فَشَن!
خیلی از فعالیتهای انسان برای ارضای خواستههای نفسانی خویش است یعنی آنچه را که خود میپسندد انجام میدهد. ولی برخی دیگر از فعالیتهای او برای جلب رضایت دیگران است و البته این «دیگران» اقسامی دارند:
1- آنانکه دوستشان دارد [محبوب اویند] که آنها نیز مختلفند:
الف) محبوبهایمادی: والدین، اقوام، دوستان، معشوقهای مادی و ... که [گاه] انجام کار برای رضایت ایشان میتواند مورد تایید عقل و عرف عقلا باشد.
ب) محبوبهای معنوی: حضرت حقتعالی، حضرت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، امامعلیهالسلام و .... که حتما انجام کار برای رضایت ایشان مورد تایید عقل و عرف عقلا میباشد.
2- آنانکه علاقهای به آنها ندارد و گاه حتی آنها را نمیشناسد! تعجب نکنید؛ بله گاه انسان برای جلب رضایت و خواست دیگران [مردم و هر نظارهگری] کارهایی میکند که نه عقل خویش آن را میپسندد و نه عقلای جامعه. انجام کار برای جلب رضایت این قسم از افراد، در بسیاری از موارد هیچ سنخیتی با منطق و حکم عقل ندارد!.
بسیاری از مدهای اجتماعی، نمونهای از این فعالیتهای انسان است. مدهایی که گاه نه تنها با طبع زیباپسند انسان سازگار نیستند و فاقد هرگونه قشنگی و جذابیت واقعیاند، بلکه گاه بسیار زشت و کریه نیز هستند: سیخ کردن موهای سر [فشن]، تراشیدن موهای سر به نحو مشمئز کننده، پوشیدن لباسهای پاره و کثیف و ... از این دست فعالیت هاست.
اندکی بیاندیشیم!
(( برگرفته از کتاب تلنگر. الف ف (امیدوار) ))
عطش
آیا شده است در کنار میلیونها لیتر آب گرفتار تشنگی شدید شوید؟ تعجب نکنید؛ بله امکان دارد! کسی که درون کشتی باشد و فاقد آب شیرین؛
راستی در این حالت، چرا از آب دریا بهره نمیگیری؟
آری، چون میدانی این همه آب برای رفع مشکل تو سودی ندارد و به اصطلاح آبی بیفایده و بدرد نخور است!
حال اگر انسان از روی نادانی و فشار نفس، گرفتار جرعهای از آن شود؛ راهی سخت در پیش رو دارد: عطش شدید و جرعهای دیگر و ...
تا اینکه در اثر استفاده زیاد از آن ...
بله داستان، تراژدی میشود و سرانجام خوبی نخواهد داشت.
امام صادق علیهالسلام، دنیا را به آب دریا تشبیه نمودهاند که شخص عطشان در متن آن قرار دارد و هر قدر که بیشتر غرق لذایذ و وابستگیهای دنیا شود به مثابه خوردن آب شور دریاست که بالاخره موجب هلاک انسان میشود.
مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى یَقْتُلَهُ
(الکافی، ج2، ص136)
اما چه باید کرد؟ روشن است «اندکی صبر، سحر نزدیک است» بیتردید اگر در چنین شرایطی پا روی فشارهای نفس بگذاریم و با خواستههای آن مبارزه کنیم از صدمات دنیا در امان مانده و طبق وعدههای الهی فلاح و رستگاری در انتظارمان خواهد بود. برای یقین بیشتر کافی است اندکی دقیقتر به زندگی اهل دنیا نظر نماییم و باور کنیم که آنها تنها با جرعههای کشنده آب شور، به گمان غلط خویش مشغول رفع عطش [کمال طلبی و آرامش خواهی] خویشند غافل از آنکه ... .
بله در فردای قیامت، داستان آنها نیز تراژدی و غمبار خواهد بود!.
کم شدن!
استاد در حال صحبت بود و میگفت: «بچهها چه موقع از انسان، چیزی کم میشود؟»
یکی گفت: «وقتی مثلاً رژیم بگیرد وزنش کم میشود.»
دیگری گفت: «وقتی مثلاً پولش را گم کند» آن دیگری گفت: «وقتی ...»
و استاد گفت: «آیا فقط در مادیات است که از انسان چیزی کم میشود؟» بچهها ساکت ماندند و به فکر فرو رفتند.
استاد: «مثلاً آیا اگر رفتاری ناشایست و خلاف اجتماعی از ما سربزند آبرویمان کم نمیشود؟ اگر یکی از رازهای مهم خود را با نااهل مطرح نماییم چیزی از ما کم نمیشود؟ اگر دروغ بگوییم؛ اگر حسادت و کبر بورزیم؛ فخر فروشی کنیم؛ خودستایی کنیم؛ اگر .. .
آیا به نظر شما در این حالات چیزی از انسان کم نمیشود؟» زمزمهای عمومی شکل گرفت و تقریباً همهی بچهها با کلام یا علامت سر به نشانهی تایید با استاد همراه شدند و اینجا بود که استاد گفت: «عزیزان! آن دخترخانمی که با ظاهری بد و با حجابی ناقص در خیابان ظاهر میشود و خود را در معرض نگاههای مسموم و هوسآلود قرار میدهد نیز در حال کمشدن است؛ کمشدنِ وقار و سنگینی، کمشدن عفت و پاکدامنی و از همه مهمتر، کمشدن اعتبار در نزد حضرت حقتعالی و ... .
پس چرا گاه میگوییم: «مگه با نگاه مردم چه چیزی از ما کم میشود؟».
یادمان باشد:
«کم شدن» فقط کاسته شدن از وزن یا ثروتِ انسان نیست.
مار مرجانی!
اثر برخی از قلمها و ماژیکها به راحتی پاک میشود [البته در ظاهر]. مداد و ماژیکهای وایتبورد از آن دستهاند؛ ولی اثر برخی دیگر از انواع آنها مثل ماژیکهای معمولی و خودکار و خودنویس به این راحتی از روی صفحه سفید کاغذ زدوده نمیشود.
گاه «زبان» نیز مانند قلم، عمل میکند.
قلمی که گاه اثرش به راحتی زدوده میشود و یا قلمی که گاه اثرش سالها باقی میماند.
برای مثال گاه جملهای کوتاه، موجب کدورت خاطر دوست و یا عزیزی میشود ولی با عذرخواهی و طلب بخشش، کدورتها از بین رفته و صمیمیتها مجدداً ترمیم میشود.
ولی گاهی یک زخمزبان و یا یک سخنچینی و یا غیبت آنچنان لطمهای به این صمیمیتها و مهربانیها میزند که دیگر هرگز نمیتوان شاهد آن صفا و یکرنگی و دوستیهای زیبا بود.
چنانکه گفتهاند: «اثر زخمزبان مثل اثر زخم شمشیر است». فراموش نکنیم: زبان موجودی کوچک است که با جِرم کوچکش گاه جُرمهای بزرگی مرتکب میشود.
و اگر مراقب این موجود کوچک نباشیم گاه مانند «مار مرجانی» [که جثهای بسیار کوچک دارد ولی دارای یکی از مهلکترین سمهای عالم است] میتواند قاتل صاحبخانهی خود! باشد.
نبی مکرم اسلامصلیاللهعلیهوآله میفرماید:
اَکثَرُ خَطایا ابنِ مِن لِسانِه
بیشترین خطاهای انسان از زبان اوست.
(إرشادالقلوب، ج1، ص183(
خاک طلا
کیسهای پر از خاک طلا در اختیار دارید و متوجه میشوید که ته کیسهی مذکور سوراخی ایجاد شده و خاک طلای شما به سرعت در حال ریختن است و ضمناً باد تندی نیز میوزد و آن را با خود میبرد! کدام انسان عاقلی را سراغ دارید که از کنار این قضیه به سادگی بگذرد و مانع اتلاف این سرمایهی گرانقیمت نشود؟! بیتردید هیچکس!
اما من انسانهای زیادی را میشناسم که بیتوجه به این امر و به سادگی از کنار آن میگذرند!
من، شما و خیلی دیگر از همنوعان، از همین دست افرادیم!
تعجب نکنید؛ بله اکثر ما انسانها قدر خاک طلای با ارزشی به نام «عمر» را نمیدانیم؛ عمری که با سرعت میگذرد و بدون بهرهگیری صحیح، در حال تلف شدن است.
سرمایهی بسیار ارزشمندی که گر چه قابل خرید و فروش نیست ولی میتوان آن را حفظ نمود!.
مانند کسی که گرچه نتواند جلوی خروج خاک طلا را بگیرد ولی لااقل آن را در ظرفی دیگر وارد سازد و مانع ازبین رفتن آن شود.
یادمان باشد: روزی میرسد که برای لحظهلحظهی عمرمان حسرت میخوریم؛
پس، قدر لحظاتِ در اختیار را بدانیم.
علیعلیهالسلام میفرماید:
الفُرصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ فَانتَهِزوا فُرَصَ الخَیر
فرصت، مانند عبور ابرها در گذر است؛
فرصتهای خیر را غنیمت شمارید.
(وسائلالشیعه، ج16، ص84)
حمّام
شخصی را در نظر آورید که برای رفع آلودگیهای ظاهری به «حمّامی عمومی» رفته و اعتقادش این است که باید مدتی طولانی در حمّام بماند تا چرکها خوب خیس خورده و او آمادهی تمیز شدن گردد.
از اینرو مشغول فعالیتهای متفرقه میشود: با این شخص و آن شخص به گفتگو مینشیند و از همه جا سخن میگوید، ولی پس از مدتی، حمّامی میگوید: «وقت تمام است؛ از حمام خارج شوید!» و او تازه در حالی که چرکها کاملاً خیس خورده و بوی بد آنها خارج شده است؛ بدون آنکه فرصتی بیشتر داشته باشد ناچار به پوشیدن لباسها و خروج از حمام شود.
بقیه اش کاملاً مشخص است ... .
دنیا به منزله حمّامی است که انسان برای طهارت روح و پاکیزگی معنوی وارد آن شده است.
حال اگر انسان فراموش کند که برای چه وارد دنیا شده است و متوجه گذر سریع عمر و از دست رفتن فرصتها نباشد چه خواهد شد؟
با کوله باری از خطا و گناه از دنیا خارج گشته و بوی تعفن اعمال زشتش صحرای محشر را پر مینماید.
تا فرصت هست به پاکیزگی و طهارت خویش بپردازیم؛ «خیسخوردن»! کافی است.
«عمل» ، بزرگترین معلم و تاثیرگذارترین آنهاست تخلق عملی را جدی بگیریم زیرا « دو صدگفته چون نیم کردار نیست».
علی علیه السلام فرمود: مَن لَم یَعمَل بِعلمِه زَلَّت مَوعظتَُه عن القلوبِ کَما یَزِلُّ المَطرُ عَن الصَّفا
هر که به علم خویش عمل نکند اندرزهایش از قلبها زدوده می شود همچنانکه باران از روی سنگ صاف فرو می ریزد.
(لزوم تخلق در عمل)
***
هرگز فراموش نکنیم؛
گرچه «گوش»ها، شنونده ی سخنان اند ولی «چشم»ها نگرنده ی «اعمال و رفتار»اند و بی تردید تاثیر «دیده ها» بسیار بیشتر از «شنیده ها» است.
***
عمل مربی زیر ذره بین متربی است!
ساده انگارانه است اگر گمان کنیم : بدون «عمل» می توان معلم خوبی بود.
(لزوم تخلق در عمل)
***
همیشه برای «عذرخواهی» و «اعتراف به اشتباه» مجالی هست تنها باید بخواهیم و بدانیم که عذرخواهی شکست نیست بلکه خود، نوعی پیروزی است .
(لزوم تخلق در عمل)
***
«پذیرش خطا» از سوی مربی «پذیرش خطا» از سوی متربی را در پی خواهد داشت و موجب تقویت استاد در نگاه او و نیز تقویت روحیه «حق مداری» در متربی است .
(لزوم تخلق در عمل)
***
مربی شمعی است که «ذوب» می شود تا متربی «ذوب»! نشود ؛ یک مربی خوب با پذیرش اشتباه، عذرخواهی ، کظم غیظ، تواضع و ... حتی به قیمت ذوب شدن خویش تنها به «نورانیت» متربی می اندیشد.
****
اهانت به باورها و علایق متربی (حتی اگر در واقع سزاوار باشند) تنها موجب دور ساختن او از خویش و تحکیم تعصبهای غلط اوست. ارایه منطق و استدلال بهترین راه برای دور ساختن او از باورهای نا صحیح خویش است.
***
چنانکه چوب عایق است و رسانا نمی باشد اگر متربی عایق باشد تاثیر پذیر و شنوای سخنان برحق استاد نخواهد بود؛ از این رو توجه به موانع تاثیر پذیری شرط اساسی در هر کار تربیتی است.
***
امین بودن مربی شرط لازم برای تاثیر گذاری است؛ برخی از مصادیق خیانت در امانت عبارتند از: عدم رعایت عفت چشم و عفت فکر، عدم رازداری و یا سوء استفاده از رازها و نیازهای متربی
***
محبوبیت مربی در نزد متربی لازمه امر تاثیر گذاری است از این رو توجه به عوامل ایجاد محبت و مقبولیت استاد در نزد متربی نکته ای بسیار مهم است که نباید از آن غافل بود.
***
ترس از مسخره شدن، فاش شدن رازها، تحقیر، متهم شدن، ریختن آبرو، جدی گرفته نشدن، معرفی به کمیته انضباطی و ....
همه و همه از مواردی است که متربی را در خصوص بیان مشکلات در نزد مربی عایق نموده و مانع طرح نظرات و مکنونات قلبی او می شود.
***
نگاه بد بینانه مربی به سؤالات متربی و مغرض دانستن او در طرح پرسشها و نظرات، منجر به بروز رفتارهای غلط از سوی استاد و عایق شدن متربی در طرح سؤالات و مشارکتهای بعدی می شود.
هیچ جوان «پرسش گر»ی را متهم به مغرض بودن ننماییم.
***
در جایی که «ریشه درخت»، پوسیده است کندن «برگهای آفت زده» امری عبث است.
به جای پرداختن مستقیم به سؤالات متربی باید «ریشه شبهات» او و «مغز اشکال» شناسایی شده و نسبت به قلع آن، اقدام نمود.
چرا من؟
وقتی اندکی باران به لانه مورچهای وارد میشود مورچه میگوید: «عالَم را سیل برد!».
برخی از آدمها نیز این گونهاند: با اندکی سختی و فشار، دنیا در نظرشان تیره و تار میشود؛ گویا همهی عالم بر سر آنها خراب شده است و گویا همهی سختیهای دنیا تنها و تنها در زندگی آنها وارد شده و فقط اوست که گرفتار بزرگترین بلاها شده است. راستی انسان، چقدر ضعیف، کم توان و بیتاب است!؟ و نگاه او چقدر محدود و ناقص!؟.
کافی است تنها اندکی دقیقتر به زندگی دیگران نظر کنیم و حتی از آنها بپرسیم که: «چقدر از زندگی خود راضیاند؟» «مشکلات زندگی آنها چقدر است؟» «آیا نگاه آنها به زندگی خویش نیز مانند نگاه ما به زندگی نیست؟»
بیشک تعداد کثیری از انسانها [حتی آنها که در نظر ما زندگی خوب و ایده آلی دارند] اینگونه میاندیشند و زندگی بروفق مرادشان نیست!.
پس مطمئن باشید: نه تنها ما در نحوهی زندگی تنها نیستیم بلکه وجود این سختیها و نابسامانیها در زندگی دارای برکات فراوانی است که تنها با اندکی نگاه صحیح و جامع به آن برکات پیخواهیم برد.
راه سوم!
وارد منزل میشوید؛ چراغ را روشن میکنید؛ روی کاغذی که به آینه چسبیده نوشته: «عزیزم! ما امشب برنمیگردیم؛ غذایت آماده است...»
متوجه میشوی که امشب در منزل تنها هستی. اولش مقداری دلهره داری؛ شب و تنهایی و تاریکی و ...
پس از مدتی که به خود قوت قلب میدهی، به خود میگویی: «شامت را بخور دختر! ترس یعنی چه؟ مگه تاریکی و تنهایی هم ترس داره...».
مشغول خوردن غذا و تماشای تلویزیون میشوی که ناگهان صدایی از طبقه دوم میشنوی و نوری را مانند نور چراغقوه میبینی؛
در این حالت چه میکنی؟
1- به پلیس زنگ میزنی؟
2- از منزل بیرون میدوی و همسایهها را خبر میکنی؟
3- با خود میگویی: «انسان نباید به چیزی که از آن میترسد فکر کند!» و به تماشای تلویزیون ادامه میدهی و سپس به رختخواب میروی!؟.
بی شک هر راهی غیر از راه سوم، منطقی و معقول است؛ ولی چرا بسیاری از انسانها راه سوم را بر میگزینند!؟
حتماً تعجب میکنید و میگویید: «چگونه ممکن است؟»
آری بسیاری از انسانها وقتی نام «مرگ» را میشنوند، به بهانهی ترس از آن، به جای آنکه به آن و عالم پس از مرگ بیاندیشند خود را به بیخیالی زده و سعی میکنند زندگی روزمرهی خویش را داشته باشند!
.
آیا اینگونه افراد راه سوم را برنگزیده اند!؟.
پیچ خطرناک
با سرعت 170 تا درحرکت بود؛ چند تابلوی راهنما را پشت سرگذاشت: «از سرعت خود بکاهید»؛ «جاده در دست تعمیر است»؛ «پیچ تند» و ... .
ولی او اصلاً توجهی نداشت؛ به موسیقی دلخواهش گوش میداد؛ گاه به مناظر اطراف مینگریست و در فکر، به آیندهای زیبا! میاندیشید؛ آیندهای که همیشه انتظارش را میکشید.
تمام حواسش به معاملهی پرسودی بود که قرار بود انجام دهد که ناگهان ... .
این، تنها یکی از حوادثی است که در زندگی هر یک از ما ممکن است رخ دهد و حوادثی این چنین، همیشه در زندگی، همه ما را تهدید میکند.
و چنانکه راه رهایی از این حوادث: رعایت قوانین رانندگی، سرعت مجاز و توجه دقیق به تابلوهای راهنمایی است؛ در زندگی نیز تنها راهِ در امان ماندن از انواع خطرات معنوی [که سعادت انسان را به خطر میاندازند] توجه به فرمایشات معصومینعلیهمالسلام و عمل به آموزههای ارزشمند ایشان است.
یادمان باشد:
همیشه ممکن است گردنهای خطرناک در مسیر زندگی در کمین باشد..
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |