بسم الله الرحمن الرحیم
اسمهای بیمسمّا!
بسیاری از «اسم»ها بی مسمایند. فلانی کلی دروغ میگوید ولی نامش «صادق» است!. یکی بسیار عصبانی و خشن است نامش «مهربان» است!. آن دیگری بسیار بخیل و خسیس است، نامش «کریم» یا «جواد» است.
فلان جا محل فروش انواع عطر، کتاب، پفک و دارو است نامش «داروخانه» است! این یکی اصلاً در پی دانش و علم نیست، نامش «دانشجو»ست و آن یکی اصلاً در حال تبعیت از امام علیه السلام و اطاعت او نیست نامش «شیعه» [یعنی «پیرو»] است!
خلاصه اسمهای بیمسمّا فراوانند.
یکی از این اسمها نیز «آرامگاه» است، بسیاری از آدمها هنگامی که در قبر قرار میگیرند تازه اول تنهایی، سختی، بدبختی، وحشت، اضطراب و عذاب آنهاست؛ ولی نام این مکان را گذاشتهایم «آرامگاه»! راستی چرا؟.
شاید به آن خاطر است که میخواهیم سر خود را کلاه بگذاریم! شاید از آن جهت که میخواهیم بگوییم: «از فشارها، استرس ها، دغدغههای دنیا خلاص شده و آرام گرفته ایم» و شاید ... بگــــــذریم. راستی با توجه به اعمالمان قبر ما «آرامگاه» است یا «اضطرابگاه»؟! اندکی بیشتر بیاندیشیم. [برگرفته از کتاب «تلنگر» نوشته:(الف – ف (امیدوار)]
بسم الله الرحمن الرحیم
آقا الاغه!
یک روز آقا الاغه با خودش گفت: «راستی فرق انسانها با ما الاغها در چیست و چه چیز آنها بهتر از ماست؟ آنها هر چه دوست دارند میخورند، ما هم هر چه دوست داریم میخوریم. آنها استراحت دارند ما هم، آنها روی تشکی که دوست دارند [پرقو و...] میخوابند ما هم روی تشکی که دوست داریم [کاه] میخوابیم. ما بازی و تفریح و آوازهخوانی و ازدواج! و ...داریم آنها نیز همین چیزها را دارند!؟» .
هرچه فکر کرد! به نتیجهای نرسید تا این که از یک آدم پرسید و او در جواب گفت: «خوب الاغ! معلومه دیگه، ما «عقل» داریم و شما ندارید».
آقا الاغه با تعجب گفت: «عقل چیه؟ و چه اثری در زندگی شما داره که من نمیبینم؟ من که هر چه نگاه میکنم همه جای زندگی شما شبیه زندگی ماست!؟»
آدمه گفت: «واسه همینه که بهت میگن «الاغ»! ما با عقلمان خیلی کارها میکنیم؛ ماشین میسازیم، خانه میسازیم، اختراعات و ...»
و هی گفت وگفت و گفت ... .
اما آقا الاغه گفت: «همه اینها را که برای آسایش و راحتی خود میسازید، پس تازه مثل ما شدهاید که از اول راحت بودیم!!؟»
آدم به فکر فرو رفت و ...
و آقا الاغه ادامه داد: «البته تا یادم نرفته بگم: خوب که دقت کردم دیدم راست میگی، زندگی شما آدمها با ما خیلی فرق داره! شما سر هم کلاه میگذارید، به هم دروغ میگویید، یکدیگر را میکشید، به حقوق هم تجاوز میکنید، بمب اتم میسازید، پول داران شما به فقرا توجهی نمیکنند و آنها را لِه میکنند و ... ولی در زندگی ما هیچ یک از اینها نیست. تو حق داری! شما در زندگی خود با عقل! کارهایی میکنید که ما نمیتوانیم بکنیم! خدا را شکر که ما عقل نداریم!.
[برگرفته از کتاب تلنگر! نوشته الف – ف (امیدوار ) ناشر: مؤسسه آرامش جاویدان]
بسم الله الرحمن الرحیم
زیباترین پیامک
در عصر جدید یعنی عصر تکنولوژی زیاد اتفاق افتاده که برای کسی که دوستش داریم پیامکی زیبا ارسال نمودهایم چرا؟
شاید به آن دلیل که میخواهیم به او بگوییم: «به یادش هستیم» یا به او بگوییم: «دوستش داریم» و یا از او بخواهیم که یاد ما باشد و نیز ما را دوست داشته باشد.
اکنون اگر بخواهی برای محبوبترین موجود عالم یعنی حضرت حقتعالی بهترین پیامکها را بفرستی به او چه میگویی؟
اندکی با خود خلوت نما و زیباترین احساست را در قالب کوتاه ترین و قشنگ ترین جملهی زندگیت برای او بفرست. برای او که تو را به زیبایی مخاطب قرار داده و در عین بی نیازی، زیباترین جمله را به تو فرموده:
عَبدی! بِحَقِّکَ عَلَیَّ اِنّی اُحِبُّکَ فَبِحَقّی عَلیکَ اَحِبَّنی
بندهی من! سوگند به حقی که بر من داری! تو را دوست دارم؛
تو را سوگند به حقی که من بر تو دارم مرا دوست بدار!.
و اکنون نوبت توست، پیامکت را بفرست و بدان که:
او در کمال اشتیاق در انتظار نجوای توست.
بسم الله الرحمن الرحیم
شارژ
حتماً برایتان اتفاق افتاده که شارژ باطری موبایلتان تمام شده و گرفتار قطع ارتباط با دوستان و آشنایان شده و برای یافتن یک آدابتور و یا پریز برق به هر دری زده باشید!؟ و گاه ذهنتان کاملاً مشوش و تمام حواستان به این امر مشغول گشته است.
ولی آیا تا کنون به این نکته اندیشیدهایم که شارژ باطری معنویمان خالی شده و نیازمند شارژ مجدد است؟
و نیازمند به ارتباط با منبع برق از طریق آدابتور و پریزهستیم؟!
آیا روح انسان نیازمند به شارژ نیست؟ آیا تنها «جسم» است که نیاز به رسیدگی و شارژ دارد؟ بی شک، خیر.
اما شارژ روح انسان چگونه و از چه راهی ممکن است؟
قرآن کریم میفرماید:
«اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ»
آکاه باشید که با یاد خدا دلها آرام میشود.
پس یادمان باشدکه هر روز از طریق ذکر، نمازهایپنج گانه، دعا و ... روح تشنهی خود را با معنویتِ «ارتباط با خالق» سیراب ساخته و باطری وجود خویش را شارژ کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
چراغی دیگر
یکی از چیزهایی که انسان از آن میترسد و یا خوشش نمیآید «تاریکی» است و به همین دلیل بود که به فکر اختراع برق افتاد [حال چرا از تاریکی میترسد یا بدش میآید نکته ای قابل تامل است که پاسخش اکنون مورد نظر ما نیست] و با آن خانهی خود را روشن ساخت. گویا با اختراع برق و تولید چراغ های الکتریکی عمر انسان طولانی تر! شد و فرصت بیشتری برای زندگی یافت.
دیگر «شبها» نیز جزء عمر او محسوب میشد! زیرا میتوانست از ساعات شب نیز بهره ببرد. دیگر از تاریکی نمیترسید چون خانه تاریکش را با چراغ روشن میساخت.
اما یک تاریکی هم هست که بسیاری از انسانها از آن غافلند و برای آن خانهی تاریک، چراغی روشن نکرده اند.
بله «تاریکی قبر» یعنی آخرین مکانی که انسان در این عالم خاکی از آنِ خود خواهد کرد و ساکن آن خواهد شد و البته خانهای که چراغهای دنیوی قدرت روشن ساختن آن را ندارند! چون تاریکی آن تاریکی و ظلمتی معنوی است. خانه ای که چراغ آن «نماز شب» است.
پس با خواندن «نماز شب» چراغ قبر خود را از پیش آماده و روشن سازیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
پشتدستی!
حتماً مادری مهربان را دیدهاید که گاه برای آنکه کودک خردسالش به سوی آب جوش نرود با زدن یک «پشت دستی» او را از خطری بزرگ محافظت نموده و در امان میدارد!
و گرچه مادر میداند که آن کودک از این عمل او آزرده گشته و او را متهم به «نامهربانی و ظلم» مینماید ولی این ذهنیت کودک، مانع از اظهار لطف از سوی آن مادر دلسوز نمی شود.
مادر، خود را در نزد کودکش «بد» میکند ولی او را «در امان» میدارد.
خداوند متعال نیز گاه با ایجاد حوادثی کوچک و ناخوشایند در زندگی مومن، حوادثی بزرگ و خطرناک را از او دفع میکند ولو به قیمت «بد شدن خویش»! در نزد بندگان ناآگاه!.
پس، از بروز سختیها و بلاها در زندگی ناراحت و به مشیت الهی غضبناک نباشیم.
و البته نباید فراموش کنیم:
ما آن کودک خردسال نیستیم که چون «کودک» است نمیفهمد و تنها وقتی «بزرک» شد متوجه الطاف مادر میشود؛
ما انسانی بزرگ و عاقل هستیم که «اکنون» باید بفهمیم و «فردا» دیر است.
بسم الله الرحمن الرحیم
محبت عجیب
شاید دیده، شنیده و یا تجربه کرده باشید که: مادری از شدت محبت و علاقه به فرزندش او را بغل گرفته و آن چنان میفشارد که .... .
یا گاه به دلیل عشق به فرزندان آنها را گاز گرفته و به گریه میاندازد! به گونه ای که حتی کودک بیگناه نیز هاج و واج و حیران از این عمل مادر، تنها درد میکشد و شاید در فکر خود نیز مادر را مورد مذمت و ملامت قرار میدهد.
خداوند متعال نیز گاه از شدت عشق به بندهی خویش، او را با انواع سختیها و بلاها در فشار قرار داده و به این گونه به او ابراز محبت مینماید.
البته این انسان نیز ناآگاهانه با سخنان نابخردانه خویش، خدا را به زیر سؤال برده و لب به شکایت از او میگشاید! اما با اندکی تامل ... .
رسول گرامی صلی الله علیه و آله در مورد محبت خداوند متعال به بندگان خویش میفرماید:
«هرگاه خداوند متعال بنده ای را دوست بدارد او را به بلاها مبتلا میسازد تا صدای تضرعش را بشنود».
بسم الله الرحمن الرحیم
آنی، فانی
هر یک از ما با «نام و نام خانوادگی» خود شناخته و از دیگران متمایز می شویم مشخصاتی که گاه با مسمّا و گاه بی مسمّاست. در پیرامون ما و در این عالم خاکی موجوداتی هستند که گرچه دارای مشخصاتی مختلف و متباین اند اما همگی در یک نام و نام فامیل مشترکند: «آنیِ فانی».
به نظر شما این نام متعلق به کدامیک از پدیدههای پیرامون است؟ و مطمئن باشید که هیچ یک از ما با این پدیدهها بیگانه نیستیم، تنها اندکی تامل و تفکر لازم است تا آنها را به یاد آوریم.
زیاد معطلتان نکنم و پاسخ را بگویم:
«لذائذ مادی»؛
بله، تمامی لذائذ مادی در این عالم خاکی از این دو ویژگی برخوردارند همه آنها آنی و فانی اند. یکبار لذایذ مادی را که می شناسید در ذهن لیست کنید؛ کدامیک از آنها دارای این دو ویژگی نیستند؟
و اگر چیزی نیافتید به خود نهیب زنید که:
«ای انسان! تا کی گرفتار دنیا و لذتهای زودگذر آن هستی؟! تا دیر نشده خود را دریاب، از این موجودات بی مقدار بگذر و خود را در راه به دست آوردن آنها فانی مساز».
بسم الله الرحمن الرحیم
حضور
مگه ممکنه که تا از آب استخر بیرون آمدی بلافاصله و بدون استفاده از حوله بدنت کاملاً بدون رطوبت و خشک بشه!
فردی هم که در طول روز در دنیا و مادیات آن غرق شده ممکن نیست که تا وارد نماز شد بتواند از دنیا کنده و نمازی با توجه بخواند.
برای آنکه به فضیلت حضور قلب در نماز دست یابیم؛
در تمام اوقات با یاد خدا و «ذکر» مانوس باشیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزندان مهربان!
سالها از صبح تا شب تلاش کرده، دستهایش پینه بسته و چهرهاش در آفتاب سوزان، سوخته و سیاه شده بود، تنها به آن امید که فرزندان او درسشان را خوب بخوانند و به جایی برسند، سعادتمند شوند و به آرامش برسند.... و اما فرزندان او، تنها کاری که میکردند «دل سوزی»! برای پدر زحمت کششان بود و البته از درس خواندن خبری نبود. هر روز به او و دستان پینه بستهاش نگاه می کردند؛ آه میکشیدند و گاه گریهای میکردند. به آن امید که پدر، از آنها راضی و خشنود گردد!! و البته خیلی خوشحال بودند.
خوشحال از اینکه به یاد پدر و زحمات او هستند و گاهی برای قدردانی از او اشکی می ریزند!
و اما پدر ... تنها و تنها با حیرت و حسرت نظارهگر این رفتار آنها بود. آری سرگذشت بسیاری از ما و امام حسین علیه السلام، سرگذشت آن پدر و فرزندان خویش است.اندکی بیشتر تامل کنیم.
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |