عادتهای ما کنار جوی آب افتاده بود؛ افراد زیادی از کنارش عبور میکردند ولی هیچ اعتنایی به او نداشتند تنها گاه سری به علامت تاسف تکان داده و یا جملهای در مذمت او میگفتند. همه او را مقصر میدانستند و در دل میگفتند: «خود کرده را تدبیر نیست!» خودش این سرنوشت را خواسته پس ... . پدیدهی شوم اعتیاد امری نیست که مورد تایید هیچکس باشد و انسان معتاد در نزد همهی عقلا موجودی مفلوک، خوار و فاقد اراده است. البته جرم او تنها، اندکی لذتطلبی، تنوعطلبی، کنجکاوی و ... است و اگر این امور گناهان بزرگی باشند همهی ما نیز مانند او مقصریم زیرا بسیاری از انسانها گرفتار لذتطلبی، تنوعطلبی، و کنجکاویاند. آدمهای سخنچین آنهاییکه در زندگی مردم تجسس میکنند؛ معتادان به دروغ و غیبت که از دروغگویی و غیبت کردن لذت میبرند؛ آنها که با حسادتورزی، قصد خنککردن دل خویش را دارند؛ آنانکه حرص جمع مال و ثروت دارند و با هیچ مقدار از ثروت دنیا اشباع نمیشوند؛ آنانکه دائم در حال چشمچرانی بوده و هرگز از آن سیر نمیشوند ...؛ همه و همه معتادانی خوار، مفلوک و فاقد ارادهاند. و یادمان باشد: کسی که خود معتاد است حق مذمت دیگران را ندارد.
چه کوتاه!؟
زمستان، اولین بهار زندگی او بود؟ برفی سنگین و زیبا همه جا را پوشانده بود او در میان همان سوز و سرما و نزدیک کلبهای کوچک به دنیا آمد با چشمانی درشت و بینی نه چندان قشنگ ولی جذاب و مانند همه نوزادان دیگر از همان ابتدا در قنداقهای سفید.
کلاهی بافتنی بر سر داشت و با نگاهی خیره به کودکان دیگر مینگریست بچهها علاقه بسیاری زیادی به او داشتند و دائماً گرداگرد او میچرخیدند. خیلی خوشحال از تولد او و ... .
چند روز از تولد او گذشته بود و او به سرعت در حال آب شدن و تحلیل رفتن بود؛ آفتاب بیرحمانه بر او میتابید و او را با گرمای هلاکبخش! خویش ذوب میکرد و او تنها کاری که میکرد همان نگاه خیره و البته بیرمق بود.
تا اینکه بالاخره همان زمستان، آخرین زمستان عمرش نیز شد!
او آدم برفی بود؛ سمبُلی از آدمهای غیربرفی، از من، از تو که سرمایه عمرمان به سرعت در حال زوال و اتمام است و اگر آنچنان که شایسته است از آن بهره نگیریم آخرین زمستان زندگی ما نیز به سرعت فرا میرسد و ما نیز ...
خوشا به حال آدم برفی، لااقل مدتی کوتاه موجب شادی کودکان بود!.
و کاش حتی به اندازه یک آدم برفی، دوستان و همنوعان خویش را شاد سازیم.
ثروتمند
همیشه فکر میکرد خیلی فقیر و بیچیز است و خداوند او را رها نموده است! وضع همه را بهتر از خویش میدید و وضع خود را بدتر از همه میدانست؛ از این رو مدتی بود که در انجام وظایف دینی خود سستی میکرد و نسبت به خداوند بدگمان شده بود.
تا اینکه روزی پس از صبحتی مختصر، استاد به او گفت:
«یک معامله پرسود برایت پیدا کردهام».
خیلی خوشحال شد و با کمال اشتیاق از چند و چون معامله جویا شد!
استاد گفت: «یک نفر را میشناسم که حاضر است در برابر جفت چشمانت یک میلیارد تومان بپردازد زیرا فرزندش در حادثهای نابینا شده و نیاز به عمل چشم دارد .»
بسیار تعجب کرد و ناباورانه به استاد نگاه کرد!
استاد: «چه شد؟ مگر ثروت زیاد نمیخواستی؟»
تازه متوجه منظور استاد شده بود.
او دیگر غصهی بیچیزی خود را نمیخورد چرا که میدانست خداوند متعال ثروتهای فراوانی را مجاناً به او مرحمت نموده است. ثروتهایی که خیلیها حسرت آنها را میخورند. نعمتهای بزرگی که حاضر نبود با هیچ مقدار از پول و ثروت دنیا آنها را عوض کند.
راستی آیا ما ثروتمندیم یا فقیر!؟
حضورِ بیحضور!
در کلاس، صندلیهای بسیاری در کنار هم ساکت و آرام نشسته بودند؛ صندلیهایی که کاملاً منظم در درس حاضرند و هرگز از سرهیچ درسی غیبت نمیکنند؛ هفتهها، ماهها و سالها، اما هیچیک از آنها تا به حال مهندس، دکتر و ... نشدهاند، هیچکدام تا زندهاند! فارغالتحصیل نمیشوند؛ چرا؟
چون حضور آنها در همهی درسها حضوری بیحضور! است. جسم آنها در کلاس است ولی روحی برای درک، ندارند؛ گرچه در کلاس، «هستند» ولی فرقی با «نبودن» ندارند.
بسیاری از انسانها نیز در طول نماز و حضور خویش در آن اینگونهاند. جسم آنها در نماز است و روح آنها در جای دیگر و در حال پرواز از این شاخه به آن شاخه!.
اینان هیچ بهرهای از کنه نماز ندارند زیرا تا روح انسان و توجه او در جایی حاضر نباشد او با صندلی کلاس فرقی ندارد.
مَثَل اینگونه افرد مَثَل کسی است که همه گنجهای عالم را به او بخشیدهاند و او تنها به لمس! یکی از گوهرها! بسنده کرده است!
به حضورمان در نماز بیشتر توجه نموده و آن را تقویت نماییم زیرا:
گر در یمنی چو با منی پیش منی
ور پیش منی چو بیمنی در یمنی
چه کوتاه!؟
زمستان، اولین بهار زندگی او بود؟ برفی سنگین و زیبا همه جا را پوشانده بود او در میان همان سوز و سرما و نزدیک کلبهای کوچک به دنیا آمد با چشمانی درشت و بینی نه چندان قشنگ ولی جذاب و مانند همه نوزادان دیگر از همان ابتدا در قنداقهای سفید.
کلاهی بافتنی بر سر داشت و با نگاهی خیره به کودکان دیگر مینگریست بچهها علاقه بسیاری زیادی به او داشتند و دائماً گرداگرد او میچرخیدند. خیلی خوشحال از تولد او و ... .
چند روز از تولد او گذشته بود و او به سرعت در حال آب شدن و تحلیل رفتن بود؛ آفتاب بیرحمانه بر او میتابید و او را با گرمای هلاکبخش! خویش ذوب میکرد و او تنها کاری که میکرد همان نگاه خیره و البته بیرمق بود.
تا اینکه بالاخره همان زمستان، آخرین زمستان عمرش نیز شد!
او آدم برفی بود؛ سمبُلی از آدمهای غیربرفی، از من، از تو که سرمایه عمرمان به سرعت در حال زوال و اتمام است و اگر آنچنان که شایسته است از آن بهره نگیریم آخرین زمستان زندگی ما نیز به سرعت فرا میرسد و ما نیز ...
خوشا به حال آدم برفی، لااقل مدتی کوتاه موجب شادی کودکان بود!.
و کاش حتی به اندازه یک آدم برفی، دوستان و همنوعان خویش را شاد سازیم.
شدت وضوح
ماهی کوچولو درون آب از این طرف به آن طرف میرفت گاه دمی میجنباند گاه نوکی به علفهای سطح آب میزد و ... . روزی نزد مادرش رفت و گفت: «مادر جان! این آب که میگویند چیست؟ کجاست؟ پس چرا ما آب نداریم!؟»
مادر با مهربانی لبخندی زد و گفت: «عزیزکم! آب همین است که در آن شنا میکنی ما این همه آب داریم و ... .»
ولی ماهی کوچولو نمیتوانست این سخنان را درک کند تا این که روزی که به سطح آب آمده بود، ناگاه خود را درون یک سبد پلاستیکی یافت [کودکی بازیگوش او را از آب گرفته بود].
تمام عالم در نظرش سیاه شد و اگر اندکی دیرتر درون تنگ آب میافتاد ...
و آنجا بود که با همهی وجود فهمید آب چیست [البته قدری دیر شده بود!].
حالِ ما انسانها حال همین ماهی کوچولو است؛ آنقدر در نعمتهای الهی غرقیم که آنها را نمیبینیم؛ کافی است گاهی اندکی از این نعمتها از ما گرفته شود تا با همه وجود آنها را درک کنیم.
گاه، خاری کوچک که به دستمان فرو میرود سفیر الهی است برای آنکه به ما بگوید: «نعمت سلامت را ببین و ... .»
یکی از فلسفهها و آثار هر بلا و سختی دیگر نیز در زندگی انسان نشان دادن همین نعمتهایی است که از فرط وضوح دیده نمیشوند.
اگر چشمها را کاملاً بگشاییم نعمتهای کثیر و عظیم الهی را خواهیم دید.
سیب زمینی
هنوز درست و حسابی وارد منزل نشده بودم که رییسِ خانه! [یعنی همسرم] گفت: «تا لباست را در نیاوردی برو یک کیلو سیب زمینی خوب بخر و گرنه از شام خبری نیست!»
اولین فروشنده، سیب زمینی خوبی نداشت؛ دومی، گرانفروش بود؛ مال سومی گرچه چنگی به دل نمیزد اما بهتر از اولی بود و قیمتش نیز مناسب....
اتفاق فوق برای خیلی از ما افتاده، اینکه گاه حتی برای خرید یک کیلو سیب زمینی از چند مغازه پرسوجو کرده و کیفیت آن را با قیمتش مقایسه کرده و سپس اقدام به خرید کردهایم.
یکی از ویژگیهای انسان در انجام هر فعالیت و یا هر معاملهای «ارزش سنجی» است یعنی قبل از هرگونه اقدام، به شکل کاملاً اتوماتیک ارزش "آنچه از دست میدهیم" را با ارزش "آنچه به دست میآوریم" مقایسه کرده و سپس ... .
اما تعجب این است که همین انسان ارزشسنج در خصوص بسیاری از امور معنوی زندگی خویش از این ویژگی [ارزش سنجی] غفلت ورزیده و ناآگاهانه اقدام به ضررهای فاحش مینماید.
به راحتی با یک دروغ، اعتبار خود را از دست میدهد؛ با یک غیبت، ثوابهای خویش را میبازد و ...
خلاصه و از همه مهمتر اینکه:
با انجام هر گناه، رضای خداوند متعال را از دست داده و خشم او را برای خود میخرد!
چه موجود عجیبی است این انسان!؟
گشت نامحسوس!
در حال رانندگی بودم و تلاش میکردم که همهی قوانین را دقیقاً رعایت کنم که ناگاه به ذهنم خطور کرد: «چه خوب میشد اگر یک گشت نامحسوس پلیس در حال تعقیب من باشد و ببیند که من تمامی قوانین را رعایت میکنم و به همین خاطر مرا مورد تشویق قرار داده و جایزهای خوب و نفیس برایم در نظر بگیرد».
بلافاصله پس از این افکار به ذهنم خطور کرد: «مگر غیر از این است؟! مگر تمامی حرکات و سکنات خوب و بد انسان در حال نظارت وضبط توسط دوربینهای مخفی الهی نیستند؟
مگر خداوند متعال، خود شاهد اعمال و رفتار من نیست؟ و مگر او نفرموده است: «هر که عمل صالحی انجام دهد ده برابر به او پاداش خواهم داد»
مگر نفرموده: «هیچ ریز و درشتی از اعمال [نیک و بد] انسان نیست مگر آنکه به شماره آمده و محاسبه خواهد شد!».
مگر ملائکه خداوند، همه اماکن، همه زمانها و حتی اعضاء و جوارح خود انسان، شاهدانی بر اعمال او نیستند؟... .
پس این چه فکری بود که کردی!؟
با خیال راحت و در کمال لذت، قوانین [زمینی و آسمانی] را رعایت کن و بدان که زحماتت هرگز به هدر نخواهد رفت».
محدودیت
جنینِ درون رحم، نه رنگ را میشناسد نه طعم و مزه را، نه بزرگی و نه کوچکی، نه بسیاری از چیزهایی را که پیرامون ما هست. اکنون اگر مجبور باشیم مثلاً مزهی یک موز و عطر و بوی آن را برایش وصف کنیم؛ نهایتاً باید به او بگوییم: «موز مانند یک گرمای آرامش بخش بدن مادر است مانند یک خون خوشمزه! است [البته به فرض که معنای خون و مزه آن را بشناسد] مانند صدای ضربان قلب مادر است و ... .» ولی آیا واقعاً اینها توصیف صحیحی از موز و اوصاف آن است؟ قطعاً خیر، تنها اثر اینگونه توصیف این است که به جنین میفهمانیم: «موز لذت بخش است». انسان نیز مانند جنینِ در رحم است، او به دلیل محدودیتهای فراوان مادی قادر به درک بسیاری از امور و لذایذ معنوی نیست. او قادر به فهم لذتهای عظیم بهشت و عذابهای هولناک جهنم نیست و اگر قرآن کریم در وصف این لذتها از مثالهایی مثل «رودی از شیر و عسل، درختان بهشتی ... » بهره گرفته و نیز اگر در وصف عذابهای جهنم از اموری مثل «آتش سوزان، آبی جوشان و فلزمذاب و...» استفاده کرده است همه و همه به خاطر این محدودیت انسان است و گرنه، نه لذتهای بهشتی و نه عذابهای دوزخ برای ما قابل درک نیست و بلکه بسیار فراتر و عظیمتر از آن است که میفهمیم. خداوند متعال در حدیثی قدسی میفرماید:
أَعْدَدْتُ لِعِبَادِی الصّالِحینَ مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ بِقَلْبِ بَشَرٍ. (جواهر السنیه، ص 704)
«برای بندگان صالحم چیزهایی را آماده کردهام که نه چشمها دیده و نه گوشی شنیده است و نه حتی بر قلب بشری خطور کرده است»
آقا سیدعزیز! من خیلی دلم می خواد در خدمت شماها باشم امام اولا کارهای زیادی دارم -که البته همانها نیز در راستای رفع مشکلات شماهاست- و ثانیا تند نویس نیستم و تایپ مطالب از سوی من خیلی طول میکشه و ثالثا جواب بعضی سوالها گاه خیلی طولانی است و نمی شود با یک یا دو جمله به آنها پرداخت البته من تلاش می کنم موجز و مختصر در خدمت باشم و به آنها یکی یکی جواب دهم برای نمونه به همین سوالات آخری یکی یکی جواب میدم ولی شما اگه بتونی همسفرانت را به طور ناشناس به آدرسی که در آنجا هیئت داریم دعوت کنی تا حضورا به سوالات پاسخ بدیم خیلی خوب میشه. آدرس هیئت: برای تهرانی ها: خیابان آذربایجان خیابان قصرالدشت پایین تر از چهارراه مرتضوی کوچه شهید غفاری اولین منزل سمت راست. البته این آدرس موقت است. شنبه ها ساعت 18 .
اما پاسخ ها؛ توجه: سوالات با رنگ قرمز و پاسخها با رنگ آبی مشخص شده اند.
چرا خود ارضایی گناهه؟
1- کافیه اندکی به نظرات بچه هایی که از این معضل رنج می برند توجه کنی.
2- همانگونه که اعتیاد به مواد مخدر برای معتادان لذتبخش است ولی آثار بسیار مخربی دارد این نوع اعتیاد نیز مانند همه آنهاست در مورد مضرات این عمل در سایتها جستجو کن آنوقت می بینی که چرا خداوند آن را حرام کرده است.
چرا مسیحی ها پدر دارن می تونن ازش کمک بگیرن ولی ما نداریم؟
اگه منظور از پدر، افرادی تحت عنوان پدر روحانی است که خوب ما هم از وجود روحانیون برخورداریم اما اگر منظور از پدر یعنی همان خدا که آنها او را پدر می نامند؛ که ما به خاطر اینکه او را منزه از تشبیه و دارای جسم بودن می دانیم چنین خدایی را اصلا قبول نداریم زیرا این خدا ناقص و محدود است و ...
واسه چی وقتی به دنیا اومدم بدون اینکه خودم بخوام دم گوشم شهادتین خوندن؟
به همان دلیل که والدینت تو را از نوزادی تا زمانی که بزرگ شوی حفظ و نگهداری کرده اند. راستی چرا اینقدر مراقب تو بوده اند؟ بله چون تو را دوست داشته اند و صلاح تو برایشان مهم بوده است اما مگر صلاح انسان فقط در مراقبتهای شکمی و مادی است؟ قطعا خیر. حفظ روح انسان از وسوسه های شیطانی و دمیدن روحی نورانی به نام ایمان در کالبد انسان بسیار مهمتر از مراقبتهای جسمانی از اوست . و شهادتین یعنی تزریق ایمان به انسان و ...
ما خدا داریم پیامبر داریم امام داریم ولی هیچ کدوم کنار ما نیستن که کمک بگیریم
در کنار بودن، لزوما مادی و فیزیکی نیست زیرا به قول شاعر:
گر در یمنی چو با منی پیش منی
ور پیش منی چوی بی منی در یمنی
(بر اساس روایات) همینکه قلبت با امام زمانت باشه او در نزد توست و مراقب تو و همینکه یک ذکر یا الله می گویی یعنی خدا در نزد تو و به یاد توست و این اوست که تو را به یاد خود انداخته است.
چی جوریه که می گن انجیل دست کاری شده ولی قران نه؟
با اندکی مطالعه انجیل خودت می فهمی که این کلام خدا نیست و خود مسیحی ها هم می گویند این کتاب، شرح زندگی!!! حضرت مسیح علیه السلام است یعنی یک کتاب تاریخی! نه وحی خدا. ضمنا وجود دهها انجیل _که تازه پس از حذف آنها جهار تا موجود است_ خود گواه بر تحریف است زیرا بالاخره خداوند تنها یک انجیل را مرحمت فرموده نه چهارتا و بیشتر و ...
اون زمان های قدیم حدیث ها رو دست کاری می کردن چی جوری باور کنم که نهج البلاغه دست نخورده ؟
در هر کاری اعتماد به متخصصان امری معقول و منطقی است در کار بررسی سند روایات نیز اعتماد به حدیث شناسان و فقهای مکتب اهل بیت علیهم السلام امری منطقی و معقول و ضروریست. در مورد سند نهج البلاغه و در دیگر روایت نیز این امر مستثنی نمی باشد
خدا موجودی بی نیازه پس واسه چی برا خدا روزه بگیریم واسه چی واسش نماز بخونیم
راست میگی او بی نیازه ولی این ما هستیم که به او نیاز داریم روزه و نماز سازنده انسانست نه خدا. ما برای رشد و تعالی به این دو نیاز داریم برای مثال ما باید در برابر الطاف الهی با ادای شکر او بر معرفت خود بیافزاییم وگرنه انسانی بی معرفت و نالایق خواهیم بود زیرا هر عاقلی می داند که در برابر الطاف دیگران _ حتی دادن یک بلیط اتوبوس به انسان _ باید شکرگزار و سپاسگزار باشیم. و ....
التماس دعا
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |