از امام صادق علیه السلام
در باره پندهاى خداوند متعال به حضرت عیسى بن مریم علیهما السلام،
قسمت (9)
یَا عِیسَى کُلُّ مَا یُقَرِّبُکَ مِنِّی فَقَدْ دَلَلْتُکَ عَلَیْهِ وَ کُلُّ مَا یُبَاعِدُکَ مِنِّی قَدْ نَهَیْتُکَ عَنْهُ فَارْتَدْ لِنَفْسِکَ
اى عیسى! تو را بهر چه به من نزدیکت سازد راهنمائى کردم و از چه تو را از من دور کند نهی کردم؛ [اکنون] تو خود را حفظ نما.
یَا عِیسَى إِنَّ الدُّنْیَا حُلْوَةٌ وَ إِنَّمَا أَسْتَعْمِلُکَ فِیهَا لِتُطِیعَنِی فَجَانِبْ مِنْهَا مَا حَذَّرْتُکَ وَ خُذْ مِنْهَا مَا أَعْطَیْتُکَ عَفْواً انْظُرْ فِی عَمَلِکَ نَظَرَ الْعَبْدِ الْمُذْنِبِ الْخَاطِئِ وَ لَا تَنْظُرْ فِی عَمَلِ غَیْرِکَ نَظَرَ الرَّبِّ وَ کُنْ فِیهَا زَاهِداً وَ لَا تَرْغَبْ فِیهَا فَتَعْطَبَ
اى عیسى! دنیا شیرینست و من تو را در آن گماردم تا مرا اطاعت کنى پس از هر چه بر حذرت داشتم بر کنار باش و هر چه بتو دادم بگیر؛ مانند یک بندهاى گنهکار و خاطئ به اعمال خود بنگر و در کار دیگران مانند پروردگار نگاه مکن؛ در دنیا زاهد باش و بىرغبت تا رنج نبرى.
یَا عِیسَى اعْقِلْ وَ تَفَکَّرْ وَ انْظُرْ فِی نَوَاحِی الْأَرْضِ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ*
اى عیسى! تعقل و اندیشه کن و در اطراف زمین نیک بنگر که سرانجام ستمکاران چگونه شد!!؟
یَا عِیسَى کُلُّ وَصِیَّتِی نَصِیحَةٌ لَکَ وَ کُلُّ قَوْلِی حَقٌّ وَ أَنَا الْحَقُّ الْمُبِینُ وَ حَقّاً أَقُولُ لَئِنْ أَنْتَ عَصَیْتَنِی بَعْدَ أَنْ أَنْبَأْتُکَ مَا لَکَ مِنْ دُونِی وَلِیٌّ وَ لَا نَصِیرٌ
اى عیسى! همه سفارشاتم اندرز به توست و همه گفتارم حق است و من حق روشنم و بدرستى مىگویم: اگر پس از آنکه آگاهت ساختم نافرمانیم کنى جز من سرپرست و یارى ندارى [و هیچکس تورا یاری نخواهد رساند].
یَا عِیسَى ذَلِّلْ قَلْبَکَ بِالْخَشْیَةِ وَ انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْکَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ رَأْسَ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ ذَنْبٍ حُبُّ الدُّنْیَا فَلَا تُحِبَّهَا فَإِنِّی لَا أُحِبُّهَا
اى عیسى! دلت را با ترس رام ساز و [در مادیات] به پستتر از خود بنگر و به بالا دست خود منگر و بدان که سر منشاء هر خطاء و گناهى «دنیا دوستى» است؛ آن را دوست مدار زیرا من آنرا دوست ندارم.
از امام صادق علیه السلام
در باره پندهاى خداوند متعال به حضرت عیسى بن مریم علیهما السلام،
قسمت (8)
یَا عِیسَى قُلْ لَهُمْ قَلِّمُوا أَظْفَارَکُمْ مِنْ کَسْبِ الْحَرَامِ وَ أَصِمُّوا أَسْمَاعَکُمْ عَنْ ذِکْرِ الْخَنَى وَ أَقْبِلُوا عَلَیَّ بِقُلُوبِکُمْ فَإِنِّی لَسْتُ أُرِیدُ صُوَرَکُمْ
اى عیسى! به آنها بگو دست از کسب حرام بردارید و گوش هایتان را از گفتار ناصواب بربندید؛ با «دل های خویش» به سوی من رو کنید [نه با صورتهای خود] زیرا من صورت های شما را نمی خواهم.
یَا عِیسَى افْرَحْ بِالْحَسَنَةِ فَإِنَّهَا لِی رِضًى وَ ابْکِ عَلَى السَّیِّئَةِ فَإِنَّهَا لِی سَخَطٌ وَ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ یُصْنَعَ بِکَ فَلَا تَصْنَعْهُ بِغَیْرِکَ وَ إِنْ لُطِمَ خَدُّکَ الْأَیْمَنُ فَأَعْطِ الْأَیْسَرَ وَ تَقَرَّبْ إِلَیَّ بِالْمَوَدَّةِ جُهْدَکَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ
اى عیسى! به انجام حسنه شاد باش که خشنودى من در آنست و بر «سیئه» خویش گریه کن زیرا مرا به خشم آورد. آنچه نمی خواهى با تو انجام دهند با دیگران مکن؛ اگر بگونه راستت سیلى زدند گونه چپت را پیش آر؛ تا توانستى به سبب مودت [و دوستى با دیگران] به من تقرب بجوى و از نادانها رو گردان.
یَا عِیسَى قُلْ لِظَلَمَةِ بَنِی إِسْرَائِیلَ الْحِکْمَةُ تَبْکِی فَرَقاً مِنِّی وَ أَنْتُمْ بِالضَّحِکِ تَهْجُرُونَ أَتَتْکُمْ بَرَاءَتِی أَمْ لَدَیْکُمْ أَمَانٌ مِنْ عَذَابِی أَمْ تَتَعَرَّضُونَ لِعُقُوبَتِی فَبِی حَلَفْتُ لَأَتْرُکَنَّکُمْ مَثَلًا لِلْغَابِرِینَ ....
اى عیسى! به ستمکاران بنى اسرائیل بگو: «حکمت و دانش به خاطر دوری ازمن گریانست در حالی که شما با خنده از من دور می شوید! آیا گمان دارید که برات آزادى از [آتش] من دارید یا امان نامه از عذابم دریافت کرده اید!؟ و یا اینکه خود را عمدا در معرض کیفرم قرار داده اید!؟ به خودم سوگند شما را عبرت آیندگان سازم. .....
بسم الله الرحمن الرحیم
درسهایی از گل
می گویند:
«با یک گل بهار نمی شه»
اما من می گویم: درست است که با یک گل بهار نمی شود اما حتی یک گل نیز با زیبایی، طراوت و عطر خویش می تواند به تنهایی محیطی را خوشبو ساخته و طراوت بخشد. پس، برای ایجاد تغییرو تحول لازم نیست یک گلستان باشیم بلکه گاه مثل یک گلِ تنها می توان جامعه ای را در جهت مثبت متحول ساخت فقط اگر بخواهیم و اگر گل باشیم.
اصلا مگر گلستان چگونه ایجاد می شود و بهار چگونه پدیدارمی شود؟ مگرنه آنست که ازوجود تک تک گلهاست که اینچنین می شود!؟
اگر هر یک از گلها شکوفا شدن خویش را منوط به شکوفا شدن دیگران نمایند؛ آیا هرگز گلستانی به وجود خواهد آمد!؟
اگر هر یک از ما به بهانه اینکه: «چون دیگران فلان کار را رعایت نمی کنند پس من هم .....» آیا هرگز اصلاحی صورت می پذیرد!؟
پس می شود گل بود و دیگران را مجذوب [رفتار] خویش ساخت می شود؛
گل بود ودلی را شاد ساخت؛
گل بود و محبت عاشقی را به معشوق، نمایانگر بود؛
گل بود و موجب تحکیم محبت میان عاشقان گردید.
می توان گل بود وموجب تسلای خاطر و ابتهاج بیماری بر روی تخت بیمارستان بود؛
پس، گل باش تا همه خواهان وطالب تو باشند؛ گل باش و بدان حتی با عمری به کوتاهی عمر یک گل می توان آثار ماندگاری از خود بر جا گذاشت و بدان که مؤمن گلی از گلستان محمدی صلی الله علیه و آله است که هر جا باشد عطر دل انگیزش شادی آور و فرح زاست؛ زینت جامعه است و آنچنان که گل زینت است و مایه زیبندگی، او نیز مانند گل محمدی که یاد آور نبی مکرم اسلام است؛ با رفتار خویش یاد آور آموزه های اسلام زیبا و حیاتبخش اسلام محمدی است.
و البته مانند آن گلی باش که اگر دست نامحرم تو را هدف قرار داد با خارهای خویش دست ناپاکش را از دامان مطهرت کوتاه سازی.
و بدان: عمر گل کوتاه است ولی هنگامی که از اصل و ریشه ی خود جدا می شود عمرش کوتاه تر نیز می شود. عمر انسان نیز به نسبت عمر عالم هستی کوتاه است؛ 70 یا 80 سال در برابر میلیونها سال! عمری به حساب نمی آید ولی اگر همین انسان از اصل خویش [یعنی خداوند متعال] جدا گشته و دور شود عمر او باز هم کوتاه تر خواهد شد! و اگر همیشه با خدا باشی چون او حی لایزال است تو نیز ابدی گردیده، به ابدیت خواهی رسید.
با خدا باش؛ جاودانی باشی
و چرا وقتی می توان گل بود و همیشه بود – مانند گل همیشه بهار- تنها به چند روز کوتاه و فانی، دل خوش بداریم؟!
و چه سود اگر مثل گل باشی که تنها برای ساعاتی کوتاه مورد توجه و به به تماشاگران است و پس از پژمردن و خشک شدن سطل زباله جایگاه اوست.
و گل باش ولی نه آن گلی خواستارانت برای مدتی کوتاه تو را بخواهند بلکه مانند آن بوته گل باش که همیشه در گلخانه ی صاحبت جا داشته و مورد توجه ومراقبت دائم او باشی؛ صاحبی به نام الله جل جلاله که تو را با عشق آفرید.
والسلام – التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
پل
علی علیه السلام:
الدُّنیا قََنطََرهٌٌ
«دنیا [به مانند یک] پل است»
به راستى چرا على«علیه السلام» دنیا را به پل تشبیه کرده است؟!.
شاید بتوان گفت: براى به دست آوردن آخرت و رسیدن به آن باید از این دنیا «گذشت». آرى، باید گذشت و «گذشتن» هم به معناى «عبور» است و هم به معناى «دل کندن و ندیدن» یعنى اگر آخرت را مىخواهى باید از دنیا دل کنده؛ آن را نبینى.
یکی دیگر از وجوه تشبیه این است که: چنان که روى پل جاى اطراق و اقامت نیست؛ دنیا نیز جاى گذر است و براى اقامت ساخته نشده است. انسان عاقل مىداند که براى ساختن بنایى محکم و استوار باید زیربناى آن محکم و استوار باشد و نیز مىداند که اگر خواهان بقا و جاودانگى است باید به ساختن بنایى پایدار و باقى بیاندیشد و بىتردید روى پل، ساختن ِ چنین بنایى محال است.
روى پل باید تمام توجه به «عبور» باشد و منظور اصلی گذر نمودن از روی آن باشد خصوصاً اگر این پل یک «پل لغزان» باشد؛ نباید توجه و حواس انسان معطوف به منظرههاى پیرامون گشته و از طى طریق غافل شود. حال اگر طنابهایى که این پل را نگه داشته فرسوده و پوسیده بوده و هر لحظه احتمال پاره شدن آنها باشد؛ در این صورت باید تنها به «عبور سریع، بىوقفه و با احتیاط» اندیشید و نباید روى پل درنگ کرد.
و صد البته واضح است که «عمر دنیا»ى هر انسان بسیار کوتاه است و از این رو دنیاى هر یک از انسانها نظیر پل لغزان و فرسوده ایست که اعتماد به آن و درنگ در آن و تلاش براى ساختن بناى جاودان در آن تلاشى بیهوده و جاهلانه خواهد بود.
در هنگام عبور باید کاملاً متوجه خطرات سر راه بود و اگر پلى که محل عبور است پلى فرسوده باشد باید مراقب بود که مبادا پا روى قطعات فرسوده و در حال شکستن قرار گیرد. بنا بر این منظرههاى بین راه نباید موجب حواسپرتى عابر گردیده و او را از سوراخهاى روى پل غافل نماید.
اگر پل مرتفع باشد نگاه به پایین از بالاى آن مىتواند موجب بروز سرگیجه گردیده و باعث سقوط عابر شود. پس عابر نباید جز امور ضرورى به مسایل دیگر توجه نموده و از هدف غافل گردد.
فقیر و غنى هر دو براى عبور نیازمند پل هستند.
بدون پل نمىتوان گذر کرد. پس حضور در دنیا به خاطر «عبور» است و لازمه آن.
باید از پل گذشت حال به هر صورتى که شده؛ دوان دوان، قدم زنان، و یا حتى سینهخیز، آرى حتى سینهخیز هم که شده باید عبور کرد اگرچه عبور این چنینى، سختتر و پر مشقتتر باشد. کنایه از آن که براى عبور «تحمل تمام سختىها» لازم است و بىشک «عبور» بهتر از «وقوف» و در جا زدن است.
براى عبور نباید از هر وسیلهاى استفاده کرد بدین معنى که مثلاً چنان که براى گذر از پل حق نداریم دیگران را به پایین پرتاب کرده و از راه ظلم و ستم راه خود را بگشاییم؛ برای زندگی در دنیا و رسیدن به آرمان هایمان نیز حق نداریم به هر کاری دست بزنیم.
پل براى عبور است و حتى اگر اکثریت مردم نیز اطراق نمایند عابر عاقل توجهى ننموده و به راه خود ادامه خواهد داد.
«هر که بارش بیش، راهش بیشتر» چون انسان پربار سنگینتر است و کندتر، از این رو از حمل امور غیر ضرور و غیر لازم به شدت باید اجتناب کرد و تنها زاد و توشهاى به همراه داشت که براى عبور و پس از عبور مناسب و لازم است، پس به فرموده علی(علیه السلام):
«تَخَفَّفُوا تَلحَقُوا»
سبک بار شوید تا ملحق گردید.
پس، روى پل نباید هر که هر چه داد، گرفت و یا هر چه که مىتوان برداشت حتى سنگهاى قیمتى نظیر طلا و... را برداشت زیرا سنگینتر شدن روى پل لغزان خطرناک خواهد بود.
هر چه زرق و برق دنیا تو را بیشتر مجذوب خود سازد بیشتر از رفتن باز مىمانى.
پل صراط، تصویری از پل دنیاست هر که از دنیا «گذشت[1]» از صراط نیز خواهد گذشت[2].
پلها با هم فرق دارند بعضى لغزان و خطرناکترند و برخى دیگر محکم و استوار. دنیا نیز زیر پاى بعضىها لغزان است [نظیر اهل گناه] و براى برخى دیگر محکم و استوار [نظیر اهل ایمان] زیرا اهل ایمان دنیا را «سکوى پرتاب» خود قرار دادهاند و اهل گناه دنیا را «چراگاه و مرتعى» براى سورچرانى و لذت بردن. اهل ایمان هدفشان گذر از دنیاست و اهل گناه، تمتع از دنیا را هدف قرار دادهاند. التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
آثار عجیب زیارت عاشورا (1)
رفع مرض وبا
مرحوم آیة الله حائرى یزدى (ره) فرمودند: زمانى که درشهر سامراء عراق ، مشغول تحصیل بودم، اهالى سامراء به بیمارى وباء و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عدهاى از آنها مىمردند.
روزى مرحوم آیة الله میرزامحمد تقى شیرازى(ره) فرمود: اگر من حکمى کنم آیا انجام مىنمایید؟ همه اهل مجلس گفتند: بلى. ایشان فرمود من حکم مى کنم که شیعیان از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را هدیه به روح شریف نرجس خاتون مادر مکرمه حضرت امام زمان (ع) بنمایند و ایشان را نزد فرزندش حضرت حجة(ع) شفیع نمایند که از ایشان بخواهند تا در نزد خدا شفاعت امتش را بفرمایند، و من ضامن مى شوم که هرکه این عمل را انجام دهد مبتلى به مرض وباء نشود .
بعد از صدور این حکم، همه شیعیان سامراء اطاعت نموده و به آن دستور عمل نمودند.
همه روزه عدهاى از اهل تسنن مىمردند ولى از شیعیان کسى نمىمرد. برخى از سنى ها از اقوام شیعه خود قضیه را سؤال نمودند و آنها هم قضیه را براى آنها گفتند. آنها هم مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند و بلا از آنها نیز دفع شد.
(نقل از کتاب داستانهاى شگفت - شهید دستغیب ره)
از امام صادق علیه السلام
در باره پندهاى خداوند متعال به حضرت عیسى بن مریم علیهما السلام،
قسمت (7)
یَا عِیسَى إِنَّ الْمُلْکَ لِی وَ بِیَدِی وَ أَنَا الْمَلِکُ فَإِنْ تُطِعْنِی أَدْخَلْتُکَ جَنَّتِی فِی جِوَارِ الصَّالِحِینَ
اى عیسى! مُلک از آن من است و به دست من و من پادشاهی هستم که اگر فرمانم برى تو را به بهشتم و در جوار نیکان خواهم برد.
یَا عِیسَى ادْعُنِی دُعَاءَ الْغَرِیقِ الَّذِی لَیْسَ لَهُ مُغِیثٌ
اى عیسى! چون شخص غریقى که فریادرسى ندارد مرا بخوان [و دعا کن].
یَا عِیسَى لَا تَحْلِفْ بِاسْمِی کَاذِباً فَیَهْتَزَّ عَرْشِی غَضَباً
اى عیسى! به نام من سوگند دروغ مخور که عرشم از خشم می لرزد.
یَا عِیسَى الدُّنْیَا قَصِیرَةُ الْعُمُرِ طَوِیلَةُ الْأَمَلِ وَ عِنْدِی دَارٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ
اى عیسى! عمر دنیا کوتاه است و آرزوهایش دراز و طولانی ست ولی در نزد من خانه ایست بهتر از هر آنچه دیگران فراهم کنند [و جمع نمایند].
یَا عِیسَى قُلْ لِظَلَمَةِ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَیْفَ أَنْتُمْ صَانِعُونَ إِذَا خَرَجْتُ لَکُمْ کِتَاباً یَنْطِقُ بِالْحَقِّ فَتَنْکَشِفُ سَرَائِرَ قَدْ کَتَمْتُمُوهَا
اى عیسى! به ستمکاران بنى اسرائیل بگو: «آنگاه که دفتری براى شما آورم که به حق سخن بگوید و آنچه را که نهان ساخته اید عیان نماید؛ چه خواهید کرد!؟»
یَا عِیسَى قُلْ لِظَلَمَةِ بَنِی إِسْرَائِیلَ غَسَلْتُمْ وُجُوهَکُمْ وَ دَنَّسْتُمْ قُلُوبَکُمْ أَ بِی تَغْتَرُّونَ أَمْ عَلَیَّ تَجْتَرُونَ تَتَطَیَّبُونَ بِالطِّیبِ لِأَهْلِ الدُّنْیَا وَ أَجْوَافُکُمْ عِنْدِی بِمَنْزِلَةِ الْجِیَفِ الْمُنْتِنَةِ کَأَنَّکُمْ أَقْوَامٌ مَیِّتُونَ
اى عیسى! به ستمکاران بنى اسرائیل بگو روى خود شستید و دل هاى خود را چرکین نمودید؛ آیا به من غرور می ورزید و یا اینکه در برابر من جرات یافته اید!؟ براى اهل دنیا با بوى خوش خود را معطر می سازید در حالی که درون شما در نزد من مانند مرداری گندیده است! آنگونه که گویا شما مردمانى مُردهاید.
از امام صادق علیه السلام
در باره پندهاى خداوند متعال به حضرت عیسى بن مریم علیهما السلام،
قسمت (6)
یَا عِیسَى فَإِنَّهُ لَا یَحِلُّ لَکَ عِصْیَانُهُ قَدْ عَهِدْتُ إِلَیْکَ کَمَا عَهِدْتُ إِلَى مَنْ کَانَ قَبْلَکَ وَ أَنَا عَلَى ذَلِکَ مِنَ الشَّاهِدِینَ
اى عیسى! نافرمانیش مکن که روا و سزاوار نباشد؛ من با تو عهد کردم آن چنان که با آنها که پیش از تو بودند؛ و خود گواه آنم.
یَا عِیسَى مَا أَکْرَمْتُ خَلِیقَةً بِمِثْلِ دِینِی وَ لَا أَنْعَمْتُ عَلَیْهَا بِمِثْلِ رَحْمَتِی
اى عیسى! مخلوقى را به مانند «دین»ام احترام نکردم و نعمتى چون رحمتم به او ندادم.
یَا عِیسَى اغْسِلْ بِالْمَاءِ مِنْکَ مَا ظَهَرَ وَ دَاوِ بِالْحَسَنَاتِ مَا بَطَنَ فَإِنَّکَ إِلَیَّ رَاجِعٌ
اى عیسى! ظاهر خود را با آب بشوی و باطنت را با حسنات، زیرا به سوی من باز می گردى [و باید مطهر بوده باشی].
یَا عِیسَى شَمِّرْ فَکُلُّ مَا هُوَ آتٍ قَرِیبٌ وَ اقْرَأْ کِتَابِی وَ أَنْتَ طَاهِرٌ وَ أَسْمِعْنِی مِنْکَ صَوْتاً حَزِیناً
اى عیسى! بشتاب و آماده باش زیرا هر چه «آینده» است «نزدیک» است؛ با طهارت کتابم را بخوان و آواز حزینت را به گوش من برسان.
قَالَ وَ کَانَ فِیمَا وَعَظَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عِیسَى بْنَ مَرْیَمَ ع أَیْضاً أَنْ قَالَ لَهُ
فرمود: همچنین در ضمن پندهاى خداوند متعال به حضرت عیسى بن مریم علیهما السلام این است که فرمود:
یَا عِیسَى لَا تَأْمَنْ إِذَا مَکَرْتَ مَکْرِی وَ لَا تَنْسَ عِنْدَ خَلْوَتِکَ بِالذَّنْبِ ذِکْرِی
اى عیسى! در هنگام مکر ورزیدن خویش، از مکر من آسوده مباش و در هنگام تنهایی و خلوت با گناه، مرا فراموش مساز.
یَا عِیسَى تَیَقَّظْ وَ لَا تَیْأَسْ مِنْ رَوْحِی وَ سَبِّحْنِی مَعَ مَنْ یُسَبِّحُنِی وَ بِطَیِّبِ الْکَلَامِ فَقَدِّسْنِی
اى عیسى! بیدار باش و از رحمت من نومید مباش و به همراه تسبیح گویان تسبیحم گوى و با گفتار خوش تقدیسم کن.
یَا عِیسَى إِنَّ الدُّنْیَا سِجْنٌ ضَیِّقٌ مُنْتِنُ الرِّیحِ وَ خَشِنٌ فِیهَا [وَ حَسَنٌ فِیهَا] مَا قَدْ تَرَى مِمَّا قَدْ أَلَحَّ عَلَیْهِ الْجَبَّارُونَ فَإِیَّاکَ وَ الدُّنْیَا فَکُلُّ نَعِیمِهَا یَزُولُ وَ مَا نَعِیمُهَا إِلَّا قَلِیلٌ
اى عیسى! دنیا زندانى است تنگ و بد بو و ناهموار و از آنچه جباران پیشه کردهاند در آن می بینى؛ مبادا دل به دنیا دهى که هر نعمتش زائل شدنی است و نعمتهای آن اندک است.
از امام صادق علیه السلام
در باره پندهاى خداوند متعال به حضرت عیسى بن مریم علیهما السلام،
قسمت (5)
یَا عِیسَى اعْلَمْ أَنَّ صَاحِبَ السَّوْءِ یُغْوِی وَ أَنَّ قَرِینَ السَّوْءِ یُرْدِی فَاعْلَمْ مَنْ تُقَارِنُ وَ اخْتَرْ لِنَفْسِکَ إِخْوَاناً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
اى عیسى! بدان که همنشین بد گمراه می کند و قرین بد هلاک می سازد؛ بفهم با که همنشین می شوى و براى خود برادران با ایمان برگزین.
یَا عِیسَى تُبْ إِلَیَّ فَإِنَّهُ لَا یَتَعَاظَمُنِی ذَنْبٌ أَنْ أَغْفِرَهُ وَ أَنَا أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
اى عیسى! [با توبه] به سوی من بازگرد زیرا در حالی که من «ارحم الراحمین» ام،
هیچ گناهى در نزد من براى آمرزش بزرگ نیست.
یَا عِیسَى اعْمَلْ لِنَفْسِکَ فِی مُهْلَةٍ مِنْ أَجَلِکَ قَبْلَی أَنْ لَا یَعْمَلَ لَهَا غَیْرُکَ وَ اعْبُدْنِی لِیَوْمٍ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ فَإِنِّی أَجْزِی بِالْحَسَنَةِ أَضْعَافَهَا وَ إِنَّ السَّیِّئَةَ تُوبِقُ صَاحِبَهَا وَ تَنَافَسْ فِی الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَکَمْ مِنْ مَجْلِسٍ قَدْ نَهَضَ أَهْلُهُ وَ هُمْ مُجَاوِرُونَ مِنَ النَّارِ
اى عیسى! تا از مرگ مهلتى دارى براى خود کارى کن پیش از آنکه دیگرى برایت کاری نکند، مرا بپرست براى روزی که مانند هزار سال است که من حسنه را چند برابر پاداش می دهم؛ گناه، صاحبش را هلاک می کند؛ در کار خیر رقابت کن [و بشتاب] که چه بسا مجلسى که اهلش برخیزند و از دوزخ در پناه باشند [و یا در جوار آتش جهنم باشند].
یَا عِیسَى ازْهَدْ فِی الْفَانِی الْمُنْقَطِعِ وَ طَأْ رُسُومَ مَنَازِلِ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ فَادْعُهُمْ وَ نَاجِهِمْ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ فَخُذْ مَوْعِظَتَکَ مِنْهُمْ وَ اعْلَمْ أَنَّکَ سَتَلْحَقُهُمْ فِی اللَّاحِقِینَ
اى عیسى! در مورد آنچه فانی شود [یعنی دنیا و متاع آن] بی رغبت باش و بر آثار آنها که پیش از تو بودند گام بگذار و آنها را بخوان و با آنها به نجوا سخن بگو؛ ببین احدى از آنها احساس می کند؟!، از آنها پند بگیر و بدان که تو هم به آنها ملحق خواهی شد.
یَا عِیسَى قُلْ لِمَنْ تَمَرَّدَ بِالْعِصْیَانِ وَ عَمِلَ بِالْإِدْهَانِ لِیَتَوَقَّعْ عُقُوبَتِی وَ یَنْتَظِرُ إِهْلَاکِی إِیَّاهُ سَیُصْطَلَمُ مَعَ الْهَالِکِینَ طُوبَى لَکَ یَا ابْنَ مَرْیَمَ ثُمَّ طُوبَى لَکَ إِذَا أَخَذْتَ بِأَدَبِ إِلَهِکَ الَّذِی یَتَحَنَّنُ عَلَیْکَ تَرَحُّماً وَ بَدَأَکَ بِالنِّعَمِ مِنْهُ تَکَرُّماً وَ کَانَ لَکَ فِی الشَّدَائِدِ لَا تَعْصِهِ
اى عیسى! به آن که به نافرمانى از من تمرد کرده و مسامحه می نماید بگو: «باید متوقع کیفر من و منتظر هلاک باشى و با هالکان خواهی بود». خوشا بر تو اى پسر مریم! و خوشا بر تو آن گاه که متادّب به ادب معبودت شوى آن معبودی که مهربانست و در آغاز تو را با نعمت خود گرامی داشته و در سختی ها به فریادت رسیده است.
یَا عِیسَى قُلْ لِظَلَمَةِ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَدْعُونِی وَ السُّحْتُ تَحْتَ أَحْضَانِکُمْ وَ الْأَصْنَامُ فِی بُیُوتِکُمْ فَإِنِّی رَأَیْتُ أَنْ أُجِیبَ مَنْ دَعَانِی وَ أَنْ أَجْعَلَ إِجَابَتِی إِیَّاهُمْ لَعْناً عَلَیْهِمْ حَتَّى یَتَفَرَّقُوا
اى عیسى! بستمکاران بنى اسرائیل بگو تا حرام در دامن دارید و بت در خانه؛ مرا نخوانید که من سوگند خوردم هر که دعایم کند مستجاب کنم و اجابت [و پاسخ] من برای آنها این است که آنها را لعنت نمایم تا از هم بپاشند.
یَا عِیسَى کَمْ أُجْمِلُ النَّظَرَ وَ أُحْسِنُ الطَّلَبَ وَ الْقَوْمُ فِی غَفْلَةٍ لَا یَرْجِعُونَ تَخْرُجُ الْکَلِمَةُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ لَا تَعِی [لَا تَعِیهَا] قُلُوبُهُمْ یَتَعَرَّضُونَ لِمَقْتِی وَ یَتَحَبَّبُونَ بِی إِلَى الْمُؤْمِنِینَ
اى عیسى! تا چند خوشبین باشم و به زیبایی [بندگانم را] طلب نمایم! در حالی که این مردم در غفلت بسر برده و به سوی من بر نگردند!!؟، سخن از دهانشان بیرون آید و بر دلهایشان اثری نبخشد؛ خود را به خشم من درکشند و به نام من خود را محبوب مؤمنان سازند!!؟.
یَا عِیسَى لِیَکُنْ لِسَانُکَ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ وَاحِداً وَ کَذَلِکَ فَلْیَکُنْ قَلْبُکَ وَ بَصَرُکَ وَ اطْوِ قَلْبَکَ وَ لِسَانَکَ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ غُضَّ طَرْفَکَ عَمَّا لَا خَیْرَ فِیهِ فَکَمْ نَاظِرِ نَظْرَةٍ زَرَعَتْ فِی قَلْبِهِ شَهْوَةً وَ وَرَدَتْ بِهِ مَوَارِدَ الْهَلَکَةِ
اى عیسى! زبانت در نهان و عیان یکى باشد و دل و دیدهات نیز این چنان باشد؛ دل و زبانت را از حرام درکش و چشم از آنچه خوب نیست بپوشان؛ چه بسا بینندهاى که به یک نگاه در دلش شهوتى بکارد و خود را به هلاکت اندازد!
یَا عِیسَى کُنْ رَحِیماً مُتَرَحِّماً وَ کُنْ لِلْعِبَادِ کَمَا تَشَاءُ أَنْ یَکُونَ الْعِبَادُ لَکَ وَ أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ مُفَارَقَةَ الْأَهْلِینَ وَ لَا تَلْهُ فَإِنَّ اللَّهْوَ یُفْسِدُ صَاحِبَهُ وَ لَا تَغْفُلْ فَإِنَّ الْغَافِلَ مِنِّی بَعِیدٌ وَ اذْکُرْنِی بِالصَّالِحَاتِ حَتَّى أَذْکُرَکَ
اى عیسى! رحیم و مهر ورز باش و با مردم چنان باش که خواهى با تو آن چنان باشند، بسیار یاد مرگ و جدائى از خاندان باش؛ بازى [و کارهای بیهوده] مکن که بازى، تباهى می آورد؛ غفلت مورز که غافل از من دور است؛ با انجام اعمال نیک خویش مرا یاد کن تا من نیز تو را یاد کنم.
یَا عِیسَى تُبْ إِلَیَّ بَعْدَ الذَّنْبِ وَ ذَکِّرْ بِیَ الْأَوَّابِینَ وَ آمِنْ بِی وَ تَقَرَّبْ إِلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ مُرْهُمْ یَدْعُونِی مَعَکَ وَ إِیَّاکَ وَ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ فَإِنِّی وَأَیْتُ عَلَى نَفْسِی أَنْ أَفْتَحَ لَهَا بَاباً مِنَ السَّمَاءِ وَ أَنْ أُجِیبَهُ وَ لَوْ بَعْدَ حِینٍ
اى عیسى! پس از گناه به سوی من باز گرد و توبه کنندگان را در برابر من یاد آور و به من ایمان آور و به مؤمنان نزدیک باش؛ به آنها دستور بده تا مرا به همراه تو یاد کنند، از نفرین ستمدیده بر حذر باش که با خود عهد کردم درى از آسمان برویش بگشایم و او را اجابت کنم گرچه پس از مدتى [طولانی] باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
؟؟؟
ناگهان فرمانی صادر شد: فرمان حرکت بود همه ی افراد باید برای کوچ آماده می شدیم. آرام آرام در کنار یکدیگر جمع شدیم و مهیای خروج شدیم البته من نمی دانستم که علت خروجمان چیست؟ آیا برای وارد شدن مصیبتی بر صاحبمان بود یا داخل شدن سرور و شادی بر او؟.
آخر صاحب ما موجودی عجیب است زیرا هرگاه اندوهگین و ناراحت است ما را مثل غول چراغ جادو احضار می کند و هرگاه شاد و خوشحال است نیز ما را طلب نموده و از آن دو چراغ جادو خارجمان می کند. شاید حدس زده باشید که ما چه نام داریم درست است نام ما «اشک» است.
قطراتی نمکین و گرم – داغ – که از دو چشم انسان خارج گشته و موجب تسلای خاطر و آرامش یافتن اوست. مرواریدهای غلطانی که با وجود حجم کوچکمان از قدرت تاثیر گذاری فراوانی برخورداریم. گاه قطراتی چند از ما، باری عظیم و سنگین را از دوش انسانی برمی دارد! گاه قطراتی کوچک از ما، دل یک سنگ دل را به رحم می آورد. گاه نیز «قطره ای تنها» که در گوشه چشمی گرفتار آمده و یارای خروج از آن را ندارد؛ چشمان صاحبمان را زیباتر ساخته و قلب او را شست و شو می دهد.
گاه قطره ای کوچک از ما – و لو به اندازه ی بال مگسی – موجب آمرزش گناهان صاحبمان می شود؛ آن هنگام که در مصیبت آقا و سرورمان حسین علیه السلام از دیدگان جاری گشته و روح را جلا می بخشد.
عن اَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام:
مَنْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ وَ لَوْ مِثْلَ جَنَاحِ الذُّبَابِ غَفَرَ اللَّهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ
(وسائلالشیعة ج: 14 ص: 501)
امام صادق علیه السلام فرمود:
هرکسی که از [مصیبت] ما اهل بیت در نزد اوسخنی به میان آید و چشمان او ولو به اندازه بال مگسی از اشک پر شود خداوند متعال گناهان او را می آمرزد ولو به اندازه کف روی دریاها باشد.
هم چنین گاه تنها قطره ای از ما توان خاموش ساختن «دریاهایی از آتش» را دارد؛ آن گاه که از خوف خدا گریسته و یا حاکی از «ندامت و پشیمانی» است.
ابوعَبْدِ اللَّهِ علیه السلام
مَا مِنْ شَیْءٍ إِلَّا وَ لَهُ کَیْلٌ وَ وَزْنٌ إِلَّا الدُّمُوعُ فَإِنَّ الْقَطْرَةَ مِنْهَا تُطْفِئُ بِحَاراً مِنَ النَّار
(الکافی ج2 ص482 )
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هیچ چیزی نیست مگر آنکه برای آن وزن و اندازه ایست مگر «اشک» که قطره ای از آن دریاهایی از آتش را خاموش می سازد.
بله ما آن قدر قدرتمندیم که دریاهایی از آتش غضب الهی تنها با یک قطره! از ما خاموش می شود.
اما بگذار اکنون که ما را بهتر شناختی از انواع دیگرمان نیز برایت بگویم:
اشکی که از چشم نوزاد خارج می شود حافظ جان و نگهبان اوست؛ چرا که اگر نگرید چگونه ریه او هنگام تولد به کار افتاده و حیات در او به جریان افتد؟ و یا اگر نگرید چه کسی می داند که او گرسنه است و یا نیاز به تطهیر از آلودگی ها دارد؟.
اشک انواع دیگری نیز دارد: اشک تمساح که البته برادر خوانده ی ناتنی و دروغین ماست و در واقع اصلاً اشک نیست و تنها شبیه ماست، شاهد این مدعا این است که هرگز قدرت ما را نداشته و آرامش بخش نیست.
اشک معرفت که تنها از چشمان کسانی خارج می شود که قوه ی عاقله ی آنها خوب کار می کند و زشت را از زیبا، حق را از باطل، امام علیه السلام را از غیر امام، گناه را از غیر گناه، و خداوند متعال را از غیر او تشخیص می دهند.
برخلاف اشک احساسی که گر چه اثر بخش است ولی آثار آن سطحی و غیر ماندگار است.
و گر چه انواع ما فراوان است ولی من تنها به یک نوع دیگر آن اشاره می کنم و با ذکر توضیحاتی مختصر همه را به خدا می سپارم و آن عبارتست از اشک برنده و سلاح گونه یعنی همان قطرات اشکی که به عنوان مبارزه منفی در برابر ظالمان در هر زمان از چشمان انسان خارج می شود مانند گریستن به بهانه ی عزاداری برای سرور شهیدان علیه السلام در جایی که نمی توان علیه ظلم قیام کرد و سلاح به دست گرفت؛ این اشک یک سلاح است در دست مظلوم علیه ظالم و ... .
اما توضیح آخر: اکنون که ارزش ما را دانستی بدان که برخی از سطحی نگران که ما را نشناخته و از فواید ما بی اطلاعند؛ نادانسته با ما سر دشمنی داشته و مخالف ما هستند و اگر گاه از آنها می شنوی: «اسلام دین حزن و اندوه است و ...» ناشی از همین بی اطلاعی و سطحی نگری است و من مطمئنم که اگر در پاسخ ایشان سخنی نگویم «تو خود حدیث مفصل بخوانی از این مجمل» و جواب همه آنها را خواهی داد.
پس من سکوت می کنم و آرام آرام از گوشه ی چشم صاحبم خارج می شوم و تأمّل در این باره را به تو می سپارم .
دوستدارت – اشک
التماس دعا
اگر مایل بودید، می توانید این مقاله را در وبلاگ خود قرار دهید.
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |