بسم الله الرحمن الرحیم
رنگِ خدا
اگر قرار باشد که تصویر یک انسان را نقاشی کنیم در ابتدا چه میکنیم؟ طراحان میگویند: افراد مبتدی باید ابتدا الگویی کلی از چهره تهیه نموده و مثلاً با رسم یک بیضی و تقسیم آن به سه قسمت کار روی آن را شروع کرده و با اضافه کردن بخشهای بعدی نظیر چشم و گوش و. .. کم کم طرح خود را به الگوی اصلی شبیه تر و شبیه تر نموده و تصویر را کامل نماید. در هر مرحلهای ا ز این تغییرات میتوان ادعا کرد که: این تصویر در حال: «نزدیک شدن» به «الگوی اصلی» است، بنابراین، در این مثال نزدیک شدن به معنای «شبیه تر شدن» است.
گاه از خود میپرسیم که چرا خلق شده ایم؟ و در پاسخ میشنویم که هدف «رسیدن به کمال» و یا «قرب الهی» است ولی در مورد اینکه: «قرب الهی» یعنی چه؟ کمتر میشنویم. غرض نگارنده از این نوشتار بیان این مطلب است و مثال فوق با توضیحات بعدی تا حدّی گویای این امر است.
آری، انسان موجودی است که در روایات و آیات قرآن از او به «خلیفهی خداوند» در روی زمین نام برده شده است و گفته شده است که انسان «مظهر اسماء الهی» است. امّا منظور از این «مظهریت» چیست؟
اگر به مثال فوق توجه دیگری فرمایید؛ درک این مطلب ساده تر خواهد شد. انسان موجودی است که بالقوه دارای استعدادهای فراوانی است، استعدادهایی که از بدو خلقت به همراه او بوده و او وظیفه دارد که آنها را از حالت غیر فعال و غیر ظاهر یعنی از حالت بالقوه، خارج ساخته و فعال و نمایان نموده یا به تعبیر دیگر آنها را به «فعلیّت» برساند.
او برای رسیدن به این «نقطهی اوج» و «اوج کمالات» خلق گشته است؛ به او فرصت کافی داده شده، ابزارهای لازم نظیر فطرت، عقل، غرایز، فرصت، پیامبر(صلی الله علیه و آله)، امام(علیه السلام)، دین و هر آنچه لازم است در اختیار او قرار داده شده و از او خواسته شده که: برای رسیدن به مقصد همهی همت خود را مصروف داشته و در هر لحظه از لحظات عمر با کار کردن روی نفسِ خویش خود را بیشتر به «الگوی کمال» یعنی «حق تعالی» نزدیک نماید. آری، از او خواسته شده تا «خداگونه» شود؛ از او خواسته شده تا «به رنگ خدا» در آید؛ چرا که:
مقام «خلیفه اللهی» اقتضای آن را دارد که «جانشین»، مقداری شبیه آن کسی باشد که قرار است بر مسند او تکیه زند. بنابراین، اگر قرار است انسان به مقام «خلیفه اللهی» نایل گردد باید همهی تلاش خود را در این راه صرف نموده و ضمن «خود سازی» با «دفع رذایل» از خویش و «کسب فضایل» دائماً خود را بیشتر به «خداوند» شبیه سازد.
و این شباهت در مثَل به مانند همان تصویری است که قرار است شبیه الگوی اصلی گردد. انسان، هر قدر که بیشتر روی نفس خویش کار کند و در جهت مزیّن شده و متصف شدن به فضایل و کمالات تلاش نماید؛ در واقع در جهت «خداگونه شدن» و «مظهریت اسماء الهی» گام برداشته است. شباهت به خداوند در اوصاف بدین معنی است که اگر خداوند «رحیم» است و مهربان، انسان نیز مهربان باشد. اگر او «ستار» و پوشانندهی خطا است؛ انسان نیز اینچنین باشد. اگر او آمرزنده و شکور و عزیز و کریم و. .. است؛ انسان نیز با تلاش خویش زمینهی شوفایی این اوصاف در خویش را فراهم ساخته و آنها را در خود متجلّی سازد.
بدین گونه است که او به خدا شبیه تر گشته و به مقام «قرب الهی» یعنی «نزدیکی به او در اوصاف و فضایل» نایل میگردد.
انسان به دنیا آمده است تا خود را شبیه خداوند ساخته و «لایق وصال حقتعالی» نماید. او آمده است تا سایهها را کنار زده و «بی شکل» [مانند خداوند] گردد.
به این مثال دقّت فرمایید: خط کشی را در نظر بگیرید که درون آن سوراخهایی مانند مثلث، دایره، مربع و. .. تعبیه شده است. اگر از یک طرف به این خط کش نور تابیده شود در طرف دیگر اشکالی مانند همان شکلهای روی خط کش نمایان میگردد، چه چیزی باعث میشود که شکلها دیده شوند؟ «سایهها». حال اگر سایهها را کنار بزنیم دیگر شکل مثلث، دایره، مربع و. .. دیده نخواهد شد و تنها نور است که باقی خواهد ماند. انسان نیز مادامی که گرفتار «رذایل» است؛ به مثابه آن است که گرفتار «سایهها» است اگر او از طریق « مبارزه با نفس » این سایهها را از خود دور سازد؛ بی شکل گردیده و خداگونه میشود، به تعبیر دیگر «هویت انسان» در «بی هویتی» او در برابر خداوند متعال است. «انسان کامل» انسان بی شکل است چون خداوند که الگوی اوست و قرار است [تصویر] انسان به او شبیه گردد؛ موجودی بی شکل است. اگر انسان دانست که او هیچ چیز جز تجلّی حضرت حق تعالی نیست، هیچ چیز جز بارقههایی از نور الهی نیست و اگر دانست که« الله نور السموات و الارض »؛ دیگر خود را ندیده و تنها خدا را میبیند. اگر سایهها کنار رفت؛ تنها «نور» یعنی «خدا» میماند و بس.
و در این حالت است که دیگر چیزی جز خدا دیده نمیشود. از این رو شاعر گفته است:
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت
و شاعر دیگر نیز میگوید:
به خدا تو خود خدایی
اندکی گر به خود آیی
انسان دل آگاه میداند که او « فقر مطلق » است و نه حتی « فقیر مطلق»، چرا که اگر خود را «فقیر» نیز ببیند باز «خود» را دیده است که گرفتار «فقر» گردیده و هنوز اندکی از سایه موجود خواهد بود در حالی که انسان کامل اصلاً چیزی جز خدا نیست.
مثال دیگر؛ شیشهای را در نظر آورید که کثیف گشته و انواع آلودگیها او را در بر گرفته است. تا آلودگیهای مذکور وجود دارد شیشه دیده میشود؛ ولی اگر شیشه را کاملاً پاک سازیم به گونهای که دیگر هیچ اثری از آلودگی بر روی آن دیده نشود؛ دیگر شیشهای دیده نمیشود و گویا دیگر شیشهای وجود ندارد!
انسان نیز در صورتی که گرفتار آلودگی و رذایل باشد؛ و در صورتی که گرفتار «خودخواهی»ها و «منیّت»ها گردد خود را دیده و نمیتواند آن گونه که شایسته است خداگونه شود. او برای آنکه خداگونه شود باید زلال گردیده و دیده نشود. اینچنین انسانی دیگر محو در خدا گردیده و «فانی فی الله» میگردد و تازه آن وقت است که او میتواند درک نماید که قرب الهی چگونه مقامی است و چه لذّتی بر آن مترتب است و بدیهی است مادامی که او گرفتار رذایل و هوای نفس است؛ نمیتواند از لذّت قرب الهی آگاه گشته و متلذذ گردد و این گنج، گوهر ثمینی است که بی رنج میسّر نمیشود. این مقام، مقامی است که تا به آن نرسیده باشیم درک آن برایمان ممکن نخواهد بود و به قول معروف مصداق این جمله است که:
«شنیدن کی بود مانند دیدن».
برای روشن تر شدن این قضیه نیز به مثال زیر توجه فرمایید:
کودکی را در نظر آورید که تازه میخواهد به مدرسه پا بگذارد و چیزی از خواندن و نوشتن نمیداند. او نمیداند که در مدرسه چه کمالی در انتظار اوست؛ از این رو از شما میپرسد: «برای چه باید به مدرسه بروم؟» و شما میگویید: «برای آنکه سواد خواندن و نوشتن پیدا کرده و کتاب بخوانی».
او که معنای این کلام و لذّت خواندن و نوشتن را درک نکرده مجدداً میپرسد: «خوب اگر بخوانم و بنویسم چه میشود؟ و چه فایدهای دارد؟» و شما میگویید: «خوب اگر بتوانی بخوانی و بنویسی به کلاس بالاتر رفته و در آنجا نیز چیزهای دیگری یاد میگیری». او میگوید: «آنچه یاد میگیرم به چه درد میخورد؟» و شما برای او از دیپلم گرفتن، دانشگاه رفتن، مهندس شدن و. .. سخن میگویید. ولی بی تردید هر آنچه او از شما بشنود آنگونه که لازم است توجیه نگشته و به فواید و برکات تحصیل پی نمیبرد. او تا خود به مقامات بالاتر نایل نگردد؛ لذّت آن مقامات را درک نخواهد کرد و چه بسا حتی به همین خاطر لذّتهای مذکور را انکار نیز مینماید و شما چارهای ندارید جز آنکه بگذارید زمان بگذرد و گذر زمان و تلاش او کار خود را بنماید. انسان نیز در مثل مانند همین کودک ناآگاه است که تا خود، از طریق «مبارزه با نفس» به مقامات بالاتر دست نیافته باشد؛ هرگز نمیتواند به لذّت آنها پی ببرد و از آنها متلذذ گردد.
و چنانکه کودکان از لذّت ریاست، شهرت، شهوت و. .. هیچ آگاهی نداشته و به بازیها و لذایذ کودکانهی خود مشغولند؛ [و این بازیها و لذتهای کودکانهی آنها برای ما بسیار عبث و بیهوده میآید و گاه حتی ما به تمسخر آنهاپرداخته و آنها نیز به تمسخر ما مشغولند] بسیاری از ما نیز اینگونه بوده و کودکانه گرفتار لذایذ مادی و شهوانی خود بوده و از لذّت قرب الهی و کسب کمالات بی اطلاعیم.
به امید آن روز که دیگر کودک نباشیم.
اللّهمَّ ارْزُقنا کَمالَ الانْقِطاعِ اِلَیک
التماس دعاَ
بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق علیه السلام
به نقل از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ
وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ
هرکه صبح کند در حالی که اهتمام و توجهی به [مشکلات و امور] مسلمانان ندارد از مسلمانان محسوب نمی شود.
و هرکه بشنود ندای مردی را که فریاد برآورده: «ای مسلمانان! به فریادم برسید»
ولی او را اجابت نکند [او نیز] مسلمان نیست.
(الکافی ج 2 ص164)
حال شما قضاوت فرمایید که وظیفه ما در برابر مسلامانان و یا حتی مظلومان غیر مسلمان!در جهان چیست؟
خصوصا با تامل در دعاهای ماه مبارک رمضان (اللهم ادخل علی اهل القبور ....) بهتر می توان به پاسخ این سآل پی برد.
در پرتو آموزه های معصومین علیهم السلام زندگی کنیم
با تکثیر این روایات و یا نهادن آنها در وبلاگ خود، در ثواب تاثیرات آن سهیم باشید
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
جادّهی زندگی
زندگی انسانها مانند «گذر از جادهای کوتاه یا به ظاهر! طولانی» است. جادهای گاه پر پیچ و خم و گاه مستقیم و یکنواخت، گاه دارای سر بالاییهای تند و گاه دارای سراشیبیهای خطرناک، گاه پردست انداز و ناصاف و گاه صاف و هموار، گاه در میان کویر و برهوت و گاه در حال گذر از میان مناظری زیبا و بدیع، جنگلهای انبوه و ... .
جادهای یک طرفه و بدون بازگشت ولی دارای راههای فرعی فراوان و گاه کوره راه. جادهای دارای انواع تابلوهای راهنما و گشتهای پلیسراه، دارای توقفگاهها و رستورانهای ریز و درشت، پمپهای بنزین، تعمیرگاهها و ... .
و در این جاده انواع انسانها به اشکال مختلف در حال گذرند؛ برخی پیاده، برخی در حال دویدن، برخی با دوچرخه، گروهی با موتور، برخی دیگر با ماشین. ماشینها نیز مختلفاند؛ مدل پایین و کهنه و مدل بالا و نو. ژیان، فولکس، پژو، بنز و ... .
مقصد نیز در «خیال» همه و به ظاهر! یکی است، همه به خیال خود برای رسیدن به بهترین مقصدها، رسیدن به همهی کمالات و ارزشها، ارزشهای ماندنی و جاودان در تلاشند، ولی در «واقع» مقصد این مسافران با یکدیگر تفاوتهای فاحشی دارد؛ عدهای به جای رسیدن به انتهای جاده یعنی همان جایی که مقصد اصلی و نهایی همه و آرامگاه واقعی آنهاست؛ به بیراههها افتاده و یا در میان کوره راهها گرفتار گشتهاند، برخی در دست اندازها فرو افتاده و ماشین آنها خراب گشته است، بعضی دیگر با سرعت بالا و در حال گذر از پیچهای تند گرفتار حادثه شده و چپ کردهاند، برخی در حال استراحت و بهره گرفتن از مناظرند و اصلاً در فکر حرکت و «رسیدن» نیستند و تنها عدهای اندک با بهرهگیری صحیح از تابلوهای راهنما و راهنمایی پلیسهای راه با دقت و احتیاط گاه سریع و گاه آرام در حال نزدیک شدن به مقصدند. اینان در بین راه به هر کس که بتوانند یاری رسانده و دستگیر واماندگان نیز هستند؛ گاه برای دادن بنزین به درخواست کنندهای میایستند، گاه برای تعمیر ماشین شخصی دیگر اقدام میکنند، اگر لازم باشد ماشین نیازمندی را بکسل کرده و یدک میکشند، گاه برای رفع ضرورت و استراحت خود و ماشین خویش توقفی کوتاه نموده و نفسی تازه میکنند؛ گاه در بین راه پیادگان را سوار نموده و یاری میرسانند و ... .
اینان تنها به رسیدن خویش نمیاندیشند، برای آنها تاخیر در رسیدنِ «ظاهری»، به خاطر کمک به دیگران، هیچ ناراحتی و کدورتی ایجاد نمیکند.
اما در جادهی زندگی برخی تنها به خود میاندیشند؛ آنان برای رسیدن به مقصد و آنچه کمال میانگارند از انجام هیچ کاری ابائی ندارند، آنان نه تنها به واماندگان، پیادگان و درخواست کنندگان کمک، هیچ مساعدتی نمینمایند بلکه حاضرند برای گذرِ خود حتی با ماشین خود آنان یا ماشین آنها را به کنار نیز پرتاب کرده و خود به طی مسیر ادامه دهند!.
در جادهی زندگی مقصد، رسیدن به «آرامش جاویدان» است ولی به راستی کدامیک از روندگان در این مسیر مقصد را یافته و به درستی به سوی آن در حرکتند؟
بیتردید تنها چیزی که میتوان به جزم ادعا کرد این است که: تنها افرادی سالم و به موقع به مقصد خواهند رسید که رعایت تمام جوانب ایمنی و کلیهی قوانین و مقررات را نموده و در تمامی حالات مطیع پلیس راه بوده و گویا خود را در حال کنترل از سوی دوربینهای پلیس راه میبینند.
در جادهی زندگی «ائمهی معصومین(علیهم السلام)» پلیس راه، و دیگر ثبت کنندگان اعمال نظیر «ملائکه و زمین و زمان» و ... دوربینهای عکسبرداری و «دین» به مثابهی تابلوهای راهنمایی و رانندگی و «خداوند متعال» به منزلهی مقصد این سفر خواهد.
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
آثار عجیب زیارت عاشورا (2)
وسعت رزق
عالم جلیل القدر شیخ عبدالجواد حائرى مازندرانى فرمود : که روزى شخصى آمد خدمت شیخ الطائفه ، شیخ زین العابدین مازندرانى قدس سره واز تنگى معاش خود شکایت کرد .شیخ به اوفرمود : برو به حرم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) وزیارت عاشورا بخوان رزق تو به تو خاهد رسید، اگر نرسید بیا نزد من، من خواهم پرداخت .
آن شخص رفت بعد ازمدتى اورا دیدم گفت : در حرم مشغول خواندن زیارت عاشورا بودم که کسى آمد و وجهى به من داد و من در توسعه رزق قرار گرفتم
نقل از کتاب «تذکرةالزائرین »
*بسم الله الرحمن الرحیم
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم:
مَنْ کَسَبَ مَالًا مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ أَفْقَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
هرکه مالی را از غیر راه حلال تهیه سازد خداوند متعال او را فقیر و نیازمند می سازد [در روز قیامت]
وَ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ
و هرکه به خاطر خداوند متعال تواضع پیشه سازد خداوند متعال او را رفیع و متعالی گرداند
وَ مَنْ سَعَى فِی رِضْوَانِ اللَّهِ أَرْضَاهُ اللَّهُ
و هرکه در جهت کسب رضای خداوند متعال تلاش نماید خداوند جل جلااله او را راضی خواهد ساخت.[آنقدر به او مرحمت فرماید که او راضی گردد]
وَ مَنْ أَذَلَّ مُؤْمِناً أَذَلَّهُ اللَّهُ
هرکه مؤمنی را ذلیل و خوار نماید خداوند متعال او را خوار گرداند
وَ مَنْ عَادَ مَرِیضاً فَإِنَّهُ یَخُوضُ فِی الرَّحْمَةِ
هرکه از مریضی عیادت نماید در رحمت الهی غوطه خواهد خورد
وَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ یَطْلُبُ عِلْماً شَیَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ
هرکه در طلب علم از منزل خارج شود هفتاد هزار فرشته خداوند عزّ و جلّ او را مشایعت نموده و برای او استغفار می نمایند
وَ مَنْ کَظَمَ غَیْظاً مَلَأَ اللَّهُ جَوْفَهُ إِیمَاناً
هرکه خشم ی از خشمهای خود را فرو برده و مهار سازد خداوند متعال درون او را از ایمان به خود پر می سازد
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ مُحَرَّمٍ أَبْدَلَهُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَةً تَسُرُّهُ
هرکه از گناهی اجتناب ورزد خداوند متعال آن عمل او را به عبادتی مبدل می سازد که او را شاد سازد
وَ مَنْ عَفَا عَنْ مَظْلِمَةٍ أَبْدَلَهُ اللَّهُ بِهَا عِزّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ
هرکـــــــه از ستمی گذشته و آن را عفو نماید خداوند متعال آن را به عزتی در دنیا و آخرت تبدیل می فرماید.
وَ مَنْ بَنَى مَسْجِداً وَ لَوْ مَفْحَصَ قَطَاةٍ بَنَى اللَّهُ لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ
هرکه مسجدی بسازد ولو به اندازه محل تخم گذاری یک مرغ سنگخواره، خداوند متعال برای اتو خانه ای در بهشت بنا سازد
وَ مَنْ أَعْتَقَ رَقَبَةً فَهِیَ فَدَاهُ مِنَ النَّارِ ...
هرکه بنده ای را در راه خداوند متعال آزاد سازد آن، فدیه ی او از آتش دوزخ خواهد بود...
وَ مَنْ أَعْطَى دِرْهَماً فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ سَبْعَمِائَةِ حَسَنَةٍ
هرکه درهمی در راه خداوند متعال انفاق نماید حق تعالی برای او هفتصد حسنه ثبت می فرماید.
وَ مَنْ أَمَاطَ عَنْ طَرِیقِ الْمُسْلِمِینَ مَا یُؤْذِیهِمْ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَجْرَ قِرَاءَةِ أَرْبَعِ مِائَةِ آیَةٍ کُلُّ حَرْفٍ مِنْهَا بِعَشْرِ حَسَنَاتٍ
هرکه از راه مسلمانان چیزی را که آنها را می آزارد بردارد خداوند متعال برای او پاداش قرائت چهارصد آیه که هر حرف از آن آیه ثواب ده حسنه دارد را در نظر می گیرد.
وَ مَنْ لَقِیَ عَشَرَةً مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ عِتْقَ رَقَبَةٍ
هرکه با ده نفر از مسلمانان ملاقات نماید و به آنها سلام کند خداوند متعال برای او ثواب آزاد سازی یک بنده در راه خدا را مرحمت فرماید.
وَ مَنْ أَطْعَمَ مُؤْمِناً لُقْمَةً أَطْعَمَهُ اللَّهُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ
هرکه مؤمنی را به لقمه ای اطعام نماید خداوند متعال از میوه های بهشت به او می خوراند.
وَ مَنْ سَقَاهُ شَرْبَةً مِنْ مَاءٍ سَقَاهُ اللَّهُ مِنَ الرَّحِیقِ الْمَخْتُومِ
و هرکه به او آبی بنوشاند خداوند متعال از نوشیدنی معطر بهشتی به او می نوشاند
وَ مَنْ کَسَاهُ ثَوْباً کَسَاهُ اللَّهُ مِنَ الْإِسْتَبْرَقِ وَ الْحَرِیرِ وَ صَلَّى عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ مَا بَقِیَ فِی ذَلِکَ الثَّوْبِ سِلْکٌ
و هرکه لباسی به او بپوشاند خداوند متعال از استبرق و حریر بهشتی به او می پوشاند و ملائک خداوند مادامی که او در آن لباس است به او درود می فرستند.
( بحارالأنوار ج : 66 ص : 382)
بسم الله الرحمن الرحیم
100 آفت و یا گناه زبان
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : اَکثَرُ خَطایا ابنِ آدمَ مِن لِسانِه «بیشترین خطاهای بنی آدم از زبان اوست»
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : نِجاهُ المُومنِ فی حِفظِ لِسانِهِ « نجات مومن در پاسداری از زبانش است»
قال الصادق علیه السلام : ما شیَعهُ جَعفَر اِلا مَن کَفَّ لِسانَهُ «شیعه جعفر نیست مگر آنکسی که زبانش را کنترل نماید»
تذکرات:
* تعدادی از آفات مذکور زیر مجموعه گناهان دیگر است و از حیث اهمیت آنها به تفکیک نوشته شده اند.
* قطعا گناهان زبان بیشتر از این مقدار است
* کثرت گناهان زبان باید ما را متوجه خطرات عظیم این عضو کوچک که به مثابه یک مار سمی و مهلک در کمین است نموده و عزم ما را بر کنترل آن جزم ترنماید.
1- دروغ 2 - غیبت 3– خودستایی 4- تمسخر 5 – تهمت 6- فحش 7- کفر گفتن 8- ریاء لسانی 9- تحقیر مردم 10 - تشویق به گناه 11- زور گویی(قلدری) 12- آوازه خوانی 13- منت گذاشتن 14- شوخی زیاد 15- شایعه سازی 16- سوگند زیاد 17- عیب جویی 18- تکفیر مؤمن 19- تصدیق ساحر 20-غش در معامله 21- امر به منکر 22- نهی از معروف 23- اظهار فقر 24- دل شکستن 25- حکم نا حق 26- بد خلقی 27- شوخی با نا محرم 28- تحریف دین 29 - کمک کردن به ظالم 30- لعن و نفرین مسلمانها 31- نمّامی(سخن چینی) 32- جاسوسی بر علیه مسلمین 33- زخم زبان(نیش زدن) 34- سر و صدای آزار دهنده 35- سخنان شرک آمیز 36- بد سخن گفتن با والدین 37- تملق و چاپلوسی38- ایراد سخنان مفسده انگیز39-ایراد سخنان تفرقه انگیز 40 - تطمیع مردم به اخذ رشوه 41- دعوت به پرداخت رشوه 42- تایید ظلم و ظالم 43- لقب زشت گذاشتن 44- جلوه دادن حق به باطل 45- جلوه دادن باطل به حق 46- پاسخ به سوالاتی که نمی داند 47- نصیحت کردن در ملأ (آشکارا) 48- نصیحت بیش از حد 49- گفتن هر آنچه که می داند 50 - غلو در حق ائمه علیهم السلام 51- شعار دادن های بدون 52- علم اهانت به آیات الهی 53- اهانت به اسلام54- اهانت به اهل بیت علیهم السلام 55- لعن و نفرین به شانس واقبال 56- سخن گفتن عمدی در نماز 57- کوچک شمردن گناه خود یا دیگران 58- ریختن آبروی مؤمن 59 - گمراه کردن زنان 60- گفتن سخنان لغو 61- بدعت گذاشتن در دین 62- مذمت کردن مؤمنین و نیکوکاران 63- صحبت کردن های سرد و تلخ و بی روح 64- پرسش از اموری که دانستن آنها گناه است 65- ایجاد زمینه برای ارتکاب گناه دیگری 66- مِراء(جرّ و بحث های بی فایده ونفسانی) 67- هر گونه صدا و سخن در جهت ترساندن مردم 68- تقلید صدا به قصد استهزاء و آزار 69- جزع و شِکوه از مشیت های الهی 70- زیاد ایراد گرفتن از دیگران 71- مدح فاجر(ستایش از گنهکار) 72- گفتن سخن حق در جایی که نباید گفت 73- افشای اسرار مردم یا اسرار خود 74- تهدید و ایجاد رعب و وحشت 75- انداختن کار خود بر گردن دیگران 76- اشاعه فحشاء(پخش نمودن گناهان دیگران) 77- با طنّازی صحبت کردن خانمها با نا محرم و بعضی از محارم 78- شماتت زیاد خطا کاران و مصیبت زدگان 79- گفتن هر گونه خبر و سخن که صحّت آن را نمی داند 80- تعلیم راههای انجام گناه 81- تعلیم امور باطل(سحر و جادو، موسیقی ...) 82- تضعیف روحیه مجاهدان 83- ناامید کردن مردم از رحمت خدا 84- امید زیاد دادن به گنهکاران85- شهادت باطل و دروغ 86- توثیق فاسق(مؤثق جلوه دادن گنهکار) 87- زیاد در خواست نمودن از مردم 88- تحسین و تایید گنهکار 89- گفتن سخنان تحریک کننده شهوت 90- واسطه انجام گناه شدن بین دو نفر 91- تفاخر به آباء و ثروت و فرزندان و ... 92- تایید سخن کسی که صحت کلام او را نمی داند 93- اعتراف به گناه در نزد غیر خدا 94- بد و بیراه گفتن به حوادث بلا گونه 95- ذلیل نمودن نفس خویش(گفتن سخنان ذلّت آمیز) 96- اکرام شخص ثروتمند به خاطر ثروتش 97- اهانت به فقیر به خاطر فقرش 98- بسیاری از تعارفات روزمرّه مثل (قربونت بشم، فدات بشم و ..) 99- کوچک شمردن کارهای خیر دیگران 100- عدم تقیه در جایی که باید تقیه کرد.
|
در تکثیر این نوشتار سهیم باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
درسهایی از «مو»
یکی از جلوه های «زیبایی بخش» در میان مخلوقات خداست، موجودی که خود به تنهایی فاقد زیبایی است ولی وقتی با هم نوعان خود گرد هم می آیند و بر سر یا صورت کسی می نشینند موجب زیبایی او می شوند.
موجودی بی جان و بی روح! که وجودش روح افزا و جان بخش است و شادابی و طراوت می بخشد؛
سخن از موست که یکی از نعمت های بزرگ الهی است. جزیی از وجود انسان و برخی حیوانات که کاربردهای فراوان دارد و در عین حال می تواند معلم خوبی برای آنان که چشم بینا و گوش شنوا دارند، باشد.
مو اقسامی دارد برخی صاف و برخی مجعّدند و برخی فِر و برخی دیگر لَخت و برخی دارای حالت اند، برخی خیلی نازک و برخی معمولی اند.
اقسام مختلف مو با زبان بی زبانی می گویند: «مهم نیست چه شکل و چه جنسی باشی بلکه مهم آن است که در راستای آنچه خلق گشته ای؛ به وظیفه ات به نحو احسن و شایسته عمل نمایی». وظیفه مندی، عمل به تکلیف و هدفمندی در زندگی درسی است که از اقسام مو می گیریم. [همه ی اقسام موی سر به گونه ای موجب زیبایی صاحبانشان می گردند].
مو اقسام دیگری نیز دارد: موی سر، موی صورت مانند ابرو، مژه، ریش، سبیل، موهای زاید قسمت های مختلف بدن و یا موهای ریزی که تمام بدن انسان را پوشانده اند؛ اینکه فواید علمی آنها چیست؟ مجال دیگری می طلبد که مورد بحث ما نیست اما درسی که از آنها می توان گرفت این است که:
مهم نیست در کجا و به چه کار مشغول باشی، کارمند باشی یا کارگر، روحانی یا معلم، بقال یا قصاب، رییس یا مرؤوس ، تنها باشی یا با جمع و ... . مهم آن است که در هر جا که هستی کار خود را درست انجام داده و از زیر بار وظایف شانه خالی نکنی.
انسان مؤمن هر جا که باشد و در هر شغلی، هدفش تنها رضای خالق است و بس از این رو تمامی فعالیت های او عبادت است و فرقی بین شریف یا وضیع بودن شغل، مسؤولیت و یا کار او نیست.
چه بسا رفیع که وضیع می گردد مانند مویی که بر سر است و در اثر حوادث می ریزد و نابود می شود ولی موی زیربغل همچنان مقاوم و استوار سال ها باقی و پابرجاست!. این مو به ما می گوید: «می توان در محیطی آلوده و جامعه ای فاسد نیزمقاومت کرد و باقی بود و سقوط نکرد و به وظایف خود عمل کرد»،
می گوید: «برای من مهم نیست که خداوند مرا در چه محیطی خلق کرده و برای من چه چیز را پسندیده، مهم آن است که بنده باشم و مطیع، مهم انجام وظایف است و بس».
برخی موها دائما در حال رشدند مثل موی سر و صورت و برخی از موها رشد ندارند مثل موی مژه و ابرو-البته در زمان میان سالی- پس، هر تغییر و تحول و یا رکود و عدم تغییر بد نیست گاه باید مثل موی سر بود و در حال رشد و تکاپو و گاه مثل مژه ثابت و بدون تغییر بود.
گاه تغییر و تحول به صلاح انسان نیست؛ موی سر که بلند می شود قیچی می گردد. در زندگی انسان نیز هر تحول و رشد ظاهری لزوماً مثبت نیست چه بسیار از تغییرات زندگی که موجب دوری انسان از اصل خویش و خدای خویش می گردد! مثل موی سر که بریده شده و از پیاز مو جدا می شود. چه بسیار فقیرانی که ثروتمند شده و از خدا دور شده اند و چه بسا مریضی که خوب شده و دیگر خدا را صدا نمی زند؛ چه بسا دعا کننده ای که حاجت گرفته و دیگر خدا را فراموش کرد و... .
موی سر می گوید: «گاه برای ماندن باید کم شد، سختی کشید» پس، هر کم شدن ظاهری کم شدن نیست مثل انفاق اموال که موجب رشد و نمای آن و باقی ماندن آن برای فردای قیامت است.
هزاران مو اگر در جای خود باشند مفیدند ولی یکی از آنها اگر در غذا بیفتد موجب حال گیری است.
پس از آنجا که «هر چیز به جای خویش نیکوست»، اگر انسان در این عالم هستی جایگاه خویش را گم کند و پا از حد خویش فراتر نهد موجب اشمئزاز و تنفر است. انسان در این جهان جایگاهی جز عبودیت و بندگی خدا ندارد و گاه یک انسان که «فرعون» می شود و ادعای خدایی می کند عالَمی را به فساد می کشد.
گاه هزاران مو ارزش ماندن ندارند و باید قیچی شوند و گاه یک دانه از آنها ارزشمند است «مویی از خرس، غنیمت است».
پس لزوماً کثرت ارزشمند نیست بلکه گاه ندرت موجب گران قدری و گران سنگی یک چیز است.
گاه یک مو انسان قدرتمندی را از کار می اندازد آن گاه که در چشم او می رود، آن موی ضعیف می گوید: «انسان تو با این همه ضعف و ناتوانی ات چگونه در برابر خداوند متعال تکبر ورزیده و ناسپاسی پیشه می سازی؟» موی کوچک می گوید: «می توان کوچک بود اما کارهای بزرگ کرد پس خودت را دست کم نگیر».
یک انسان گرچه در ظاهر کوچک است و در عالم هستی عددی محسوب نمی شود ولی همین انسان می تواند منشاء آثار خیر و پربرکتی باشد. امام خمینی رحمت الله علیه یکی از نمونه های این انسان هاست.
موی کوچک می گوید: «می توان ابرقدرت ها را عاجز ساخت اگر پاشنه ی آشیل آنها را شناخته و هدف بگیری».
وقتی موی سر را کوتاه می کنیم؛ دردی حس نمی کنیم ولی کندن آنها دردناک است به بیان دیگر «بریدن» درد ندارد و «کندن» دردناک است. پیام این نکته این است که:
«خود از دنیا و علائق آن بریده و جدا شوید پیش ازآنکه شما را از آن کنده و جدا سازند».
مُوتُوا قَبلَ اَن تَمُوتُوا
بمیرید پیش از آنکه بمیرید!
نکته ی دیگر:
موی سر عامل زیبایی است و نعمتی بزرگ از نعمت های الهی است و فقدان آن نیز موجب از دست رفتن بخشی از زیبایی انسان است. مؤمن نیز باید اینگونه باشد وجودش زینت جامعه، زینت دین و زینت اهل بیت علیهم السلام باشد. فقدانش در جامعه محسوس بوده و خلاءش حس گردد.
مو می تواند عامل بسیاری از گناهان و ناسپاسی ها و زمینه ای برای آزمایشات الهی باشد. نمونه های زیر از آن جمله اند:
- خانمی که موهای سر خود را در برابر نامحرم نمی پوشاند در حال کفران نعمت و معصیت است چون هدیه کننده ی این مو به او، از وی خواسته که آنها را از نگاه نامحرم حفظ کند. پس گاه، شکر نعمت به پوشاندن [و کفران] نعمت است و گاه کفر نعمت به آشکار ساختن آن است!.
- آقایی که موهای سر خود را به هر مدلی که متداول شد شکل می دهد و به این ترتیب گرفتار شهرت طلبی و نوعی لباس شهرت می گردد و یا گاه عزت و کرامت انسانی را زیر پا نهاده و موی خود را به بدترین شکل ها در می آورد؛ او نیز مرتکب نافرمانی و کفران نعمت گشته است.
- مردی که موهای صورت خود را می تراشد به بهانه ی آنکه بهداشت صورت را رعایت نماید نیز گرفتار نوعی دیگر از معصیت گشته است. البته به آن برادر باید گفت: «اگر بهداشت صورت منظور است، پس چرا موهای سر خود را هر روز نمی تراشی ؟!» زیرا موهای صورت هر روز شسته می شود ولی موهای سر هفته ای دو یا سه بار! و اگر «زیباتر شدن» منظور است؛ آن در صورتی بی اشکال و خوب است که دلیلی برای منع آن از سوی خداوند متعال نداشته باشیم و هر زیباتر شدنی مطلوب و صحیح نیست!.
- نمونه ی دیگر از معاصی مربوط به مو:
آن مردی که موهای پشت لب خود را بلند کرده و از آن «آرم کمونیست»ها را می سازد اگر در جامعه ای زندگی کند که این اقدام نشانه ی کمونیست بودن است؛ او نیز مرتکب گناه گشته است؛ گناهی به نام «تَلبُّس به لباس کافران» و شبیه ساختن خود به اهل کفر.
-انسانی که به بلندی سبیل خود می بالد و در سایه سبیل خویش به «قلدری و مردم آزاری» می پردازد نیز گرفتار نوعی دیگر از معصیت گشته و از «مو» آسیب دیده است. و...
عجب موجودی است این مو، برخی برای داشتنش بال بال می زنند، آنان که موهای سرشان ریخته و یا نوجوانی که مویی بر صورتش نروییده و رویش آن را نشانه ی مردانگی می داند و برخی اقدام به تراشیدن آن می کنند به قصد مدگرایی و یا به بهانه ی بهداشت!.
البته گاه نیز به دلیل مبارزه با کبر و قطع هر نوع وابستگی به زرق و برق دنیا لازم است خود را از آن جدا ساخت مانند لزوم تراشیدن موی سر در ایام حج تمتع.
مو، عامل زندگانی و حیات برخی از موجودات است مانند برخی از حیوانات و اگر پشم گوسفند را نیز نوعی مو بدانیم – که هست- سخن گفتن از آثار پر برکت آن در زندگی انسان، به درازا کشیده خواهد شد.
اما یک مو نیز وجود دارد که برای نگاه به آن و یا به دست آوردنش، سزاوار است که از هستی خویش گذشته و جان را نثارش کنیم، و آن «موی زلف یار» است آنجا که سعدی می گوید:
سلسله ی موی دوست، حلقه ی دام بلاست
هر که در این حلقه نیست، فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش، بی دریغ
دیدن او یک نظر، صد چو منش خون بهاست
همان مویی که شهدا را واله و شیدای خویش ساخت و دستگیره ای برای عروج ایشان به سوی یار شد و مایه ای برای غبطه ی ما خاک نشینان.
اللهمَّ ارزُقنا حَلاوتَ ذِکرِکَ
والسلام - التماس دعا
از امام صادق علیه السلام
در باره پندهاى خداوند متعال به حضرت عیسى بن مریم علیهما السلام،
قسمت (10- آخرین قسمت)
یَا عِیسَى أَطِبْ لِی [بِی] قَلْبَکَ وَ أَکْثِرْ ذِکْرِی فِی الْخَلَوَاتِ اعْلَمْ أَنَّ سُرُورِی أَنْ تَتَبَصْبَصَ إِلَیَّ وَ کُنْ فِی ذَلِکَ حَیّاً وَ لَا تَکُنْ مَیِّتاً
اى عیسى! دلت را برای من پاک ساز و در خلوتها بسیار یادم کن و بدان که شادی من در اینست که به درگاهم نیاز آورى؛ در این باره زنده باش و [مانند] مرده مباش،
یَا عِیسَى لَا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ کُنْ مِنِّی عَلَى حَذَرٍ وَ لَا تَغْتَرَّ بِالصِّحَّةِ وَ لَا تُغَبِّطْ نَفْسَکَ فَإِنَّ الدُّنْیَا کَفَیْءٍ زَائِلٍ وَ مَا أَقْبَلَ مِنْهَا کَمَا أَدْبَرَ فَنَافِسْ فِی الصَّالِحَاتِ جُهْدَکَ وَ کُنْ مَعَ الْحَقِّ حَیْثُ مَا کَانَ وَ إِنْ قُطِعْتَ وَ أُحْرِقْتَ بِالنَّارِ فَلَا تَکْفُرْ بِی بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَ لَا تَکُنْ مَعَ [مِنَ] الْجَاهِلِینَ
اى عیسى! چیزى را شریک من قرار مده و از من بر حذر باش و به تندرستى خویش غره مشو و بر خود رشک مبر که دنیا چون سایه ایست رفتنى و آنچه از آن پیش آید مانند گذشته آنست؛ تا توانى در کارهاى خیر رقابت کن و هر جا که حق است تو با حق باش و اگر تکه تکه شوى و با آتش سوزانده شوى؛ بعد از معرفت به من، کافر مشو و از نادانان مباش.
یَا عِیسَى صُبَّ الدُّمُوعَ مِنْ عَیْنَیْکَ وَ اخْشَعْ لِی بِقَلْبِکَ
اى عیسى! از دو دیدهات اشک بریز و با قلبت برای من خشوع نما.
یَا عِیسَى اسْتَغْفِرْنِی فِی حَالاتِ الشِّدَّةِ فَإِنِّی أُغِیثُ الْمَکْرُوبِینَ وَ أُجِیبُ الْمُضْطَرِّینَ وَ أَنَا أَرْحَمُ الرَّاحِمِین
اى عیسى! در وقت سختى از من آمرزش بخواه که من به داد گرفتاران می رسم و بیچارگان را اجابت می کنم و من ارحم الراحمینم.
پـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــایان
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |