم میسازند؟!
برخی از «علم و آگاهی خود» نظیر استادان و معلمان، مخترعان، مبتکران، دانشمندان و. ... برخی از «جهل و نادانی مردم» نظیر استعمارگران، سوداگران مرگ، حاکمان ستمگر، فال گیران، جادوگران و. ...
برخی از «شجاعت خود» نظیر مارگیران، بدل کاران سینما و. ...
برخی از «ترس مردم» نظیر ستمگران، حاکمان غیر الهی، قلدران محلهها و باج گیران.
برخی از «خنده و خنداندن» نظیر کمدینها، جوکرها، ناشران اینگونه کتابها، دلقکهای سیرک و. ...
برخی از «گریه و گریاندن» نظیر نوحه سرایان و نوحه خوانان در مراسم عزا، نویسندگان داستانهای غم انگیز، هنر پیشگان فیلمهای هندی! و. ...
برخی از «زمین» مانند کشاورزان، زمین شناسان،کاشفان عتیقهها،حیوانات علف خوار و. ...
برخی از «آسمان» نظیر خلبانان، منجمان، هواشناسان و. ...
برخی از «سرما» نظیر بخاری ساز و شوفاژساز، زغال فروشان، برف روبها، پوشاک گرم دوزان و. ...
برخی از «گرما» مانند کولر ساز، پنکه ساز و تعمیر کنندگان آنها و استخر داران و یخ سازان و. ...
برخی از «بازی کودکان» مانند نرم افزار سازان بازیهای رایانه ای، اسباب بازی فروشها و سازندگان آنها و. ...
برخی از «تولد» مانند ماماها و پرسنل زایشگاهها، فروشندگان سیسمونی و. ...
برخی از «مرگ» مانند کرایه دهندگان حجله، مداحان قبرستانها و مراسم عزا، مرده شورها و. ...
برخی از «بیماری» مانند پزشکان، پرستاران، داروسازان و. ...
برخی از «قتل» نظیر کالبد شکافان، پلیسهای جنایی، آدم کشهای حرفه ای، فروشندگان اسلحه و مهمات و. ...
برخی از «دندان» نظیر دندان پزشکان، مسواک سازان، خمیر دندان سازان و. ...
برخی از «شکم» مانند اغذیه فروشان، متخصصین تغذیه و زیبایی اندام و. ...
برخی از «چشم خود» مانند منجمان، نگهبانان و. ...
برخی از «چشم دیگران» مانند عینک سازان، چشم پزشکان و. ..
بعضی از «استخوان» نظیر شکسته بندها، ارتوپدها و. ...
بعضی از «گوش» مانند سمعک فروشان، آهنگ سازان، متخصصین گوش و. ...
برخی از «موی مردم» مانند آرایشگران، متخصصین مو، گیره سر سازان و. ...
برخی از «موی حیوانات» مانند پشم فروشان، پر فروشان، ریسندگان، قالی بافان، چرم فروشان و. ...
برخی از «روح دیگران» نان میخورند مانند روانشناسان و احضار کنندگان روح و
برخی از «جسم آنها» مانند کلیهی پزشکان و متخصصین مختلف
برخی از «خون و مدفوع و ادرار انسان» مانند آزمایشگاهها، سازمان انتقال خون و.
برخی از «مدفوع حیوانات» مانند کود فروشان و. ...
بعضیها از «دزدی و جرم و جنایت» مانند زندانبانان، دزدها و مجرمان، قفل سازان و دزد گیر سازان، پلیسها، گاو صندوق سازان و. ... برخی از «دعوا و اختلاف مردم» مانند قاضی، وکیل، کارمندان دادگاهها و. ... ( ادامه دارد)
بسم الله الرحمن الرحیم
من کیستم ؟
- من کیستم؟ موجودی «در ورای این جسم خاکی» که این جسم مانند «نقاب و ماسکی» آن را پوشانده و مرا از آن -یعنی خویشتن خویش- غافل ساخته است.
- من کیستم؟ «مسافری» از ملکوت به عالم ناسوت که گرفتار زرق و برق دنیا شده و از «بازگشت» به دامان صاحبش غافل گردیده است.
- من کیستم؟ یک «تبعیدی»که برای گذران دوران تبعید و پاک شدن از ریشه های جرم و خطا پا به دنیا نهاده ولی تبعیدگاه به مذاقش خوش آمده و اهل و عیال را –که در وطن و در انتظار اویند- فراموش ساخته است.
- من کیستم؟ موجودی گرانسنگ و قیمتی که «گوهر وجود» خویش را ارج ننهاده و آن را با «خرمهره ی دنیا» عوض نموده است.
- من کیستم؟ یک موجود «باقی و ابدی» که گرچه خواهان جاودانگی و بقاست ولی با دل بستن به دنیا، «فنا» را به جای «بقا» طالب گشته است.
- من کیستم؟ موجودی کمال طلب، عالی خواه، زیبا پسند و لذت جو که به اشتباه رفاه، لذت و تجملات دنیا را به جای آنها برگزیده است.
- من کیستم؟ دنیایی از عظمت، نظم و عجایب خلقت که هرگاه در خود به دقت بنگرد خدا را به خوبی می بیند و بلکه جز خدا را نمی بیند
- من کیستم؟ موجودی «بهترین خواه» که به «بدترین ها» دل بسته و بسنده کرده است.
- من کیستم؟ آینه ای تمام نما از جمال الهی که لایق مقام و عنوان «خلیفه اللهی» گشته و مسجود ملائک شده است.
- من کیستم؟ موجودی جامع اضداد: عقل و نفس؛ خیر و شر؛ پاکی و خباثت؛ ترحم و بی رحمی؛ و ...
- من کیستم؟ کبوتری آزاد که «جَلد» دنیا گشته و به «یک دو دانه ی ارزن ز خرمن ها فرو مانده» .
- من کیستم؟ موجودی «بالقوه» کامل و اشرف مخلوقات ولی «بالفعل»، آنچه هستم!!.
- من کیستم؟ موجودی «ناسپاس» که پاسخ الطاف و مهربانی خالقش را با نمک دان شکستن و عصیان داده است.
- من کیستم؟ موجودی به زعم خویش «زرنگ» که «نقد دنیا» را به «نسیئه ی آخرت» و «فانی» را به «باقی» ترجیح داده است.
- من کیستم؟ گمشده ای در پی یافتن خویش که «آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد».
- من کیستم؟ گم گشته ای که نمی داند «گم گشته» و از همین روست که در پی یافتن خویش نیست.
- من کیستم؟ اشراف زاده ای! که بر اثر حادثه ای –یعنی ورود به دنیا- گذشته ی خویش –یعنی روز اَلَست- را فراموش کرده؛ گاه منکر آن گشته است؛ گاه در پی یافتن هویت خویش است و گاه نیز حتی خویشتن خویش را فراموش ساخته است.
- من کیستم؟ پیمان گزاری که به بهانه فراموشی –روز اَلَست- پیمان شکنی را پیشه خود ساخته است.
- من کیستم؟ «جاودان خواه»ی که جاودانگی را در دنیای فانی جستجو می کند !! در حالی که خروج انسانها را از آن، هر روز می بیند.
- من کیستم؟ «ابر رایانه»ای پر قدرت و سریع که تنها از آن به عنوان یک «ماشین حساب» و یا برای چند «بازی» استفاده می شود.
- لطفا با درج نظرات خود در قسمت
- «نظرات دیگران»
- مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
- با تشکر
- التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
دعا (10)
مانع دیگر در استجابت دعا:
در حدیث آمده است: «یکى از علماى بنى اسرائیل دائما دعا مىکرد و اینقدر دعا می کرد که در بین عموم مردم به کسى که دائما در دعاست مشهور شده بود ولى دعایش اجابت نمىشد حضرت حق«جلجلاله» به حضرت عیسىعلیه السلام اینطور الهام مىکند: «اى عیسى مىدانى چرا دعاى این عالم را اجابت نمىکنم چون او دعا مىکند ولى به تو که ولىّ من هستى شک دارد». یعنى ولایت ندارد.
حدیث دیگرى داریم که: اگر کسى آنقدر دعا کند و سجده رود که گردنش خم شود و بشکند مادامى که شک در ولایت دارد دعایش مستجاب نمىشود!.
دو عامل جهت هدایت و فلاح به ما معرفى شده است؛ یکى از آنها قرآن است و دیگر محبت و اطاعت اهل بیت «علیهم السلام» که هیچ کدام به تنهایى کافی نیست.
تفسیر قرآن با اهل بیت «علیهم السلام» است و اهل بیت «علیهم السلام» هم مىگویند: صحت و سقم کلام ما را با قرآن کریم بسنجید.
پس یکى از موانع استجابت دعا، عدم شناخت ولىّ خدا است.
اگر کسى در ولایت شک دارد، و یا در وجود امام زمان علیه السلام شک داشته باشد، نباید به دنبال استجابت دعا باشد.
خود حضرت رسول صلى الله علیه وآله اهل بیتش«علیهم السلام» را به کشتى نجات برای رسیدن به حق تعالى تشبیه کرده است. فرمودهاند:
«حتى اگر عمل هفتاد صدیق را داشته باشى ولى با ولایت همراه نباشى فایدهاى ندارد».
درست مثل بیمارى که براى شفا نزد پزشک مىرود و پزشک براى او 10 قلم دارو مىنویسد. ولى تنها یکى از آن داروها دارویى کلیدى و مهم و داروى اصلى است و بقیه تقویتى و ویتامین است. اگر فقط ویتامینها بخورى -چون خوشمزه است- ولى آمپول را - که اصل است- نزنى!! در این صورت نباید امید شفا و بهبود داشته باشى.
همینطور است اگر کارهاى خیر زیاد انجام مىدهى ولى یا نماز نمىخوانى یا بد نماز مىخوانى؛ فایدهاى ندارد گویا خداوند که طبیب همه دردهای بشر است؛ مىفرماید: «بعضى چیزها در کمال انسان نقش حیاتى دارد» و تشخیص مهم و غیر مهم بودن آنها هم با خود ذات حق تعالى است. نماز و ولایت و... از جمله آنها هستند.
اگر به مواردى که در روایات اشاره شده گوش فرا ندهیم و عمل نکنیم نباید امید نجات هم داشته باشیم خدایى که ما را آفریده خود مىداند که کدام مهمتر است.
عِنوانُ صَحیفةِ المؤمن حُبُّ علىّ ابن ابیطالب
یعنى سر تیتر کتاب اعمال مؤمن با خط درشت نوشته شده که او محب على ابن ابیطالب است.
و بدون حب على ابن ابیطالب کتاب اعمال ما بى نام و نشان است و سر و ته آن معلوم نیست. کتاب بى عنوان، خریدار ندارد و کتاب بى ارزشى است.
یکى دیگر از علتهاى تأخیر در اجابت دعا:
امام موسى بن جعفرعلیهما السلام مى فرماید:
وقتى که بندهى مؤمنى دعا مىکند خداوند مهربان به ملائکه مىفرماید:
صَوْتٌ أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ
صدایى «زیبا» است، که دلم مىخواهد آن را بشنوم!.
(براى همین هم است که فرمودهاند: «زمان دعا کردن، دعاهایتان را بر زبان جارى سازید». زیرا صداى بنده مؤمن را خدا دوست دارد بشنود). و بعد به ملائک مىگوید:
اقْضُوا حَاجَتَهُ فَاجْعَلُوهَا مُعَلَّقَةً بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ حَتَّى یُکْثِرَ دُعَاءَهُ شَوْقاً مِنِّی إِلَیْهِ
حاجتش را بدهید ولى نگه دارید تا زود به او نرسد. بگذارید بین زمین و آسمان معلق بماند تا اینکه زیاد دعا کند. چرا؟ چون من خیلى به او و صدایش اشتیاق دارم!!
پس اگر دعاهایمان اجابت نشد، شاید ان شاءالله جزء بندگان مؤمنى باشیم که خداوند متعال با برآورده نکردن دعاهایمان به این صورت دارد نسبت به ما ابراز عشق و علاقه مىکند و به این ترتیب محبوب خدا شدهایم! پس نه تنها جاى ناراحتى نیست بلک هباید بسیار شاد نیز باشیم .
و در ادامه مى فرماید:
وَ إِذَا دَعَا الْکَافِرُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَوْتٌ أَکْرَهُ سَمَاعَهُ اقْضُوا حَاجَتَهُ وَ عَجِّلُوهَا حَتَّى لَا أَسْمَعَ صَوْتَهُ
و هنگامى که کافر دعا نماید خداوند مى فرماید صدایى است که از شنیدن آن بدم مى آید حاجت او را هر چه سریعتر به او بدهید تا دیگر صداى او را نشنوم.
آرى گاه سرعت استجابت دعا نشانگر بیزارى خداوند از دعا کننده است نه علاقهى خدا به او.
درست مثل موردی که شما گرفتار یک گدای سمج و بد بو شده اید و می خواهید از شر او خلاص شوید؛ سریع یک چیزی به او می دهید که از شما دور شود. آیا این نشانه این است که شما به او محبت دارید یا اینکه یعنی از او بدتان می آید؟
لذا اندکى تامل در این روایت مىتواند ما را به پذیرش هر چه بیشتر و بهتر مقدرات الهى راضى ساخته و از بدبینى نسبت به خالق مهربان به دور دارد.
در مجموعه این چند جلسه برخى از موانع و علل تأخیر استجابت دعا را برشمردیم و دیدیم که بعضى از آنها خطرناک هستند مثل گناهان و بعضى از آنها حتى خوشایند هم هستند مثل این روایت آخر که خداوند دوست دارد صداى بندهى مؤمنش را بشنود.
مورد دیگر برای عدم استجابت:
گاهى از اوقات هم اجابت نشدن دعا به دلیل سایش با دعاى دیگرى است. مثلا شما براى چیزى دعا مىکنید و فرد دیگرى درست براى عکس آن دعا مىکند مثل: مثلا در یک مسابقه فوتبال که طرفداران هر تیمى براى افراد خودش دعا مىکند و در آخر دعایى به استجابت مىرسد که به مصلحت باشد. بنابراین در موارد سایش دعاها دعایى به استجابت نزدیکتر است که هم دعاکنندهاش مقربتر و محبوبتر باشد و هم بیشتر آداب دعا را رعایت بکند و پاک و مطهر باشد و ثانیا مصلحت در آن دعا باشد. پس ما باید در دعا کردن فقط مُصر باشیم و کارى به نتیجه نداشته باشیم.
در آخر یکى از دعاهاى بسیار مهم که در بین روایات به آن اشاره شده است؛ ذکر مىشود. در روایات آمده است که این دعا در زمین و آسمان و بین ملائک معروف است!
روزى حضرت جبرئیلعلیه السلام به حضرت رسولصلى الله علیه وآله مىفرماید: ابوذر داراى دعایى است که در آسمان معروف است !! حضرترسولصلى الله علیه وآله پیش ابوذر مىرود و مىفرماید:
«اى ابوذر تو چه دعایى مىخوانى که خداوند به من خبر داده «آن را دوست دارد» و در بین ملائکه آسمان نیز معروف است؟»
ابوذر مىگوید: «این دعا را مىخوانم؛
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْأَمْنَ وَ الْإِیمَانَ بِکَ وَ التَّصْدِیقَ بِنَبِیِّکَ وَ الْعَافیهَ مِنْ جَمِیعِ الْبَلَاءِ وَ الشُّکْرَ عَلَى الْعَافِیَهِ وَ الْغِنَى عَنْ شِرَارِ النَّاسِ
«بارالها؛ همانا من، از تو امنیت و ایمان به خودت و تصدیق به رسولت، و عافیت و سلامت از جمیع بلاها و توفیق شکرگذارى بر این عافیت و بى نیازى از بندگان بدت، را خواهانم»
آمین یا رب العالمین
پایان بحث دعا
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
دعا (9)
در این جلسه ان شاءالله آخرین قسمت از بحث موانع استجابت دعا را مطرح مىکنیم. در ادامه بحث هفته گذشته و حدیث آخرى که نیمه کاره ماند عرض مىشود که خداوند متعال در ادامه آن حدیث مىفرماید:
و إنَّ مِن عِبادی المؤمنینَ لَمَن لا یَصلُح إیمانُه إلا بِالسُّقمِ وَ لو صَحَّتْ جسمُه لأفسَدَه ذلک
بعضى از بندگان من ایمانشان کامل و محفوظ نمىماند مگر به آنکه در حال بیمارى بوده باشد و وقتى که آنها را سلامت و صحت عطا نمایم به فساد و تباهى کشیده مى شوند
و از خدا دور مىشوند. معمولا در بیمارىهاست که همیشه دستمان به سوى خدا دراز است. ممکن است فردى که آنقدر بیمارى کشیده که طاقتش تمام شده؛ بگوید: خداوند مرا خوب کن؛ نمىخواهم دستم به سوى تو دراز باشد!! و نمىخواهم که مصلحت مرا به خواهى!!؛ ولى خداوند کریم به این حرفهاى او گوش نمىدهد و به فکر سعادت اخروى اوست. مانند مادرى که فرزندش در حال بیمارى از او غذا و یا شکلاتى را طلب نماید که براى او در حال بیمارى مانند سم مهلک و خطرناک است که بدون تردید یک مادر مهربان و دلسوز چنین درخواست کودک خود را اجابت نخواهد نمود حتى اگر او از مادرش بدش آمده و به او پرخاش نماید!.
براى خداوند متعال کارى ندارد که کسى را یک شبه ثروتمند کند یا کسى را یک شبه سلامتى و صحت دهد اما ما نباید فقط به فکر آباد کردن خانه دنیا باشیم آن هم به قیمت خراب کردن خانهى آخرتمان. دنیایى را آباد کنیم که در روایت آمده:
مثل خانه ساختن بر روى موج دریا مىباشد.
روایت مىگوید: دنیاى آباد شما مثل خانهاى روى موج دریاست! مگر این خانه چقدر عمر دارد؟!. محکمترین خانهها وقتى روى موج دریا ساخته شوند (البته اگر شدنى باشد) با پائین آمدن موج، خانه هم نیست و نابود مىشود. این روایت زیبا توقف کوتاه انسان را در این دنیا نشان می دهد.
بنابراین سختیها و لذائذ آن هم همینطور کوتاه است؛ نمىارزد که به خاطر این لذتهاى کوتاه و اندک و سختیهاى نه چندان سخت، انسان آخرتش را تباه کند. باز هم مى فرماید:
و إنَّ مِن عِبادى المؤمنین لَمَن لا یصلُحُ إیمانُه إلا بالصِّحةِ و لو اَسقَمتُه لأفسَدَه ذلِک
ازمیان بندگانم نیز بندگانى هستند که ایمان آنها حفظ نمى شود مگر به صحت و سلامت و اگر آنها را بیمار نمایم ایمان خود را از دست مىدهند.
واز همه مهمتر به نکته مهمی اشاره کرده و می فرماید:
إنِّى أُدَبِّرُ عبادى بِعلمى بِقُلوبِهم فَإنِّى علیمٌ خَبیر
همانا من خود با علم خود به آنچه در دلهاى بندگانم مى گذرد به تدبیر امور بندگانم مى پردازم و...
پس باید خود را به آن مهربان سپرده و راضى به مقدرات الهى بود تا از اجر عظیم و مصالح فراوان آن برخوردار شویم.
اما روایتى هم از عذابهاى آخرت ذکر کنیم تا تحمل سختیهاى دنیا برایمان آسانتر گردد:
در روایت است که:
«روزى که قیامت برپا مىشود خداوند به مالک (رئیس فرشتگان جهنم) دستور مىدهد که آتشهاى هفتگانهى جهنم را برافروز و هفت طبقه جهنم را آماده ساز و به رضوان (رئیس فرشتگان بهشت) هم دستور مىدهد که هشت طبقه بهشت را زینت بده و به میکائیلعلیه السلام هم دستور مىدهد که پل صراط را در بطن جهنم قرار بده و به جبرئیلعلیه السلام نیز مىفرماید: «ترازوى عدل را برقرار کن» و مىگوید: «یا محمد صلى الله علیه وآله امتت را نزدیک کن تا به حساب آنها برسیم» سپس خدا دستور مىدهد که «بر روى صراط هفت پل دیگر قرار دهند که طول هر یک از پل ها 17 هزار فرسخ است و بر روى هر پلى 70 هزار فرشتهاى که مأمور سؤال و جواب هستند از زنان و مردان امت حضرت رسولصلى الله علیه وآله شروع به سؤال مىکنند». در پل اول از چه سؤال مىکنند؟ از ولایت امیرالمؤمنینعلیه السلام و اهل بیت محمدصلى الله علیه وآله. بله در پل اول از حبّ اهل بیت علیهم السلام و ولایت امیرالمؤمنینعلیه السلام مىپرسند. کسى که این «حبّ» را داشته مىتواند جواب دهد که: این اشکهاى من که براى اهل بیت«علیهم السلام» ریختهام، این سینهزنىهاى من، این لباس سیاه پوشیدنهاى من،و ... این ها توشه من است و کسى که دل با حب اهل بیت«علیهم السلام» داشته باشد راحت مىتواند جواب دهد و این براى او جوازى مىشود که مثل برق جهنده از پل اول عبور کند و کسى که اهل بیت پیامبرصلى الله علیه وآله را دوست نداشته باشد با مغز سرش در قعر جهنم سقوط مىکند. در ادامه آمده: و حتی اگر به همراه او اعمال خیر 70 صدیق باشد بدون حب اهل بیت«علیهم السلام» و ولایت جایش در جهنم است.
این روایت نشان مىدهد که بساط قیامت چقدر عریض و طویل است و اینها که ما گفتیم تازه شروع حساب و کتاب است. در این وضعیت اولین چیز حب اهل بیت«علیهم السلام» و مسئله ولایت است، بنابراین، این عذابها را در نظر بگیریم و با آن تحمل سختی های دنیا را براى خودمان آسانتر بنماییم. ما به هر حال از این دنیا باید برویم و باید این رفتن را باور کنیم و همچنین خود را براى این رفتن آماده کنیم و براى راه توشه برداریم. چه کسى در این دنیا عمر جاوید داشته و چه کسى براى رفتن خیالى راحت دارد؟
ما باید تلاش کنیم تا خودمان را براى آسودگى از این عذابها آماده سازیم پس اگر مصلحت ما، در فقر است باید به آن راضى باشیم نه اینکه بگوئیم: من ثروت دنیوى مىخواهم حال مىخواهد به مصلحت من باشد یا نباشد بعضىها اگر خدا دعایشان را برآورده نکند با خدا قهر مىکنند!. اگر بندهاى با خدا قهر کند آیا به خدایى خدا لطمهاى وارد مىشود یا خودش ضرر مىکند؟ وقتى خدا خودش به ما اینطور توضیح مىدهد که: اگر من دعاى تو را برآورده نکردم حتما به مصلحت تو نبوده، مثلا کودک شما چیزى را مىخواهد بخورد و از شما درخواست مىکند که به او بدهید و شما مىدانید که براى او بسیار ضرر دارد آیا به او مىدهید؟ یا اگر حتى خود او آن را برداشت از او مىگیرید و حتى پشت دستش هم مىزنید؟ بچه چه مىفهمد؟ شما که عاقل هستید و از مضرات این خوراکى براى او خبر دارید جلوى او را مىگیرید.
خداوند هم مىگوید: اگر تو خود را به من سپردهاى باید به قضا و قدر من راضى باشى تو دعایت را بکن اجابتش با من؛ اگر به مصلحتت باشد خدا دعا را برآورده مىکند و بنده نباید سماجت بکند به این معنا که بگوید: «اگر ندهى قهر می کنم»، سماجت و ممارست در دعا کردن خوب است اما مأیوس شدن از خداوند و دور شدن از او غلط است.
این از مواردى است که اگر انسان در کارهایش و اعمال و افکارش دقت نداشته باشد انسان را سریع از خدا دور مىکند و و ما باید بترسیم زیرا این قهرها امکان دارد انسان را براى همیشه از درگاه خدا و راز و نیاز کردن با او جدا سازد.
پس ما باید ببینیم معصومین«علیهم السلام» چه مىگویند؟ اگر قرار است ما همیشه در بیمارى باشیم و سلامت از ما دور باشد و این به مصلحت ماست؛ پس باید مطیع و راضى به رضاى الهى باشیم.
کسى ممکن است ایمانش را در سلامت از دست بدهد و دیگرى در بیمارى، پس صلاح خدا براى هر کس چیزى است که باید به آن گردن نهد.
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
دعا (2-8)
گاهى هم اجابت دعا تأخیر مىافتد تا روز جمعه.
امام صادقعلیه السلام مىفرمایند:
فَیُؤَخِّرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَضَاءَ حَاجَتِهِ الَّتِی سَأَلَ إِلَى یَوْمِ الْجُمُعَةِ لِیَخُصَّهُ بِفَضْلِ یَوْمِ الْجُمُعَةِ
گاهى بندهاى دعا مىکند و خداوند دعایش را تأخیر مىاندازد تا او در روز جمعه نیز دعا کند و در واقع فضیلت این روز را نیز درک کند.
گاهى استجابت دعا را تأخیر مىاندازد چون ما گناهان دیگرى را در پرونده اعمالمان داریم. ریا، باطن بد و... را در پرونده اعمالمان داریم؛ حضرت پیامبرصلى الله علیه وآله مى فرمایند: سَیَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ فِیهِ سَرَائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فِیهِ عَلَانِیَتُهُمْ طَمَعاً فِی الدُّنْیَا لَا یُرِیدُونَ بِهِ مَا عِنْدَ رَبِّهِمْ یَکُونُ دِینُهُمْ رِیَاءً لَا یُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ یَعُمُّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ فَیَدْعُونَهُ دُعَاءَ الْغَرِیقِ فَلَا یَسْتَجِیبُ لَهُمْ
زمانى بر امت من مىرسد که باطن آنها خبیث و بد مىشود و ظاهرشان خوب به خاطر طمع دنیا «بندهها فقط به دنیا توجه دارند و به خداوند توجه ندارند» همه دیندارى آنها «رفتارها و کردارهایشان» خودنمایى و ریاست و براى خدا نیست؛ دیگر از خداوند نمىترسند و براى همین خداوند آنها را به عقابى مبتلا میکند که نتیجه آن عقاب این است که: خدا را مىخوانند مثل دعاى کسى که دارد غرق مىشود -یعنى از ته دل دعا مىکنند- ولى دعایشان مستجاب نمىشود.
زیرا باطن بد دارند و ریا و خودنمایى در پرونده اعمالشان زیاد است و از خدا نمىترسند پس دعایشان هم بالا نمىرود. پس به پرونده اعمالمان نظر کنیم نکند که اعمال ما هم براى ریا و خودنمایى باشد، نکند من هم از کسانى هستم که بخاطر طمع به دنیا، از خدا نمىترسم؟.
اما یکى دیگر از عوامل عدم استجابت دعا: گروهى به امام صادقعلیه السلام عرضه داشتند که چرا ما دعا مىکنیم ولى دعاهایمان مستجاب نمى شود؟! امام علیه السلام در پاسخ مىفرمایند:
لِأَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُونَهُ
زیرا شما کسى را مىخوانید و از کسى مىخواهید که او را هنوز نشناختهاید
یعنى چون معرفت به خدا ندارید؛ دعایتان اجابت نمىشود. پس، براى استجابت دعا باید معرفت الهى پیدا کنیم. خدا را و صفات خدا را بشناسیم، زیبائیهاى خدا را بشناسیم.
اما مورد دیگر از دعاهایی که مستجاب نمی شوند: از حضرت پیامبرصلى الله علیه وآله نقل است:
خداوند چند دعا را مستجاب نمىکند: یکى از آنها دعاى انسان بر علیه والدین خویش است.
همچنین یکى از علتهاى تأخیر دعا این است که خداوند دوست دارد بندهاش عبادت بیشترى بکند یعنى چون دعا، عبادت است و اگر دعاى فرد زود اجابت شود آن فرد از دعا دست بر مىدارد لذا مقداری در اجابت آن تعلل می شود و براى همین خداوند اجابت دعایش را به تأخیر مىاندازد و برای اینکه دعا خالصانه تر و عاجزانه تر صورت پذیرد زیرا :
در روایت است که: دعا کنید مثل دعاى غریقى که در حزن و اندوه فرو رفته است و هیچ فریادرسى جزء خدا ندارد.
پس گاهى اگر دعا تأخیر مىافتد قطعا مصلحتش به نفع بنده است و یکى از مصلحتهاى خداوند قطعا خلوص در دعا و این لذت مناجات مستمر و پا برجاست.
پس عدم اجابت دعا همیشه به معناى رانده شدن بنده از درگاه او و بی توجهی خدا به بنده نیست و بلکه برعکس نوعی توجه و عنایت خاص خداوند به بنده اش می باشد.
حضرت پیامبرصلى الله علیه وآله در ضمن این حدیث قدسى می فرمایند: خداوند فرمود:
اِنَّ مِن عِبادى المُؤمِنین لَمَن لا یَصلُحُ إیمانُه إلا بِالفَقرِ و لوأَغْنَیتُه لأفسَدَه ذلِک
بین بندگان مؤمن من بندهاى هست که ایمانش حفظ نمىشود (و ایمانش در امنیت قرار نمىگیرد) مگر اینکه در فقر به سر برد. این فرد را اگر ثروتمند نمایم ثروتش او را به فساد و تباهى مىکشاند.
خداوند در این حدیث قدسى تکیه بر این دارد که: بعضى از بندگانم باید در فقر باشند تا به من نزدیک باشند.
البته نقطه مقابل آن هم است:
و إنَّ مِن عِبادى المؤمنین لَمَن لا یَصلُحُ إیمانُه إلا بِالغِنى و لو أفقَرتُه لأفسَدَهُ ذلِک
و از میان آنها نیز بندهاى هم هست که باید پولدار باشد تا به من نزدیک باشد و اگر او را غنى و مالدار نمایم، ایمانش را ضایع خواهد کرد.
البته خود آن بنده نمىداند و مدام دعا مىکند که: «خداوندا! به من رزق و روزى وسیع بده» اما خود خدا بهتر مىداند که چه کسى را در فقر و چه کسى را در ثروت نگه دارد.
قرآن هم مىفرماید:
«اِنَّ الانسانَ لَیَطغى اَن رَآهُ استَغنی»
انسان وقتى خود را بىنیاز دید؛ سرکش و طغیانگر می شود.
البته در عمل هم مىبینیم بعضىها که ندار و فقیر هستند همیشه در مساجد و در حال راز و نیاز با خداوند و انجام اعمال عبادیشان به سر مىبرند و همین ها وقتى پولدار مىشوند؛ دور همه اینها را خط مىکشند!!.
اگر درست به اطراف خود بنگریم از این افراد مىتوانیم پیدا کنیم.
بگذارید یک خاطره برایتان نقل کنم: یک بنده خدایى که پولدار شده بود یک بار با من صحبت مىکرد و مىگفت: «من شنیده بودم که انسان اگر غنى شود از خداوند دور مىشود ولى من پولدار شدم ولى هیچ تأثیرى در من نداشت! و همانگونهام که قبلا بودهام» بعد بدون آنکه توجه داشته باشد در مابقى صحبتهایش این را گفت: «قبلا که کار و کاسبىام خوب نگرفته بود؛ اولِ اذان، مغازه را مىبستم و جهت نماز جماعت به مسجد مىرفتم؛ ولى الان که سرَم شلوغ است اصلا وقت نمىکنم!! اول اذان نمازهایم را بخوانم!».
حال من در زندگى این فرد نبودم تا ببینم آیا اینکه به قول خودش از خدا دور نشده حقیقت عینى دارد یا نه، خودش اینگونه احساس مىکند؛ ولى این سخن از دهان خودش خارج شد که توفیق نماز اول وقت به خاطر مشغله زیاد از او سلب شده است.
ثروت و اشتغالات کارى او را از نماز جماعت باز داشته بود ولى باز مىگفت: «ثروت هیچ اثرى در من نگذاشته است!» و تازه این سخنى بود که خودش بر زبان راند و شاید چندین اثر اینچنینى دیگر نیز در زندگى او گذاشته که حتى خودش نیز خبر ندارد.
انسان اندک اندک در مادیات غرق مىشود و ممکن است این دور شدن به شکل استدراج (که یکى از عذابها و نقمتهاى الهى در این دنیا است) باشد؛ یعنی در نعمت غرق شوند و به این وسیله از خداوند دور شوند. غرق شدن این افراد به معنى به هلاکت رسیدن در نعمت است.
کسى که در آب غرق شود، به یکدفعه به زیر آب فرو مىرود و غرق مىشود؛ ولى ممکن است کسى در عسل که خیلى هم از آب گرانتر است بیفتد و چون عسل، غلیظ است کمکم و به تدریج در آن فرو رود و غرق شود؛ البته ممکن است: اصلا متوجه فرو رفتن خود هم نباشد و حتی در حال خوردن از این عسلهاى شیرین (غرق شدن در نعمتهاى دنیوى) نیز باشد! یعنی کمکم فرو رود تا غرق شود و به هلاکت برسد.
خداوند بعضى از افراد را، آنچنان در نعمت قرار می دهد که در همان نعمتهاى دنیوى غرق می شوند. به این استدراج مىگویند.
بنابراین باید از اینکه چیزى غیر از آنکه خدا براى ما خواسته است؛ بخواهیم بترسیم. اگر مىبینید که سالها در فقر بسر مىبرید و دعا مىکنید که غنى شوید و با اینکه فرضا بقیه عوامل و موانع استجابت دعا را برطرف کردهاید ولى دعایتان اجابت نمىشود (مثلا گناه را کنار گذاشتهاید...) نباید مأیوس شوید؛ زیرا حتما صلاح ما در آن نیست و خداوند بهتر مىداند پس اگر دعا اجابت نشد نباید مأیوس شد بلکه باید باز هم دعا کرد زیرا چنانکه ذکر شد: دعا خود، عبادت است و هرگز نباید با خود بیندیشیم که دیگر خداوند به حرف ما گوش نمىدهد. مأیوس شدن از الطاف الهى شرک است.
ما همیشه باید این سخن الهى را در نظر داشته باشیم که: شاید ما از آن بندگان خدا هستیم که اگر غنى شویم طغیان مىکنیم یا شاید از آن دسته از بندگانیم که اگر فقیر شویم طغیان مىکنیم. البته این حدیث دنباله دارد که در جلسه بعد به آن خواهیم پرداخت. انشاء الله
ادامه دارد .............
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
دعا (1-8)
بحث جلسات قبل در زمینهى علتهاى عدم استجابت دعا بود. بعضى از عوامل آن ذکر شد. یکى دیگر از مسائلى که به عنوان علت عدم استجابت در روایتها ذکر شده است این است که: ممکن است که اجابت دعا اصلا به نفع و سود تو نباشد. گاهى سعى در دورى از گناه کردهایم ولى دعاهایمان در ظاهر باز هم اجابت نشده است و این از آن روست که عوامل دیگرى هم هست که باید به آنها نیز بپردازیم. باید گفت: گاهى دعاها مستجاب مىشود ولى نه به این زودى، گاه خداوند خطاب به ملائکه مىفرماید:
دعایش را اجابت کنید ولى آن را به خاطر اینکه فعلا به مصلحت بندهام نیست به تاخیر بیندازید.
مثلا الان بندهاى سردرد دارد و دعا مىکند که سردردش خوب شود تا در فلان مجلس شرکت کند در حالى که آن شرکت در آن مجلس اصلا به صلاح او نیست؛ لذا دعایش در ظاهر اجابت نمىشود تا او به مجلس معصیت پا نگذارد.
آیا ما بهتر صلاح خودمان را مىشناسیم یا خداوند؟ قطعا خیر و صلاح ما را خداوند متعال بهتر مىداند. پس گاهى چون دعا به مصلحت بنده نیست اجابت نمىشود. لذا ما باید خود را به خدا بسپاریم و وقتى دعا کردیم اگر اجابت نشد مأیوس نشویم و نگوئیم: «دعا فایده ندارد و هیچکدام را خداوند قبول نکرده است».
مولوى مىگوید: «کسى بود که خیلى یاالله، یاالله مىکرد، یک روز شیطان مىآید و به او مىگوید: تو اینقدر که خدا را صدا کردى هیچ چیز که به تو نداد، پس چرا صدایش مىکنى؟» آن فرد هم با خودش مىگوید: «راست مىگوید به ما که چیزى نداد» و لذا دیگر خداوند را صدا نمىکند!.
هاتفى در عالم رؤیا به او خطاب مىکند: «اى بنده خدا! اجابت دعاهاى تو به آن معنا نیست که حتما خودت اثراتش را ببینى» به عبارتى:
نى که آن الله تو لبیک ماست؟
همینکه تو مىتوانى یا الله بگویى و در فکر الله گفتنى؛ یعنى ما به تو توجه داریم. همینکه تو در طول عمر به فکر ما بودى و ما را صدا کردى معنیش این است که ما به تو توجه داشتیم و ما باعث مىشدیم که تو به یاد ما بیفتى. دیگر اجابت از این بهتر چه مىخواستى؟!!.
نى که آن الله تو لبیک ماست؟!
آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست؟!
غیر از اینکه تو در درگاه ما مورد توجه باشى چه مىخواستى با آن دردها و سوز معنوی ات به درگاه ما بیایى و الله الله کنى. غیر از اینها تو چه مىخواستى؟
دردهاى معنوى با ارزش اند؛ مثل اشک که گاه یک قطرهاش مىتواند بسیار قیمتى باشد و گاه مىتواند خروارها بیاید و بىارزش باشد.
آن سوز دل و اشک چشم که باعث مىشود در دعاها بگوئیم: «خدایا»؛... همان بسیار زیبا و ارزشمند است؛ این توفیق خداوند است که به هر کسی نمی دهد.
پس به هزاران دلیل ممکن است دعاهاى ما فورا اجابت نشود و ما نباید مأیوس شویم. ممکن است به طور کلی مصلحت نباشد، ممکن است وقتش الان نیست. شاید فرداها یا اینکه چندین سال دیگر اجابت شود. ممکن است گناهان ما باعث عدم استجابت شود؛ خداوند مىگوید: تو گناهانت را کنار بگذار و توبه کن من دعاهایت را اجابت مىکنم.
گاهى اوقات انسانى دعا مىکند که انسانى دیگر نابود شود. مثلا ما در زمان جنگ دعا مىکردیم: «خدایا؛ صدام را نابود کن». ولى هر چه دعا مىکردیم او پروارتر مىشد!.
امام معصومعلیه السلام مى فرمایند:
و قَدْ یَسأَلُ العَبدُ رَبَّه اِهلاکَ مَن لَم یَنقَطعْ مُدَّتُه
«گاهى شما طلب مىکنید هلاک شدن کسى را که هنوز وقت هلاک او نرسیده است».
و خداوند براى او سرنوشت دیگر و عقوبت دیگرى را در نظر گرفته است و زود است که او از بین برود.
قرآن مىگوید:«...ما به آنها فرصت دادهایم تا گناه بیشترى انجام بدهند». صدام مىماند تا کیسهى گناهانش را کاملا پر کند و هیچ جاى بخششى براى خود نگذارد و در آن روز که خداوند آنقدر مىبخشد که حتى شیطان هم در بخشش خدا طمع مىکند و مىگوید: «خداوند احتمالا مرا نیز مىبخشد»؛ در آن روز براى ظالمینی مثل صدام دیگر جای هیچ بخششى نمىماند.
پس وظیفه ما دعا کردن است و اجابت آن هیچ ربطى به ما ندارد. البته ما باید در پرونده اعمال و نیات خود مرورى کنیم ببینیم در خود ما و رفتار و گفتارمان موانع اجابت وجود نداشته باشد، گناهى نباشد که موجب عدم اجابت شود.
بعد مىفرماید:
و یَسالُ المَطَر وَقتًا و لَعَلَّه اَوانٌ لا یُصلَح فیه المَطرُ
گاهى اوقات بندهاى تقاضاى باران مىکند ولى هنوز وقت بارش آن نرسیده و بارش آن به مصلحت نمى باشد
مثلا مردم «نماز استسقاء» مىخوانند ولى باران نمىبارد؛ شما چه مىدانید شاید زمانى است که مصلحت نیست باران ببارد اینها را امام معصومعلیه السلام مى فرمایند. وظیفه ما نماز خواندن و دعا کردن است بقیهاش را باید به خدا بسپاریم
لانَّه أعرَفُ بِتَدبیرِ ما خَلَقَ مِن خَلقِه
زیرا خداوند بیشتر از ما به مدبراتى که خلق کرده است آگاه است.
بعد امامعلیه السلام مىفرمایند:
و أشباهُ ذلکَ کثیرهٌ
و نمونههاى اینهایى که من گفتم بسیارند
بله اینها مىتواند از موجبات تأخیر اجابت دعا باشد، ولى چون ما نمیدانیم جاهلانه زبان به شکایت گشوده و به خداوند متعال اعتراض مى نماییم!!.
ادامه دارد ............
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
خوش سابقه ی بد عاقبت !!
هویت !
خانه های بسیاری هستند که بسیار زیبا و مجلل ساخته شده اند و ظاهری زیبا و فریبنده دارند؛ دل همه را می ربایند و ذهن بسیاری از انسان ها را به خود مشغول می سازند؛ اما چه بسا با یک زلزله ی معمولی فرو ریخته و اثری از آثار آن همه جلال و شکوه پوشالی باقی نمی ماند.
چه بسیارند انسان های زیبارویی که روزگاری خدایی می کردند ولی گاه با یک بیماری پوستی، هنگامی که به موجودی زشت روی مبدل گردیدند از زندگی سیر گشته و حتی دست به خودکشی زده اند.
فراوانند انسان هایی که در روزهای خوشی و عافیت محکم و استوار جلوه می کنند ولی در روزهای سختی و فشار، تنها با اندکی از ناملایمات، آنچنان به هم ریخته و درهم می شکنند که گویا همه ی عالم بر سر آنها فرود آمده و ایشان را در فشار قرار داده است.
آری زندگی دو رو دارد و بلکه چهره هایی مختلف، و به بیان دیگر زندگی به مثابه صحنه هایی مختلف از تئاتر زندگی انسان است، صحنه هایی زشت و زیبا، خوش و ناخوش، شاد و اندوهناک، صحنه هایی با بازیگری انسان این موجود جهول و نادان، عجول و بی تاب، خود فریب و غافل.
همان طور که شنیده ایم یکی از دعاهای جامع و عالی، «دعای عاقبت به خیری» است.
عاقبت به خیری یعنی خدایا این که اکنون «من چه هستم و که هستم؟» و چگونه بنده ای برای تو می باشم؟، به تنهایی مهم نیست؛ اگر اکنون اهل خیر و صلاحم ولی در آینده اهل شر و فسادم؛ این، خسارت بار است. اگر امروز اهل فسق و فجورم ولی فردا به لطف تو و با دست یاری تو، به راه آمده و اهل خیر و صلاحم این گهربار و ارزنده است.
این که اکنون چه هستم؟ گر چه مهم است ولی مهم تر از آن این است که در آخر راه چگونه خواهم بود؟ اینکه در ابتدای مسابقه از همه ی دوندگان جلو بزنم و تا آخر از همه جلوتر باشم مهم و ارزشمند است و نه آنکه مثل یوزپلنگ تیزرو تنها برای مدتی کوتاه سریع بدوم ولی به همان سرعت نیز از توان افتاده و شکار خود را از دست بدهم و گرسنه و خسته به آشیان برگردم!
اینکه مثل خرگوشِ خوش خواب و تندرو از لاک پشت ساعیِ دارای پشتکار و مقاوم جلو زده ولی در میان راه در خواب خرگوشی فرو رفته و از او جا بمانم چه سودی دارد؟.
اما غرض از ذکر این مقدمات این است:
هستند انسان های بسیاری که فریب اکنون خویش را خورده و از آینده ی خویش غافلند، و هستند انسانهای فراوانی که به گذشته خویش دل خوش داشته و از اکنون غافلند؛ اگر اکنون اهل نماز و عبادتند، اهل حجاب و عفتند، اهل پرهیزاز گناه و معصیتند؛ گمان دارند که به انتهای راه رسیده اند، گمان دارند که به مقصد رسیده اند، گمان دارند که بیمه شده و دیگر خسارت و حادثه ای متوجه آنها نیست، اینها گمان دارند که در این مسیر هرگز احتمال خروج از جاده ی اصلی و گرفتار شدن در کوره راه ها و راه های غلط وجود ندارد! و حال آنکه این توهّم و گمان غلط دقیقاً همان اشتباه بزرگ و به تعبیر دیگر کوره راهی است که گرفتار آن گشته و متوجه آن نیستند!.
در روایتی آمده است که: « تا از پل صراط نگذشتی ایمن مباش» چرا که هر لحظه احتمال انحراف و سقوط فراهم است و انسانی که از این نکته غفلت ورزد در واقع راه نفوذ شیطان را باز گذاشته است.
اگر نگهبانان قلعه ای که احتمال حمله دشمن به آن همیشه وجود دارد لحظه ای غفلت ورزیده و به حراست و پاسداری صحیح از آن نپردازند؛ سقوط این قلعه هر چه که محکم نیز باشد، احتمالی دور از انتظار نیست.
همان گونه که اگر فنری را سالها بفشاریم حتی پس از گذشت سال ها اگر آن را لحظه ای رها سازیم به جای اول خود برمی گردد؛ زندگی ایمانی نیز همین گونه است اگر انسانی که خواهان سعادت و سالم رسیدن به مقصد است، سال های سال نیز تلاش کند تا در راه خدا گام بردارد، گاه لحظه ای غفلت می تواند خسارت بار باشد زیرا شیطان همیشه در کمین است و از هر لحظه غفلت به نفع خود سوء استفاده نموده و انسان را سرنگون می سازد.
اگر کسی ساعت ها از نردبان بالا برود؛ ساعت ها تلاش و بالا رفتن او نمی تواند حافظ و نگهبان او از سقوط باشد و تنها اندکی بی احتیاطی برای سقوط او کافی است.
از مجموع این سطور می توان به چند نکته مهم اشاره کرد:
1- در هر فعالیتی و مخصوصاً در یک زندگی ایمانی باید ابتدا زیربنا را محکم ساخت و زیرساخت های این زندگی در وهله اول «کسب معرفت» است. بدون معرفت دقیق و کامل سقوط انسان، گم کردن راه و نرسیدن به مقصد قطعی است.
هستند انسان هایی که با اندک شبهه ای اعتقاداتشان متزلزل شده است و احساس خسران و ضرر می کنند، مثلاً دختر خانم محجبه ای که سال ها اعتقاد به حجاب داشته و خود را به آن ملتزم می دانسته ولی به محض ورود به دانشگاه و گذشت یک یا دو ترم در اعتقاداتش به شک و تردید افتاده و راه زندگیش عوض می شود، گرفتار آفتی به نام «نقصان معرفت» و «فقدان هویت» گشته است و یا بهتر بگویم: «از ابتدا گرفتار این آفت بوده ولی متوجه آن نبوده است».
انسان بی هویت، بیدی است که به هر بادی می لرزد و «پر»ی است که با هر نسیمی جابجا شده و به این طرف و آن طرف می رود.
2- هر فعالیتی برای رسیدن به سرانجام و موفقیت در آن، مستلزم فضیلتی به نام «استمرار و دوام» است. بدون مداومت و پی گیری همیشگی هیچ کاری سرانجام خوبی نخواهد داشت. زندگی ایمانی نیز از این قاعده مستثنی نیست، یک انسان مؤمن انسانی است که در انجام وظایف بندگی در وهله ی اول به مداومت و همیشگی انجام آنها بیندیشد.
«عبادت فراوان» ولی «موقت و زودگذر» مانند آن است که انسان برای پرکردن یک لیوان آب یک بشکه ی 200 لیتری را یک باره برروی آن خالی کند، در این صورت گرچه یک لیوان و یا نصف آن را آب خواهد داشت اما 200لیتر آب به هدر رفته و دیگر وجود ندارد. ولی کسی که از شیر این بشکه لیوان خود را پر سازد زمان طولانی آب خواهد داشت.
به فرموده امام علی علیه السلام:
قلیلٌ مَدومٌ عَلیه خَیرٌ مِن کثیرٍ مَملولٍ مِنهُ
اندکی که بر آن مداومت ورزیده شود بهتر از کثیری است که از آن خسته شوی.
پس اگر یک روز 1000 تومان صدقه بدهی و روزها و ماه های بعد هرگز صدقه ندهی، هرگز بهتراز آن نیست که هر روز پنج تومان صدقه داده و نام خود را در لیست صدقه دهندگانِ هر روز، ثبت نمایی.
پس همانگونه که ساختمانی که در زلزله سقوط می کند ریشه و زیربنای محکمی ندارد؛ انسانی که در سختی ها می شکند و فرو می ریزد نیز ریشه و زیربنای مستحکمی ندارد. انسانی که با اندکی شک و شبهه پایه های اعتقاداتش فرو می ریزد نیز هویت ندارد و این امر نشانگر آنست که اعتقاداتش زیربنایی و محکم نبوده است، و بلکه اعتقاداتی سطحی، تقلیدی و یا مصلحتی بوده است.
فنری که هنگام رها شدن به جای خویش برمی گردد، استمرار و دوام و تحمل دائمی را فاقد گشته است.
اکنون؛ اگر خواهان دوری از لغزش ها و فرونریختن بنیان اعتقاداتمان هستیم باید در جهت کسب و تقویت هویت خویش گام برداریم و برای کسب هویت باید - در اعتقادات - به تقویت معرفت خویش پرداخته و -در اعمال خیرمان- مداومت، استمرار، خودسازی و مراقبه را پیشه خود سازیم.
و البته در همه حال از خداوند متعال و کسب توفیق از او با دعا و التجاء به حضرتش غافل نگشته و از او بخواهیم که: بارالها! ما را لحظه ای به خود وامگذار. زیرا در تاریخ، بسیارند خوش سابقگانِ بد عاقبت!
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
سدّ
روزى یکى از دوستان نزد من آمد در حالى که بسیار شگفت زده و متعجب مىنمود، جریان را جویا شدم و او گفت: «در اخبار شنیدم که فلانى به خاطر فلان عمل بازداشت شد!؟» گفتم: «خوب مگه چیه!؟» و او پاسخ داد: «خوب خیلى عجیبه که او با چنان شخصیت و بزرگى علمى و در چنان مقام و منزلت اینچنین گرفتار شیطان شده و سقوط نماید!»
گفتم: «هم عجیبه و هم نیست عجیبه از آن جهت که تو نیز اشاره کردى و عجیب نیست از این جهت که من مىگویم: بگذار با یک مثال قضیه را باز کنم قطعا شنیدهاى که گاه برخى از «سدّ»ها گرفتار شکستگى و ریزش شده و در اثر آن، حوادثى هولناک و خطرناک رخ داه است؟
گفت: «بله گاه در اثر زمین لرزه و گاه حتى بدون آن، چنین اتفاقاتى افتاده است.»
گفتم: «احسنت اما آیا دقت کردهاى علت آن چیست؟»
گفت: «خوب معلومه دیگه، سدّ ضعیف بوده و بر اثر فشار آب یا عوامل دیگر نظیر زلزله شکسته است.»
گفتم: «بله درست گفتى: اما نکته ى مهم دیگرى نیز هست که باید به آن توجه نمود؛ گاه هنگام ساختن یک سد و هنگام ریختن سیمان و بتون دقت کافى به عمل نیامده و یک یا چند روزنه و شکاف بسیار کوچک و حتى نامعلوم در بدنه سدّ باقى مانده است و پر واضح است که آب نیز با کسی تعارف ندارد و به راحتى از روزنههاى موجود عبور مىنماید و در اثر مرور زمان موجب بزرگتر شدن شکافها و اتفاقات ذکر شده مىشود.
حتما یادت هست که در کتابهاى درسى داستان پطرس پسر فداکار هلندى ذکر شده بود همان کودکى که انگشت خود را در شب سرد زمستان درون روزنهى کوچک سد نموده بود تا بزرگ نشده و با شکستن سد مردم شهر به خطر نیفتند؟!
حال گاه روزنه دیده مىشود مانند آنچه در داستان پطرس شنیدیم و گاه روزنهاى بسیار مخفى است که در نگاه اول دیده نمىشود، بلکه نیازمند به دقت بیشتر و کاوش دقیقتر است.
مَثَل فلان شخص که نام بردم مثل این سد است و روزنههاى درون آن.
گفت: «چطور؟»
گفتم: «اگرچه او سالها در مسیرى گام نهاده بود که درست و شرعى بود، اما در هنگام ساختن سد ایمان خود و در ایام مجاهده با نفس و مبارزه با شیطان به برخى از رذایل پنهان و البته مهم خود توجه نداشته و جهت قلع آنها از درون خویش و بیرون نمودن آنها کارى نکرده است، ـ دقیقا مانند همان روزنههاى کوچک و ناپیدا ـ و چون در طول سالیان به آنها بى توجهى شده است، آنها کم کم در اثر فشار دسیسههاى شیطان؛ بزرگ و بزرگتر شده و کارى که نباید مىشد اتفاق افتاده است.
بله اگر فلان بزرگ و بهمان انسان، ـ ولو عالم ـ سقوط مىکند، به دلیل آن است که خودسازى و مجاهده با نفس او ناقص بوده و غفلت او از این رذایل کوچک و در ظاهر غیر مهم موجب هلاکت و سقوط او را فراهم کرده است.
انسان عاقل کسى است که هیچ گناه و رذیلهاى را کوچک نشمرده و پیش از آنکه آن گناه و یا رذیلهى نفسانى قوت بگیرد و موجبات هلاکت او را فراهم آورد به قلع و قمع آنها مىپردازد.
فراموش نشود چنانکه فشار آب پشت سدّ فشارى دائمى و مستمر است، توطئهها و مکرهاى شیطان لئیم نیز دائمى و همیشگى است. حتى در برخى روایات آمده است «تا از پل صراط نگذشتهاى ـ از مکر شیطان ـ ایمن مباش».
او هر آن در کمین و مترصد ضربه زدن به انسان است، هر قدر که بالاتر هم روى کار تمام نمىشود؛ چنانکه هر چه سد بزرگتر و محکمتر باشد فشار پشت سد نیز بیشتر خواهد بود.
و البته عدهاى نیز مانند «قلوه سنگ» اند که با جریان آب به هر طرفى مىروند و اصلاً مقاومتى در برابر شیطان ندارند آنها تکلیفشان از اول روشن است و شیطان دیگر روى آنها سرمایه گذارى نمىکند. همت اصلى شیطان گمراه کردن انسانهاى مقاوم و مؤمن است. کسى که خودش در حال رفتن است، هول دادن او ضرورتی ندارد، کسى را که مقاومت کرده و همراه نمىشود، در معرض فشار و هول دادنهاى شیطان است.
و اگر غفلت ورزد بى تردید گاه در یک لحظه ضربه فنى مىشود. از این رو باید همیشه مراقب افکار، رفتار و اعمال خود بود تا روزنههاى احتمالى را شناسایى نماییم. و مانع تبدیل شدن آنها به شکاف و شکستن «سدّ ایمان» در برابر «مکر شیطان» گردیم.
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |