آنکه بردباری ندارد، دانشی ندارد . [امام علی علیه السلام]
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
با یک گل بهار میشه!؟
چهارشنبه 91 فروردین 9 , ساعت 11:44 صبح  

 

بسم الله الرحمن الرحیم

می‌گویند "با یک گل بهار نمیشه" ولی من می‌گم درست است که با یک گل بهار نمی‌شود امّا مگر نه آنست که یک گل نیز با زیبایی، طراوت و عطر خویش می‌تواند به تنهایی اطاقی را خوشبو کرده و طراوت بخشد؟ پس برای ایجاد تغییر و تحّول لازم نیست یک گلستان باشیم بلکه گاه مثل یک گل، می‌توان جامعه‌ای را در جهت مثبت متحول کرد فقط اگر بخواهیم و اگر گل باشیم.

تازه مگر گلستان چگونه ایجاد و بهار چگونه پدیدار می‌شود؟ مگر نه این است که از وجود تک‌تک گل‌هاست که این‌چنین می‌شود؟! پس می‌شود تنها شاخه ای گل بود و دیگران را مجذوب رفتار خود نمود.

می‌شود شاخه ای گل بود و دلی را شاد کرد.

می‌توان شاخه ای گل بود و محبت عاشق را به معشوق نشان داد. می‌توان گل بود و موجب تحکیم محبت میان عشاق.

می‌توان گل بود و موجب تسلّای خاطر و شادی بیماری بر روی تخت بیمارستان.

گل باش، تا همه خواهان و طالب تو باشند.

گل باش و بدان حتی با عمری به کوتاهی عمر یک گل، می‌توان آثار ماندگاری از خود برجا گذاشت.

مؤمن، گلی از گلستان محمّدی است که هرجا باشد عطر دل‌انگیزش شادی آور و فرح زاست؛ زینت جامعه‌ی خویش است و آن‌چنان که گل، زینت است و مایه‌ی زیبندگی، او نیز مانند گل محمّدی که یادآور نبی اکرم صلی الله علیه و آله است با رفتار خود یادآور آموزه‌های زیبا و حیات‌بخش اسلام محمّدی است.

و البته مانند آن گلی باش که اگر دست نامحرم تو را هدف قرار داد با خارهای خویش دست ناپاکش را از دامان مطهرت کوتاه سازی.

البته یادمان باشد: عمر گل کوتاه است ولی هنگامی که از اصل و ریشه‌ی خود جدا می‌شود عمرش کوتاه‌تر نیز می‌شود! عمر انسان نیز به نسبت عمر عالم هستی کوتاه است! [70 یا 80 سال در برابر میلیون‌ها سال!] ولی اگر همین انسان از اصل خود، یعنی خدای متعال جدا شده و دور شود؛ عمر او باز هم کوتاه‌تر خواهد شد؛ فانی خواهد شد.

و اگر همیشه با خدا!باشی؛ چون او حی لایزال است برای همیشه جاودان خواهی بود. انشاء الله تعالی


نوشته شده توسط اکبر فرحزادی | نظرات دیگران [ نظر] 
محدودیت
جمعه 90 دی 2 , ساعت 8:46 عصر  

محدودیت

جنینِ درون رحم، نه رنگ را می‌شناسد نه طعم و مزه را، نه بزرگی و نه کوچکی، نه بسیاری از چیزهایی را که پیرامون ما هست. اکنون اگر مجبور باشیم مثلاً مزه‌‌‌‌‌‌ی یک موز و عطر و بوی آن را برایش وصف کنیم؛ نهایتاً باید به او بگوییم: «موز مانند گرمای آرامش‌بخش بدن مادر است مانند خون خوش‌مزه! است [البته به فرض که معنای خون و مزه آن را بشناسد] مانند صدای ضربان قلب مادر است و ..» ولی آیا واقعاً این‌ها توصیف صحیحی از موز و اوصاف آن است!؟ قطعاً خیر، تنها اثر این‌گونه توصیف این است که به جنین می‌فهمانیم: «موز لذت‌بخش است»

انسان نیز مانند جنینِ در رحم است، او به دلیل محدودیت‌های فراوان مادی قادر به درک بسیاری از امور و لذایذ معنوی نیست. او قادر به فهم لذت‌های عظیم بهشت و عذاب‌های هولناک جهنم نیست و اگر قرآن کریم در وصف این لذت‌ها از مثال‌هایی مثل «رودی از شیر و عسل، درختان بهشتی ...» بهره گرفته و نیز اگر در وصف عذاب‌های جهنم از اموری مثل «آتشِ سوزان، آبی جوشان و فلز مذاب و..» استفاده کرده است همه و همه به خاطر این محدودیت انسان است و گرنه، نه لذت‌های بهشتی و نه عذاب‌های دوزخ برای ما قابل درک نیست و بلکه بسیار فراتر و عظیم‌تر از آن چیزی است که ما می‌فهمیم.

خداوند متعال در حدیثی قدسی می‌‌فرماید:

أَعْدَدْتُ لِعِبَادِی الصّالِحینَ مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ بِقَلْبِ بَشَرٍ (جواهر السنیه، ص 704)

«برای بندگان صالحم چیزهایی آماده کرده‌ام که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده است و نه حتی بر قلب بشری خطور کرده است»

برگرفته از کتاب «جرقه»

محصول مؤسسه آرامش جاویدان

7785424 / 0251


نوشته شده توسط اکبر فرحزادی | نظرات دیگران [ نظر] 
فروشگاه عجیب
یکشنبه 90 آبان 1 , ساعت 11:25 صبح  

بسم الله الرحمن الرحیم

 فروشگاه عجیب

*****************

به همراه دوستم از کنار خیابانی می‌گذشتم که ناگاه هجوم جمعیتی زیاد در مقابل فروشگاهی توجهم را جلب نمود. جلوتر رفته و جهت رفع کنجکاوی خویش از یکی از آنها علت این تجمع و همهمه را جویا شدم او گفت:‌ «صاحب این فروشگاه فردی عجیب و غریب است او عهد کرده که هر ساله یک روز به مدتی نامعلوم مثلاً یک ساعت، دو ساعت یا بیشتر، که زمان آن را تنها خودش می‌داند مردم را به فروشگاه خود وارد ساخته و به آنها فرصت بهره برداری از امکانات داخل آن را بدهد.»    پرسیدم: «یعنی چه؟!»

گفت: «همین دیگه داخل این فروشگاه هر چه موجود باشد می‌تواند از آنِ تو باشد به شرط آنکه هنگام شنیده شدن "زنگ مخصوص" هر آنچه نیاز داشته باشی و دلخواه تو باشد را به همراه داشته باشی و نزد خودت باشد یعنی در آن هنگام دیگر حق نداری از روی زمین یا ویترین‌ها و قفسه‌های آن چیزی برداری.»

گفتم: «مگر می‌شود؟ این دیگر چه عهدی است؟ من که متوجه نمی‌شوم؟» در همین اثنا و هنگامی که او خواست پاسخ این سؤال مرا بدهد ناگهان درب ورود باز شد و جمعیت مانند سیل به داخل سرازیر شد و تا خواستم به خود بجنبم و کنار بروم ناخواسته به همراه جمعیت وارد شدم.

ابتدا گیج و منگ بودم همه‌ی افراد به سرعت به سوی چیز‌های مورد علاقه‌ی خویش پراکنده شدند فروشگاهی بس بزرگ و عجیب بود هر آنچه که می‌خواستی اعم از خوردنی، نوشیدنی، پوشیدنی، وسایل بازی و تفریح،‌ زیور آلات، تابلو‌های بسیار جذاب و قشنگ و ... بسیاری از مردم نیز مانند من در ابتدا مبهوت از این همه تنوع و کثرت کالاهای رنگارنگ در حال نظاره‌ی آنها بودند.

عده‌ای به سرعت به سراغ غرفه‌های خوراکی رفته و مشغول تناول انواع شیرینی‌های رنگین و غذاهای خوشمزه شدند؛ عده‌ای دیگر مشغول امتحان نمودن انواع لباس‌های و مدل‌های بدیع شدند تا بهترین آنها را انتخاب نمایند، عده‌ای دیگر مشغول بازی و سرگرمی با وسایل تفریحی نظیر دستگاههای کامپیوتری، سرسره‌های بزرگ، چرخ و فلک‌های آنچنانی، عده‌ای دیگر مشغول مطالعه‌ی بخش‌هایی از کتاب‌های مورد علاقه‌ی خود بوده و با تانی آنها را ورق می‌زدند. گروهی دیگر سرگرم تماشای تابلوهای نفیس و زیبا و مناظر دلربای این فروشگاه شدند؛ خلاصه هر کسی بر حسب علاقه و آگاهی خود مشغول به چیزی بود.

در درون فروشگاه صدای بلندگو‌ها گاه‌گاه بلند می‌شد و مردم را به رعایت نظم و حقوق دیگران سفارش می‌نمود. گاهی نیز تذکر می‌داد که «شرط تعیین شده از سوی صاحب فروشگاه فراموش نشود.»

در درون فروشگاه عده‌ای نیز به عنوان راهنما حضور داشتند و مردم را به سوی «غرفه‌های ویژه» راهنمایی می‌کردند، آنها نیز همان سخنان بلندگوها را برای مردم تکرار نموده و از آنها می‌خواستند که متوجه شرط و شروط صاحب فروشگاه باشند. می‌گفتند: «هر کسی که مایل باشد می‌توانند او را یاری نموده و به هر جا که خواست ببرند.»

و در این وضعیت من مانده بودم و تعجب فراوانم که «اصلاً جریان چیست؟ و حال که من ناخواسته به این فروشگاه پا نهاده‌ام چه باید بکنم!؟ نکند که همه‌ی این امور خواب است و مگر اصلاً ممکن است که در عالم بیداری چنین حوادثی رخ دهد!؟»

بالاخره پس از مدتی تفکر و اندیشیدن با خود گفتم بگذار یک بار دیگر با دقت و از اول تا به حالای این جریان، به آن فکر کنم که چه اتفاقی افتاد و من چگونه وارد شدم؟ آن شخصی که بیرون از فروشگاه برایم سخن می‌گفت چه گفت؟ و ... و اکنون من باید چه بکنم؟‌ با خود گفتم: « اگر این سخنان که شنیدم درست باشد پس باید من به سراغ عاقلانه‌‌‌‌ترین کارها بروم از یکی از راهنمایان پرسیدم: «بزرگوار! اگر شما به جای من بودید از این فروشگاه چه بهره‌ای می‌بردید؟»

او گفت: «خیلی روشن است سراغ غرفه‌ها و گردآوری اموری می‌رفتم که اگر "زنگ مخصوص" به صدا در آمد و فرصت تمام شد دیگر حسرت از دست دادن آنها را نخورم.» اندکی به فکر فرو رفتم و مجدداً از او پرسیدم می‌توانید بیشتر راهنماییم نمایید؟

او گفت: «من می‌رفتم سراغ چیزهایی که در مثل مانند این شعر باشد،                    چون که صد آید نود هم پیش ماست

باز هم اندیشیدم و به اطراف نگریستم یک بار دیگر تمامی غرفه‌ها را زیر نظر گذراندم و رفتار مردم را مجدداً بررسی کردم چشمم به غرفه‌ی جواهرات و سنگ‌های قیمتی افتاد و با خود گفتم: چرا از اول به فکر آن نیفتادم؟‌ اگر از این سنگ‌ها و جواهرات بردارم می‌توان گفت که به سخن آن راهنما گوش داده‌ام چرا که در بیرون از این فروشگاه تمامی این اجناس و امکانات موجود است ولی برای تهیه‌ی آنها باید پول لازم در اختیار داشت پس اگر من الآن به جای آنکه به خوردنی‌ها‌و نوشیدنی‌ها و بازی و سرگرمی و تماشای مناظر زیبا مشغول گشته و وقت خود را تلف نمایم، بهتر است به جمع آوری این اشیاء قیمتی مبادرت ورزیده و جیب خود را از آنها پر سازم؛ از این رو سریع به جمع آوری آنها پرداختم و هر آنچه می‌توانستم جیب‌های خود را پر نمودم و حتی به دنبال یک کیسه‌ی خالی گشته و آن را نیز تا جایی که زورم می‌رسید پر نمودم و عده‌ای به مذمت من پرداخته و گفتند: «اول تا جایی که می‌توانی لذت ببر و سپس شروع به سنگین کردن بار خود ساز.»

ولی من که یاد آن شرط صاحب فروشگاه بودم به حرف آنها اعتنایی نکرده و کیسه‌ی خود را با همه‌ی سختی آن به همراه می‌کشیدم.

زیرا یادم نرفته بود که «زنگ مخصوص» در زمانی نامعلوم به صدا در خواهد آمد و به محض شنیدن آن همه‌ی مردم را به همراه هر چه که برداشته‌اند از فروشگاه خارج خواهند ساخت.

خلاصه آنکه در این افکار بودم که، ناگاه صدای زنگ مخصوص یعنی زنگ خروج به صدا در آمد،‌ بلافاصله درهای تمام غرفه‌ها بسته شد و همه‌ی مردم به سرعت به سوی بیرون رانده شدند، هر کسی که می‌خواست اندکی مکث نماید تا چیزی بردارد زیر دست و پای جمعیت مانده و ... . از فروشگاه بیرون آمدیم در حالی که برخی از ما یعنی آنان که مثل من رفتار نموده و اشیاء‌ قیمتی را به همراه برداشته بودند بسیار شاد بودند و مابقی بسیار در حسرت و اندوه ... .

ناگهان دوستم مرا تکانی داد و گفت: هی داداش! حواست کجاست؟ چته ‌که محو تماشای این فروشگاه شده‌ای مگر یک فروشگاه این قدر عجیب و غریب است که مات و مبهوت آن گشته و یک ساعت است متوجه صدا کردن من نمی‌شوی؟ مگر خوابت برده؟‌ به چه چیزی زل زده و در فکر چه هستی؟ ... .

به خود آمدم و متوجه او و صحبتهای او شدم راستش اولش نفهمیدم چه شده ولی بعد متوجه قضیه شدم. آری آنچه را که خواندید تخیلات من بود، یک لحظه به فکر فرو رفته و غرق خیالات و اوهام شده بودم. مجدداً به فکر فرو رفتم ولی این دفعه در مورد خیالات پیشین خود،‌ به خود گفتم راستی عجب خیالاتی بود! اگر واقعاً چنین مطلبی رخ می‌داد آیا من همانگونه که در خیال خود دیده بودم رفتار می‌کردم؟ و بعد از مدتی تفکر به خود نهیب زدم که « چه می‌گویی مگر واقعیت جز این است؟ مگر همه‌ی ما در فروشگاه بزرگی به نام «دنیا» قرار نگرفته‌ایم؟ مگر در این دنیای بزرگ همه‌ی کالاها و زرق و برق‌های زیبا،‌ جذاب و فریبنده،‌ ما انسان‌ها را به خود مشغول نساخته؟ و مگر هر انسانی در این دوره‌ی محدود و موقت عمر مشغول دل‌بستگی‌ها و علائق خویش نیست؟ مگر در این دنیای یک‌نواخت و تکراری اکثر ما آدم‌ها گرفتار روزمرگی و یک‌نواختی نشده‌ایم؟ و مگر هر آن و لحظه احتمال به صدا در آمدن«زنگ مخصوص» یعنی همان «بانگ رحیل» وجود ندارد؟ژ

به راستی چه کسی از زمان به صدا در آمدن آن مطلع بوده و از زمان مرگ خویش با خبر است؟ مگر مرگ هر لحظه در کمین نیست؟ و مگر هنگامی که ندای «الرّحیل» به گوش رسید به کسی فرصت دیگری برای زندگی و حتی یک لحظه بقا در دنیا داده می‌شود؟ مگر حتی فرصت گفتن یک لااله الاالله و یا یک استغفرالله ربی و اتوب الیه به کسی داده می‌شود؟

و مگر ‌پس از کوچ از این دنیا حسرت و اندوه از ناکرده‌ها و کرده‌ها، ناداشته‌ها و داشته‌ها برای کسی سود خواهد داشت؟ و ... .

در این افکار بودم که مجدداً دوستم رشته‌ی افکارم را از هم گسست و با صدای بلند گفت: «مثل اینکه تو امروز حالت خوب نیست و قاطی کرده‌ای یاالله تا کاری دست خودت ندادی حرکت کن برویم.     والسلام

التماس دعا


نوشته شده توسط اکبر فرحزادی | نظرات دیگران [ نظر] 
بازگشت از برزخ
چهارشنبه 90 مهر 20 , ساعت 8:32 صبح  

بسم الله الرحمن الرحیم

بازگشت!!

بیاییم تنها برای یکبار هم که شده فرض کنیم از دنیا رفته ایم، ما را بر سر دست نهاده و به غسال خانه برده اند و پس از شستشو و کفن نمودن درون قبر نهاده اند. همه اطرافیان در حال گریه برای ما هستند و ما مات و مبهوت از این کوچ ناگهانی!

و درست در لحظه ای که سنگ های لحد را روی قبر می نهند، قبر ما تاریک گشته و ما مرگ خود را باور کرده ایم؛ از حالت شوک خارج گشته و ملتمسانه از خداوند متعال می خواهیم که:

بارالها مرا به دنیا برگردان و به من فرصت مجددی مرحمت بفرما تا خطاهای گذشته ی خویش را جبران و کارهای انجام نداده را انجام دهم.

 ندایی می رسد که: «ای بنده ی من! دعای تو اجابت شد! به دنیا برگرد و از فرصتی که در اختیار تو نهاده شده [البته فرصتی که معلوم نیست چه موقع تمام می شود] کمال استفاده را ببر و ...

و اکنون، همان روز است و تو مجددا پا به عالم خاک نهاده ای! اکنون چه می کنی؟!

پیش از ارائه ی پاسخ مجددا در خصوص سطور قبل اندیشیده و واقعا سعی نما تا خود را در چنین موقعیتی تصور نمایی! و تا این چنین نشده به پاسخ نیاندیش.

خوب اکنون پاسخ بده؛ چه می کنی؟ از کدامین عمل ناکرده شروع می کنی؟ نمازهای نخوانده، محبت های نکرده [در حق پدر و مادر و ...] حجاب کامل رعایت نشده، ادای حق مردم [حقوق مالی و غیر مالی] ذکر دائم، توبه از همه ی گناهان و جبران همه ی خسارت ها!!؟.

و به جبران کدام عملِ انجام شده می پردازی؟ غیبت ها، تهمت ها، نگاه های هوس آلود، آزارهای مومنین [پدر ، مادر، همسر، دوستان و ...] دل شکستن های عزیزان و دوستان، دروغ ها و دزدی ها و ...

چه موقع شروع به انجام این کارها می کنی؟ الان، امشب، فردا یا هفته ی دیگر یا ...؟

چه قدر به این امور فکر می کنی؟ تنها برای اکنون، امروز ، فردا تنها یک هفته یا...؟

چه قدر برای دنیا و لذائذ آن ارزش قائل خواهی شد؟ بسیار، اندک، معمولی و یا هیچ؟

چه قدر از دل بستگیها و وابستگیهای سابقت نسبت به دنیا می کاهی؟

چه قدر برای آبادانی دنیا! تلاش می کنی؟ خیلی ، متوسط، اندک یا هیچ؟

چه قدر حاضر به انجام کارهای پر مشقت و سخت اما مفید برای آخرتت، هستی و چه قدر سختی های ترک گناه و انجام ثواب را تحمل می کنی ؟ اندک ، مقداری، بسیار یا با همه توان؟

و چه قدر به مرگ می اندیشی؟ و به زمان مجدد رؤیت حضرت عزرائیل؟، به پس از مرگ و سوال و جواب در خانه قبر؟، به تنهایی، وحشت و تاریکی آن، به حضور در عالم برزخ؟ و ...

و بالاخره چه قدر حاضری در دل تاریک شب از خواب ناز خود زده و شبهایت را با نور مناجات و اشک ها ی شبانه ات روشن و منور گردانی و با نماز شبت، چراغی برای قبر تاریکت فراهم آوری؟.

حتما بیاندیش!

التماس دعا

 


نوشته شده توسط اکبر فرحزادی | نظرات دیگران [ نظر] 
آن دو کره عجیب
یکشنبه 90 شهریور 20 , ساعت 10:38 صبح  

بسم الله الرحمن الرحیم

آن دو کُره‌ی عجیب!

یکی از بزرگترین نعمتهای الهی است. موجودی که اگر فاقد آن باشی حاضری برای بدست آوردنش همه اموال و ثروت خود را بدهی موجودی که بدون آن، زندگی ظلمانی و تاریک است، دو کره‌ی عجیب و قابل توجه موجودی به نام «چشم».

 آری سخن از چشم است؛ همان که در برخی از آدم ها مشکی و در برخی دیگر سبز، آبی، میشی و یا رنگ دیگری است؛ موجودی که در برخی از آدمها موجب تفاخر و تکبر است! آنها به صرف داشتن چشمی به رنگ سبز و یا آبی، گرفتار رذیله ی خود پسندی شده و گمان دارند که از همه برترند!

برخی دیگر از انسانها نیز گمان دارند داشتن چشمانی سیاه است که انسان را از دیگران برتر نموده و مستحق به خود بالیدن!.

 بگذریم اینکه موجودی که برای دیدن خلق شده موجب ندیدن و کور ماندن صاحبش گردد این است که عجیب است.

بله برخی حتی با داشتن چشم نیز دنیایشان ظلمانی، تیره و تار است! کسی که گرفتار رذایل فوق گردید دیگر نمی تواند عیبهای خود را ببیند و او با اشخاص نابینا[ی ظاهری]، نه تنها فرقی ندارد، بلکه می توان گفت گاه: «زندگی او تاریک تر است» و مصداق این آیه قرآن‌ کریم‌ است که:

.... ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ (سوره مبارکه- نور آیه 40)

«تاریکی هایی که برخی از آنها بر روی دیگر [انباشته] است [به گونه‌ای که] هرگاه دستش را در مقابل می گیرد آنرا نمی بیند و کسی که خداوند برایش نوری قرار نداده هرگز نوری نخواهد داشت.»

برخی از چشم ها برای تمییز اقوام از یکدیگرند؛ چشمان کشیده ژاپنی ها و افغانی ها از این دسته اند. این چشمها نیز نباید وسیله ای برای خود برتر بینی، تبعیض نژادی، تمسخر اقوام و تحقیر آنها  از سوی دیگر اقوام گردد. این چشمها نیز در واقع «مانند چشم های رنگین» وسیله‌ای برای آزمایش انسان ها هستند؛ «سؤالی برای امتحان» که هر که پاسخ صحیح آن را بداند نمره قبولی کسب می کند.

چشم به گونه ای دیگری نیز عامل گناه است مشهورترین آنها پدیده چشم چرانی است که به دلیل وضوح فراوان از پرداختن به آن می گذریم.

اما انواع دیگر گناهان چشمی:

-         نگاه خشن و تند فرزندان به پدر و مادر؛         

امام صادق علیه السلام فرمود:

 مَنْ نَظَرَ إِلَى أَبَوَیْهِ نَظَرَ مَاقِتٍ وَ هُمَا ظَالِمَانِ لَهُ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ لَهُ صَلَاةً

هرکه با نگاهی غضب آلود به پدر و مادر خویش نظر افکند حتی در صورتی که آنها در حق او ظلم کرده باشند؛ خداوند هیچ نمازی از نمازهای او را نخواهد پذیرفت!.

(الکافی     ج2     ص349 )

دقت فرمایید: این نگاه خیلی خطرناک است و گاه موجب حبط و نابودی اعمال انسان می‌گردد. گناهی که در عین خطرناک تر بودن، شهرت چشم چرانی را ندارد و از این رو عده ی زیادی گرفتار آن می شوند.

به این نگاه می توان نگاه های سرد و بی روح، بی اعتنا و بی ادبانه، تمسخر آمیز و ... فرزندان به والدین را افزود؛ نگاه هایی خطرناک و مخرب.

-         نگاه های تحقیرآمیز و یا تمسخرآمیز نوع دیگری از گناهان چشمی است نگاه برخی از ثروتمندان به فقرا و نگاه بالا دستان به زیر دستان دو نمونه از این نوع نگاه‌هاست و گاه نگاه برخی از عالم نماها به متعلمان و شاگردان خویش نیز از این گونه نگاه هاست [نگاه عاقل اندر سفیه]؛ و معلمی که سؤال شاگرد خود را تمسخر نموده و او را به خاطر طرح این گونه سوالات به دیده تحقیر نگاه کند نیز گرفتار این نوع نگاه است.

-         نگاه های غضب آلود در مواردی که موجب ایجاد ناراحتی برای دیگران و  درگیری و نزاع شود؛ نیز اگر ناصحیح و نابجا بوده باشد از این دسته نگاه هاست.

-         نگاه های تجسس آمیز و فضولانه به زندگی خصوصی مردم نیز از انواع گناهان چشمی است.

 البته گناهان چشم بسیار بیش تر از موارد ذکر شده می باشد و ما به لحاظ رعایت اختصار به همین تعداد بسنده می کنیم.

اما چشم، کارکردهای  دیگری نیز دارد، نگاه عبرت بین و پندآموز،  نگاه به عظمت آثار و نشانه های الهی و کسب معرفت نسبت به حضرت سبحان از طریق این نگاه، نگاه محبت آمیز فرزندان به والدین، نگاه محبت آمیز انسان به برادران دینی، نگاه های ناصحانه و مشفقانه‌ی پدر و مادر به فرزند خطاکار، نگاه تشویق گر یک معلم آگاه به شاگرد خویش، نگاه عفیف و پاک و.... انواع دیگری از کارکردهای این دو کُره‌ی زیباست.

اینها که گفتیم مربوط به چشم سر بود اما نگاه دیگری نیز داریم که مربوط به چشم باطن یا همان چشم بصیرت است.

چشمی که همه ی بینایان ظاهری واجد آن نیستند و تنها برخی از آنها  و حتی برخی از نابینایان ظاهری دارای آن هستند.

چشمی که قدرت نفوذ به باطن ها و لایه های پنهان امور و حوادث را دارا بوده و زوایای پنهان آن ها را در می یابد. نام این چشم «چشم باطن بین» است.

آنگاه که انسان به عواقب دنیوی و اخروی گناه می اندیشد؛ از این چشم بهره می برد؛ آنگاه که انسان به تاریخ و عبرتهای آن می نگرد؛ به دنیا و فریب خوردگان آن و بازی‌ها و بازی‌دادن‌های آن نظر می کند؛ به باطن زشت رذایل اخلاقی و سیرت زیبای فضایل اخلاقی می نگرد؛ به ماورای شعارها، رفتار و گفتار انسان‌ها توجه می کند؛ آنگاه که نگاهش از ظواهر نفوذ کرده و باطن امور را می نگرد و... در همه ی این حالات او از این چشم و این نوع نگاه بهره می برد.

آری با چشم باطن بین می توان باطن دنیا را نگریست؛ بهشت و جهنم را دید؛ خشم و خشنودی خدا را دریافت؛ صلاح و فساد خویشتن را  نگریست و ...

چشمی ارزشمند و گران سنگ که بدون آن نیل به سعادت و کمال امکان پذیر نمی باشد چشمی که محبوب خداوند متعال و مورد توجه اوست؛ چشم نافذ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْبَصَرَ النَّافِذَ عِنْدَ مَجِی‏ءِ الشَّهَوَات‏

همانا خداوند متعال دوستدار چشمی است که هنگام بروز شهوات [از ظاهر آن به باطنشان] نفوذ می کند.

(بحارالأنوار     ج61    ص 269 )

البته چشم به زبانهای دیگری نیز سخن می گوید!:

گاه با نگاه به چشم کسی به افسردگی او پی می بریم، گاه اضطراب و وحشت را از چشمان شخص می خوانیم، گاه برق شادی چشم، همگان را متوجه خویش می سازد و گاه نیز اشعه ساطع از چشم عاشق و یا حرکت یک پلک (چشمک)، معشوق را به خود فراخوانده و حکایت از عشق صاحبش می نماید. البته گاه نیز چشم، دروغ می گوید و این برق نگاه و غمزه های مستانه و فریبا و یا حرکت پلک، معنایی دیگر به جز عشق و محبت دارد که باید مراقب آن بود. این چشم دامی بزرگ بر سر راه طالبان عشق است که آنها را به وادی گمراهی کشانده و گاه هلاک می سازد.

آری چشم موجود عجیبی است و اگر بخواهیم از آن بگوییم «مثنوی هفتاد من کاغذ» خواهد شد.

اجازه بدهید بگذریم و بگذاریم که خواننده گرامی خود در این باب به تامل و دقت بیشتر بنشیند و ما تنها خداوند متعال را بر داشتن این نعمت بزرگ شاکر باشیم و از او داشتن چشمی باطن بین، عفیف، مهربان و ... را مسئلت نماییم.

از مردمک دیده بباید آموخت

دیدن همه کس را و ندیدن خود را

 

والسلام - التماس دعا

 


نوشته شده توسط اکبر فرحزادی | نظرات دیگران [ نظر] 
پیراهن سفید
سه شنبه 90 شهریور 8 , ساعت 10:33 صبح  

بسم الله الرحمن الرحیم

پیراهــــن سفیــــد

شاید کسی نباشد که در طول عمر خویش پیراهن، کفش و یا شلواری سفید به تن نکرده باشد و به طور حتم هر که چنین کرده باشد حتما به یاد دارد که هنگام عبور از خیابان و .... توجهش به پیرامون، بسیار بیشتر ودقیقتر بوده است. توجه به اینکه کجا قدم می گذارد؟ کجا می نشیند؟ جایی که می نشیند تمیز است و یا خاک آلود؟ و اگر خاک آلود باشد با دستمالی به پاک سازی آن پرداخته و یا از آن اجتناب نماید؟ زیرا  پیراهن، شلوار و کفش سفید خاصیتی دارد که دیگر لباسها کمتر واجد آن هستند. بله آنها با کوچکترین آلودگی و ناچیز ترین لکه را نشان داده و به راحتی از «اوج زیبایی» به «قعر زشتی» سقوط می کنند و دقیقا به همین دلیل است که صاحب این البسه، تمام توجه خویش را به حفظ و نگهبانی از آنها معطوف می دارد.

اما این سخنان بهانه ای بود برای ذکر این مطلب :

در این شبها [شبهای قدر] و روزهای ماه مبارک که خداوند متعال وعده‌ی غفران و آمرزش بی حساب و آسان به بندگان پر خطا و غافل خویش داده است؛

 در این شبها  و روزهاکه درهای هشت‌گانه بهشت کاملا باز و درهای هفت‌گانه جهنم! کاملا بسته اند؛

در این شبها و روزهاکه عده‌ی کثیری خود را به دریای رحمت واسعه‌ی آن رؤوف بی همتا رسانده و در آن غوطه می خورند؛

در این ماه مبارک که حتی تنبل‌هایی مثل من، نیز می توانند با اندکی حرکت و به خود تکان دادن [و لو سینه خیز] خود را مشمول این الطاف و عطیه‌های بی حساب الهی نموده و به فضل او امیدوار باشند؛

 [چرا که وقتی در این ماه حتی شیاطین و در راس آنها ابلیس لئیم نیز چشم امید به رحمت او بسته و امید بخشش دارند؛ من و امثال من مگر خیلی بدبخت و شقی  باشیم که نتوانیم به قطره ای از آن بحر بی کران خود را مرطوب نماییم]

در این ماه ....

هر که به این ضیافت باریافت و ارتباطی با خالق مهربان برقرار ساخت و از او طلب آمرزش نمود؛ باید خود را کاملا آمرزیده دیده و باور کند که او بخشیده شده است![مضمون روایت] و گویا خلعت سفیدی به او اعطا گردیده است.

پس ای تشنگان رحمت الهی!  پس‌ از هر شب قدر و در انتهای ماه رمضان باور کنیم که آن کریم بزرگوار روح آلوده‌ی ما را از دَنَس  گناهان پاک نموده و آن را سفید و نورانی ساخته است.

آری روحی مطهر، نورانی و سفید.

و اکنون است که باید تمام توجه خویش را به حفظ این خلعت سفید معطوف داشته و [مانند آن البسه سفید که ذکر آنها رفت؛] مراقب آن باشیم؛ مراقب کوچکترین آلودگی گناه، جهل، غفلت و نسیان، که هریک می تواند به سادگی و البته بسیار بی رحمانه!، لذت داشتن آن خلعت زیبا و نورانی را از ما سلب نموده و مجددا ما را در منجلاب گناه، لجنزار نسیان و مرداب غفلت گرفتار سازد.

و یادمان باشد: چنانکه هرگز با یک پیراهن سفید حتی وارد انبار ذغال نمی شویم [زیرا حتی اگر به جایی برخورد نکنیم باز هم گرد و غبار پراکنده ذغال موجود در هوا، بر روی لباس ما می نشیند] نباید با وجود این روح پاک و عطیهِ‌ی  نورانی، حتی نزدیک گناه گشته و یا به فکر گناه باشیم؛ زیرا نزدیکی به گناه و فکر آن مانند ورود به انبار ذغال و یا حرکت بر لبه پرتگاهی مهلک و عمیق است که ........

و اینک در انتهای ماه مبارک رمضان

پیراهن سفیدتان مبارک باد

و

انشاء الله هرگز محروم از زیبایی و درخشندگی آن نشوید.

والسلام - التماس دعا

 


نوشته شده توسط اکبر فرحزادی | نظرات دیگران [ نظر] 
حریم امن!
چهارشنبه 89 اسفند 4 , ساعت 1:25 عصر  

جثه‌ای باریک و نحیف داشت، قدی کوچک و سری نسبتاً بزرگ اما قدرتی مافوق تصور!

خیلی‌ها از دیدنش به لرزه افتاده و مو بر بدنشان راست می‌شد. یک تنه صدها، هزاران، و میلیون‌ها را حریف بود. موجودی کاملاً بی‌رحم که به صغیر و کبیر رحم نمی‌کرد و گاه حتی شهری را ویران می‌کرد.

نامش کبریت بود. بله، چوب کبریت با آن جثه‌ی ظریف و کوچکش آن‌چنان قدرتی دارد که توصیف شد.

چه بسا ثواب‌های فراوان که در طول سالیان دراز عمر، با سختی و مشقت کسب کرده‌ایم و این «کثرت» ما را می‌فریبد.

خیلی‌ها گمان دارند که به خاطر داشتن چنین پشتوانه‌ی بزرگی از ثواب، گذشته‌ای نیکو و سال‌ها خوش‌نامی، از مکر شیطان لئیم و وسوسه‌های خطرناک او در امانند و از این رو گرفتار غفلت و غرور گشته و با گناهی کبریت‌گونه و تنها در لحظه‌ای کوتاه! همه آنها را به آتش کشیده و اثری از آن باقی نمی‌گذارند.

 یادمان نرود برای کبریت یک عدد کاه یا یک میلیارد فرقی ندارد.

پس تا از «صراط» نگذشته‌ای «ایمن» مباش.

استفاده و توزیع مطالب این وبلاگ حتی بدون عنوان و نام وبلاگ برای همگان مجاز و حتی مورد درخواست اینجانب است التماس دعا

 

 


نوشته شده توسط اکبر فرحزادی | نظرات دیگران [ نظر] 
سرراهی!!
شنبه 89 بهمن 16 , ساعت 12:59 عصر  

سر راهی !

همیشه غصه می‌خورد که چرا مادر میان او و برادر بزرگش تبعیض قائل می‌شود. اول غذای او را می‌کشد، قسمت‌های خوب گوشت خورشت از آن اوست، قربون‌صدقه‌های مادر مخصوص اوست و ... .

با خود می‌گفت: «مگر من فرزند او نیستم؟ راستی نکند من کودکی سر‌راهیم!؟ و ... .»

شرح این حکایت، بهانه‌ای بود برای آنکه قبح و زشتی تبعیض را یادآور شده و بگوییم:

«گرچه همه‌ی ما چنین صفتی را ناپسند می‌دانیم ولی اکثر ما غافلانه و یا جاهلانه در حال چنین رفتاری هستیم!

مگر نه آن است که همه‌ی ما بیشترین توجه‌مان به جسم و نیازهای آن است و از روح و نیازهای او غافلیم؟

چقدر در فکر اصلاح معایب اخلاقی، رفتاری، گفتاری و ... هستیم؟ چقدر به تقویت قوه‌ی عاقله‌ی خویش مشغولیم؟ چه مقدار به غذای‌ روح یعنی مطالعه و کسب آگاهی‌های لازم می‌پردازیم؟ ... .

بله ما نیز دقیقاً مانند آن مادر ناآگاه و تبعیض‌گریم که با رفتار غلط خود موجب بروز مشکلات عدیده‌ای در زندگی فرزند خود شده است. مشکلاتی که گاه غیر قابل جبران است.

 

شاید «روح» ما نیز فرزندی «سرراهی» است!؟


نوشته شده توسط اکبر فرحزادی | نظرات دیگران [ نظر] 
ثروتمند!!
شنبه 89 بهمن 16 , ساعت 12:57 عصر  

ثروتمند

همیشه فکر می‌کرد خیلی فقیر و بی‌چیز است و خداوند او را رها نموده است! وضع همه را بهتر از خویش می‌دید و وضع خود را بدتر از همه می‌دانست؛ از این رو مدتی بود که در انجام وظایف دینی خود سستی می‌کرد و نسبت به خداوند بدگمان شده بود.

تا اینکه روزی پس از صبحتی مختصر، استاد به او گفت:

«یک معامله پرسود برایت پیدا کرده‌ام».

خیلی خوشحال شد و با کمال اشتیاق از چند و چون معامله جویا شد!

استاد گفت: «یک نفر را می‌شناسم که حاضر است در برابر جفت چشمانت یک میلیارد تومان بپردازد زیرا فرزندش در حادثه‌ای نابینا شده و نیاز به عمل چشم دارد .»

بسیار تعجب کرد و ناباورانه به استاد نگاه کرد!

استاد: «چه شد؟ مگر ثروت زیاد نمی‌خواستی؟»

تازه متوجه منظور استاد شده بود.

او دیگر غصه‌ی بی‌چیزی خود را نمی‌خورد چرا که می‌دانست خداوند متعال ثروت‌های فراوانی را مجاناً به او مرحمت نموده است. ثروت‌هایی که خیلی‌ها حسرت آن‌ها را می‌خورند. نعمت‌های بزرگی که حاضر نبود با هیچ مقدار از پول و ثروت دنیا آنها را عوض کند.

راستی آیا ما ثروتمندیم یا فقیر!؟


نوشته شده توسط اکبر فرحزادی | نظرات دیگران [ نظر] 
خانه تنگ
چهارشنبه 89 دی 1 , ساعت 7:46 عصر  

خانه تنگ!

نظرتان در مورد این شخص چیست؟ «در اطاقی تنگ و تاریک همه‌ی پرده‌ها را کشیده و همه‌ی روزنه‌های ورود اکسیژن و نور را مسدود کرده‌است؛ گرفتار کمبود اکسیژن! شده و در تاریکی اطاق هیچ کار مفیدی از او برنمی‌آید.»

چه کسی مقصر است؟ نور؟ اکسیژن؟ تنگی اطاق؟ یا‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خودش؟ به خصوص آن‌که به او آموخته‌اند چگونه درها را باز کند؛ پنجره‌ها را بگشاید؛ پرده‌ها را کنار بزند؛ از اطاق خارج‌شود و در فضای باز و بوستانِ هم‌جوار، از اکسیژن خالص و نور حیات‌بخش بهره بگیرد!

البته او در این جای تنگ و تاریک و خفه، به تعدادی کرم شب‌تاب! دل‌خوش داشته و به برخی بازی‌های کودکانه مشغول ‌است!

انسان‌های زیادی او را به بیرون رفتن از این مکان دعوت‌کرده و از فضای بیرون برایش گفته‌اند ولی او توجهی ننموده و به کار خود مشغول است!

به نظر شما او چگونه آدمی است؟

شما این‌گونه نیستید؟ حتماً می‌گویید: «خیر» ولی با اندکی دقت بیشتر خواهیم دید که اکثر ما آدم‌ها این‌گونه‌ایم! زیرا:

به دنیایی کوچک و تنگ و لذاتی آنی، فانی و بی‌ارزش چسبیده و به دعوت انبیاء و معصومین علیهم‌السلام برای خروج سعادت‌مندانه از این دنیای دون، توجهی نمی‌کنیم!

راستی چرا!؟

تعالیم انبیاء علیهم السلام، "اکسیژن" و"نور" زندگی است و زندگی بدون دین، خاموش و خفقان‌آور است.


نوشته شده توسط اکبر فرحزادی | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ

آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام

اکبر فرحزادی
نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم.
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 68 بازدید
بازدید دیروز: 150 بازدید
بازدید کل: 902718 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
لینک های روزانه

سایت آزمایشی آرامش جاویدان [151]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
باطن بینی[4] . مرگ باوری[3] . حسین فخری[2] . خداگونه[2] . مبارزه با نفس[2] . موانع استجابت دعا[2] . نماز شب[2] . دانلود نوحه های مذهبی[2] . ولایت مداری[2] . مدیریت زمان[2] . آخرین فرصت[2] . اشعار زیبا[2] . بی نمازی[2] . شبهات عدل الهی[2] . دفع یک شبهه[2] . فلسفه خلقت[2] . فلسفه خلقت انسان . فلسفه وجود شیطان . قلب عاشق . قیام عاشورا یا مکتب عاشورا؟ . کثرت سجده . کفارات گناه . کنترل نفس . کوتاهی عمر . گشت نامحسوس . گناه بزرگ . گناه مبتلابه . لباس شهرت . لباس کفار . لبه پرتگاه . لقمه حرام . لنزهای رنگین . لنزهای زیبا! . لینک دانلود کتاب ثواب الاعمال . دنیا شناسی . دنیای ما . دو روی زیبایی . راه رسیدن به خدا . رنگ جماعت . رنگ خدا . رنگ سبز . رنگ فریب . رنگ ماندگار . زرف نگری . زنان و اسلام . زندان یا دانشگاه؟ . زیبا ترین پیامک! . ژرف اندیشی . سرسره . سطحی نگری . سقوط بزرگان . سکوی پرتاب . شاهدان اعمال . شبهات قرآنی . شبهات مربوط به حقوق زنان . شبهان اعتقادی . شبهای پیشاور . شدت عذاب در قیامت . شرابخواری . شعر . شعر در مذمت دنیا . شعری زیبا . شعری نو . ضرورت حجاب . ظاهر بینی . ظاهر و باطن . ظلم ستیزی . عاشورایی . عاقبت بخیری . عبرتها . عدل الهی . عذابها . عذابهای بی نمازان . عشق الهی . عشق الهی به بندگان . عفت و پاکدامنی . علم بهتر است یا ثروت؟ . عمر خاک طلا . عوامل استجابت . عیبجویی . غض بصر . غفلت . غفلت از شیطان . فریبای صادق . فضیلت سجده . فضیلت شیعه . فضیلت صلوات . پاسخ به شبهات . پای لنگ . پذیرش خطا . پرستاران . پرواز آخر . پیرامون چشم . پیراهن عثمان . پیراهن فریب . تابلوهای نفیس . تاثیر گناه در دعا . تبعیت از اکثریت . تجسس . تجسم اعمال . ترور شخصیت . تسویف . تفاوت زنان و مردان . تماثیل . تمثیلات . تمثیلها . تمثیلها و حکمتها . تمثیلی از زمین . تمثیلی زیبا . توبه . توجه به همنوعان . تولدی دیگر . ثواب مریض داری . چرا دعایها مستجاب نمیشه؟ . چشم چرانی . چشمان من . حب دنیا . حجت خدا بر انسان . حزب باد . حسن خلق . اشعار زیبا(2) . اشعار ناب . اشک بر امام حسین علیه السلام . اشک خوف . اصرار در دعا . المراجعات با ترجمه فارسی . انتفاضه . اندرز در همه چیز . انواع امتحان . انواع تولد . انواع عذاب شرابخوار . انواع میز . اهمیت تاریخ . اهمیت وضو . اوقات استجابت دعا . اولین گریه کننده بر علی علیه السلام در امت اسلام . با سرعت بسوی... . باران با ترانه . باز باران . آداب و شرایط دعا . آفات زبان . آقا الاغه! . آمریکا شناسی . آنگاه هدایت شدم . آینده نگر . احترام به والدین . از کدام تبار؟ . استدراج . استفاده از عمر . استفاده از قرآن . اسلام دین حزن! . اسم های بی مسمی . اشعار حکیمانه . بحران اتلاف عمر . برنامه ریزی . بسیار زیبا . به بهانه انتخابات . بهره برداری از قرآن . آب گون . آثار خوف از خدا . آثار سجده . آثار عجیب زیارت عاشورا . آثار مدگرایی . آخرین پرواز . مراقبه . مردم فلسطین و .. . یأس از رحمت . یاد مرگ . یاس از رحمت الهی . یک شرط آمرزش گناهان . در مورد نگاه . درسهایی از درخت . درسهایی از سدّ . نماز مقبول . نمازهای پنجگانه . نواقص العقول . نوشدارو . هدف شناسی . هویت . وجود غرایز، خوب یا بد؟ . ورقه ها بالا . ورود اجباری به بهشت . موجودی با اهمیت . موجودی با هوشتر از انسان . موجودی کوچک و خطرناک . مورچه عجیب . موی صاف . موی مجعد . میز ریاست . میزان خوف و رجا . نامه اعمال . نظام احسن . نقش غرایز در انسان . نقصان عقل زنان . نکته ای اخلاقی . نماز با توجه . مباهات خداوند به چه کسانی؟ . مثالی زیبا . مجالس عروسی . محب اهل بیت . محب علی . محبت الهی . محبت اهل بیت . محبوب واقعی . محرم . مد . مدگرایی . مدگرایی افراطی . خود شناسی . خوش سابقه بدعاقبت . خوف الهی . داستان . داستان پرواز . داستانها و اندرزها . حسینیان و یزیدیان . حضور قلب . حضور قلب در نماز . حق بینی . حق مداری . حیوانی عجیب . مرگ در عسل . مرگی شیرین! . مشکل گشایی . معرفت اهل البیت . معرفی دنیا . معلم اخلاق . معنای اخلاص . معنای حقوق بشر آمریکایی . معنای قرب الهی . معنای واقعی لبیک یا حسین . معنای واقعی هل من ناصر ینصرنی . مقام رضا . مناظره . مهار نفس . مهمترین امتحان . موانع استجابت .
نوشته های پیشین

مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اسفند 89
بهمن 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
مهر 89
شهریور 89
مرداد 89
تیر 89
خرداد 89
اردیبهشت 89
فروردین 89
اسفند 88
بهمن 88
دی 88
آذر 88
آبان 88
مهر 88
شهریور 88
مرداد 88
تیر 88
خرداد 88
اردیبهشت 88
فروردین 88
دی 90
آبان 90
فروردین 91
لوگوی وبلاگ من

آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
لینک دوستان من

همفکری
جبهه وبلاگی غدیر
عاشق آسمونی
وبلاگ گروهی فصل انتظار
(( همیشه با تو ))
لحظه های آبی
ترنم یاس
بسیجی 57
اقلیم پارسی
بتلیجه (روستای نمونه ی ایثارگری)
.:: بوستان نماز ::.
دست خط ...
لنگه کفش
شین مثل شعور !
ولی امر مسلمین جهان امام مطلق سید علی س
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
زمینیان آسما نی
همنشین
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
آخرالزمان و منتظران ظهور
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
پیاده تا عرش
انتظار
سوال امتحانی،طرح درس ،بانک مقالات،آموزش دروس
رهایی
نذر آقا
ارایه کننده بهترین میزبانی و دومین ...
منتظر ظهور
شکوفه نرگس
جاده های مه آلود
● بندیر
سجاده ای پر از یاس
خورشید پنهان
د نـیـــای جـــوانـی
نهان خانه ی دل
یه گفتگوی رودر رو
پرواز تا یکی شدن
شاعرانه 2
سرای اندیشه
TOWER SIAH POOSH
خاکستر سرد
سیب خیال
آخرین روز دنیا
آموزش کسب درآمد تضمینی+تفریح+ترفند+دانلود+کلیپ+جاوا اسکریپت
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد.
مهر بر لب زده
امُل جا مونده
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
.:: رایحه ::.
PARANDEYE 3 PA
فانوسهای خاموش
عــــــــــروج
****شهرستان بجنورد****
فروش اینترنتی پارانتز
شب و تنهایی عشق
حامیان گفتمان امام و انقلاب
آقاشیر
دانلود بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل
کامپیوتر+ اینترنت+ فن آوری اطلاعات+ آموزش
عشق در کائنات
سروش دل
روانشناسی آیناز
کـــــلام نـــو
شلمچه
فریازان...faryazan
امام مهدی (عج)
محفل یاران
.:: اســــوه هــــا ::.
بانک اطلاعات ترفند های موبایل وکامپیوتر
خبر روز
.:: رویش عشق::.
قدرتمندترین وبلاگ دانلود
یادداشتها و برداشتها
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جاده خاطره ها

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
جاده مه گرفته
طریق یار
گل نرجس
مستانه
خلبان
*اسرار موفقیت*

حقوق دانشگاه پیام نور ایلام(ادرس جدید سایت http://lawtoday.ir/)
تیشه های اشک
فقط خدا رو عشقه
ما و دلاوران
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
سلام شهدا
شهسوار دل
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
برای اولین بار ...
تمهیدات
ایحسب الانسان ان یترک سدی
ایهاالناس بدانید گدای حسنم
رازهای موفقیت زندگی
چهل منزل تا اربعین
۞ مرکز دانلود ایرانیان ۞
پاک دیده
شجره طیّبه
آدمکها
جاء الحق و زهق الباطل
نور
لاله های ملکوت
نسیم یاران
ترنم نور
توشه آخرت
حرف دل
نشانه
Manna
...ترنم...
آواز پرجبرئیل

عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
سلام
عطش
☻♣♥ محمد قدرتی Mohammad Ghodrati ☻
عکس
بچّه شهید (به یاد شهدا)
دختر زمستان
بچه های باخرز
شهدای دفاع مقدس
تنها بیاد تو
خاکم سوادکوه
غروب آرزوها
جهاد همچنان باقی است
جبهه فرهنگی امام روح الله
پری برای پریدن
optima
گروه اینترنتی جرقه داتکو
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
ماه و مهر
چفیه
COMPUTER&NETWORK
پردازشگر
بشکاف
صدای من
خط سوم
گلی از بهشت
کلبه حقیرانه من
پاتوق دخترها
احساس با تو بودن
کرانه های آسمان
آسمان شهادت
ܓܨ*..اگه باحالی بیا تو..*ܓܨ
خیبر
این نجوای شبانه من است
رهاتر از پرنده
جمعه های سوت و کور
مُنیف
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
Ask quran
دوستان برای تعجیل در ظهور امام زمان در طرح صلوات شرکت کنید
محراب
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
الا بذکر الله تطمئن القلوب
دست نوشته های یک گل پسر چشم انتظار
پایگاه اطلاع رسانی محمد رضا آقابیگی
وجنات تجری من تحتها الانهار
طلبه های ونوسی
* روان شناسی ** ** psycology *
دسته سومی ها
مرصاد
کتابدار فردا
همکلاس
ساعت به وقت کربلا
گروه فرهنگی سردار خیبر
پرواز تا اوج
دکترمحمدحسین احمدزاده
سوادکوهی ریکا
خبرروز
خلوت من
من و افکارم
دل نوشته های هدهد سرگشته
حدیث عشق
نگاهی دیگر
دانستنی های از مسایل جنسی؟ چرا اینجوری؟
سنگر
*ستاره ی سرخ*
عطر حضور
وبلاگ مرزداران عشق(ایران)
ناجی
فرشته ی عشق و زندگی
سودابه
عدالت جویان نسل بیدار
.
مرامنامه عشاق
صل الله علی الباکین علی الحسین
شبکه خبری وآموزشی صنعت مرغداریpersianpoultrynews
عشق؛خدا؛پدر؛دوست دارم؛هدیه؛گل؛یادگاری؛عشق علی؛شادی
پر شکسته
زورخانه باباعلی
خورجین عشق
هاله
سکوت عشق
ستاد مردمی حمایت از تحریم کالاهای صهیونیستی
کبو ترانه .... تا بام ملکوت
در پناه آسمون
مهدویت و انتظار
برو بچه های ارزشی
جالب و دیدنی...!!!
فاو
عشق سرخ
دوزخیان زمین
vagte raftan
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
حب الحسین اجننی
شاد بودن و شاد زیستن
محمد شادانی
احساس ابری
شیدایی
mansour13
افق بیکران روح من
پرسپولیس
روان شناسی کودک
*آوای ققنوس *
یادداشت های گاه و بی گاه اسماعیل معنوی
شش گوشه
آرزوی وصــــــال
بنام خدا وسلام
السید عباس الموسوی
نسل کوثر ـ در پرتو ولایت
عطاری عطار
جمهوریت:اخبار داغ ، مقاله ، مصاحبه ، عکس ، کاریکاتور و طنز سیاسی
نان ، عشق ، موتور هزار
دانستنیهای ایران زمین
طهور
.:: گاواره ::.
صادقانه برای خواهرم
دنبال عدالت
عا شقان وهواداران استقلال
ناگفته های آبجی کوچیکه
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
شراب فرقت
یاسوج عــــشقـــــولـــــک
آهــــــــــــــــــــاوران
یا زهرا(س)
پری دریایی
دیوونه بازی
رد پای . . .
شبکه خبری بندیر
سلام بر عزیز دل حیدر
بچه های کوچه خاطره
امیدزهرا omidezahra
تعقل و تفکر
آزاد راه
ESPERANCE
هامون و تفتان
صبح دیگری در راه است ....
شلوق پلوق
ونسان ونگوگ
دوستانه
منتظر بیداری
PATRIS
دانلود ، ترفند ، برنامه ، بازِِی ، آهنگ ، کلیپ ، عکس،داستان
حرف های قشنگ
گل پیچک
مشق عشق
صحن دفتر دلم
نکته هایی از قرآن
شیعه مذهب برتر Shia is super relegion
یا قدس نحن قادمون
اللهم صلی علی علی بن موسی الرضا المرتضی
همسفر عشق
راهنما
پایگاه اطلاع رسانی قاین نیوز
دکتر علی حاجی ستوده
معنای زندگی
افرایش صدای گوشی+راه کسب درآمد از اینترنت+عکس بازیگران خانم خارج
عسل بانو و نازدونش
عمو اکبر
فرشته سیاهپوش
شاهد
سمپادیم - عاشق ورزش
الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت مولانا امیر المونین (ع
شعر سنگ مزار
سیر و سلوکی در اسلام و دیگر ادیان
حاج آقا مسئلةٌ
تنها
راه را با این می توان پیدا کرد
انا مجنون الحسین
kaveh
سرزمین انتظار
سلام میرودپشت
دوستی
اشعار و داستانهای عاشقانه
رویای زیبا ...
بازمانده تنهای تنها
نسیم وحی
الموت الاسرائیل
حســرت پـــرواز
دولت عشق
چشم
زنان در جهان
مریم
حقیقت بهائیت
او خواهد آمد
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نگاهی دگر به عاشورا
یک حدیث ناب
شعری زیبا به مناسبت محرم
سبک زندگی
تحزب یا تهذب؟
نیمه پر لیوان یا نیمه خالی؟
من کیستم؟
تفاوت
خداحافظ ای ماه رمضان!!
خبری مهم
[عناوین آرشیوشده]