خداحافظ ای ماه رمضان!
ارسال شده توسط اکبر فرحزادی در 9/5/90:: 12:50 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
آدرس جدید سایت موسسه فرهنگی آرامش جاویدان
www.aramesh-javidan.ir
به یک بار دیدن می ارزد
امتحان کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
زنده داشتن قیام عاشورا یا مکتب عاشورا؟
(معنای واقعی «لبیک یا حسین علیه السلام» )
معنای واقعی «هل من ناصر ینصرنی»)
ساده و کوتاه عرض نمایم:
یکی از افتخارات ما شیعیان زنده نگه داشتن قیام عاشورا و مجالس عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام است. افتخار به اینکه پس از هزار و چهار صد و اندی سال هنوز خورشید عاشورا در حال درخشش بی نظیر است و نه تنها ذره ای از فروغ آن کاسته نشده بلکه هر سال بیشتر از سال قبل بر درخشش و نورانیت آن افزوده گشته است.
این سخن سخنی تازه نیست و نیازی به اثبات ندارد ولی آنچه مهم و قابل ذکر است این است:
آیا به راستی ما چه چیز را زنده داشته ایم؟ قیام امام علیه السلام یا مکتب امام حسین علیه السلام؟
شاید بپرسید چه فرقی بین این دو است؟ و مگر قیام امام غیر از مکتب اوست؟ اما پاسخ نگارنده:
بله؛ فرق بسیار است! آنچه ما در طول این سالها بزرگ داشته و زنده نگه داشته ایم [البته با عنایات حقتعالی و نه فقط خواست ما] یاد برهه ای از تاریخ و حوادث غمبار و جانسوز آنست و بس!! حادثه ای به نام قیام امام حسین علیه السلام که البته بخشی از مکتب حسینی است و نه همه آن ! و از طریق برپایی مجالس عزا و زنده نگه داشتن محرم و ....
اینها تنها زنده نگه داشتن قیام آقا امام حسین علیه السلام است و نه چیز دیگر ولی مکتب امام علیه السلام چیزی دیگر و بسیار فراتر از این حادثه است که متاسفانه بسیار کمرنگ و در حاشیه به آن پرداخته شده است! .
مکتب امام حسین علیه السلام مکتب عشق به حقتعالی و مکتب جانباری در راه اوست؛ مکتب امام حسین علیه السلام مکتب ایثار جان و فرزند و همه چیز خود در راه «سعادت انسانها و هدایت آنها»ست.
مکتب امام حسین علیه السلام مکتب محبت ورزی، نوع دوستی، صداقت و پاکدامنی است؛ مکتب انسانیت و عبودیت است؛ مکتب ترک گناه و دوری از زشتی ها و پلیدی هاست.
مکتب امام حسین علیه السلام تنها حرف زدن و شعار دادن و اشک ریختن نیست؛ مکتب «عمل» است و معنای «لبیک یا حسین» اطاعت عملی از اوست و نه تنها گفتن اینکه « تو را دوست دارم و جانم را فدایت می نمایم!».
او از ما «عمل صالح» می خواهد و بس.
و اگر او همه عزیزانش را آگاهانه به مسلخ کربلا می برد و خون آنها را نثار دین می کند هدفش تنها و تنها [چنانکه خود فرمود] «اصلاح امت جدش نبی اکرم صلی الله علیه و آله» است و احیای دو فریضه مهم و انسان ساز «امر بمعروف و نهی از منکر» و نه اینکه فقط خواسته باشد من و تو در عزایش رخت سیاه به تن کرده و اشکی نثار نماییم!!
دقت کنید: او در پی «اصلاح امت» است. اصلاح امت گاه به مبارزه با ظلم یزیدیان و ظالمان روزگار است و هر آنچه یک مبارزه طلب می نماید و گاه به خود سازی من و تو و هدایت گری ما نسبت به آحاد امت آن نبی رحمت است.
بله مکتب امام حسین علیه السلام مکتب اسلام ناب محمدی است مکتب احیای آموزه های دین و عمل به آنهاست و خواست امام از ما چیزی علاوه بر [آنچه که ما البته به نحوی بسیار خوب به آن توجه نموده ایم یعنی] زنده نگه داشتن نام و یاد و قیام امام حسین علیه السلام است و آن «انسان شدن من و تو»ست . شیعه بودن من و تو . الگو بودن من و تو . و در یک کلام مسلمانی واقعی و مؤمنی پرهیزکار بودن.
او محتاج اشک و عزاداری ما نیست و اگر اشک و عزاداری او در مکتب اسلام این قدر پر بهاست تنها و تنها برای اینست که من و تو راه را یافته و به مقصد نهایی خلقت نائل آییم.
و تنها در این صورت است که می توان گفت:
ما به «هَل مِن ناصرٍ یَنصُرُنی» امام حسین علیه السلام لبیکی شایسته و صحیح گفته ایم و او را در رسیدن به هدفش که همانا «اصلاح امت جدش» بوده است یاری رسانده و از خو د راضیش ساخته ایم.
وگرنه اگر محرم ها و عاشوراها بیایند و بروند و ما همچنان مانند سابق بوده و تغییری در خود حس نکنیم آیا ما پاسدار این خونهای گرانبها و بی بدیل بوده ایم؟
آیا اماممان از ما راضی و خوشنود گشته است؟
آیا یزیدیان از ما غضبناک و ناخرسند گشته اند؟
برادر و خواهر من!
تو را به خون آقا امام حسین علیه السلام اندکی به این سخنان توجه نما و در صورت منطقی و صحیح بودن این مطالب خود را دریاب و تمام تلاش خود را برای پاس داشت این خونهای ثمین به کار بگیر و با «خود سازی» و «دگر سازی» امام خود را از خود راضی بدار.
به امید برخورداری از شفاعت آقا امام حسین علیه السلام .
اللهم ارزقنا شفاعه الحسین علیه السلام یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین علیه السلام
والسلام
در نشر این مقاله کوشا باشید.
برگرفته از سایت www.aramesh-javidan.ir
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ابا عبد الله
باز باران با بهانه/بی ترانه!/ با گهرهای فراوان / میخورد بر بام خانه/
در محرّم/ماه اندوه و عزا و اشک و ماتم/
یادش آمد کربلا/دشت پر شوروبلا /بارش یک روزسنگین/ بر زمینی سرد و رنگین/ رنگی از خون شهیدان / پیکران اوفتاده / غرقه در خون / بیپناه و بیاراده / در مَصاف سُمّ اسبان/
باز باران با بهانه بی ترانه / بارشی بر بام خانه / یادش آمد ظهر عاشور/ لحظه اوج شر و شور/ آن نماز آخرین / آن عمود و اصل دین/ در پناه بهترین یاران دین / آن سپرهای ثمین(ارزشمند)/
باز باران با بهانه بی ترانه / اندکی با خود نشست/ یادش آمد اکبری / شبه پیغمبر، علی/ یاد ضربتها بر او / پیکر پر چاک او/ قطعه قطعه پیکرش/ آن ندای آخرش: / یا ابا اَدرِک عَلیّ(ای پدر علی اکبرت را دریاب)/
یاد بابایش حسین / وآن نگاه آخرش/ بر علی جانِ تنش/ اَشبَهُ النّاس بِالنَّبی(شبیهترین مردم به پیامبر)/آن علی اکبرش/
باز باران با بهانه بی ترانه / یادش آمد علقمه / و آن عطشهای همه / نهرهای پر ز آب / مشکهای پر ز خاک / یاد عباس رشید / وآن رجزهای صعید(بلند و رو به بالا)/ یاد دستان جدا / گشته از کین جفا/ تیر، در چشم / فرق، پر خون / آن عمود آهنین / وآن سقوط از اسب و زین/ صُدفهی(برخورد)ماه و زمین/ وآن ندای آتشین / آتشی بر شاه دین/ بانگ یا اخ یا حسین/ یا اخا اَدرِک اَخاک(ای برادر برادرت را دریاب)/ وآن صدای انکسار(شکستن)/ انکسار ظَهرِ(پشت ، کمر)شاه/...(الانَ اِنکسَرَ ظَهری)
باز باران با بهانه بی ترانه / یادش آمد غنچهای/ غنچه نشکفتهای/ غنچهای عطشان آب/ روی دستان شهاب /آن شهاب دل کباب/ روی دستان حسین / باند معراج و صعود / آن صعود بی فرود/ آخرین سرباز شاه/ کز برای حفظ راه / میکشد فریاد و آه/ گریههای جانگداز/آن رجزهای به راز / کِای ستمکاران دون / من علی اصغرم / زاده پیغمبرم / حامی شاه ولایت / رهرو آن رهبرم/ تا که جانی در بدن دارم/ من او را یاورم/ .../
یادش آمد تیر بد / تیر ملعون ابد / شعبههایش ذی ثلاث(سه شعبه)/سرکش و بیرحم و عاص(سرکش)/ رو به مقصد میرود / قصد او خال سیاه؟؟ / نه نه مقصدش خال سفید / حنجر اصغر، سپید/
ناگهان خونی جهید / توی دستان حسین / با دلی پر شور و شین/ خون اصغر سر گرفت / سوی جانان پرگرفت/ ...
باز باران با بهانه بی ترانه / اشک ماتم گشته و شرمنده از جور زمانه/ بارشی بر بام خانه / یادش آمدنینوا / دشت پر سوز و بلا/ سرور آزادگان / آن امام انس و جان / خسته و تنها/ نهاده سر به روی قبضه شمشیر/ یکطرف دشمن / دگر سو خیمهها/ یکطرف اجساد یاران / یکطرف زینب، پریشان/ وآن همه در محضر آن جان جانان/ عاشق جانبازی آن شاه خوبان/ منتظر بر وصل آقای شهیدان/
دل به دریا زد حسین/ با ندای یا علی / غرشی چون بوتراب/ با رجزهایی حسینی/ رو به میدان/ سوی خوکان/ کارزاری بوترابی/ حملههایی حیدری/ ضربههایی خندقی / گردش شمشیر حق/ ریزش اعداء حق/ ...
تشنه و پر سوز و عطشان/ بی رمق گشته حسین /منتظر بر وصل جانان/ دیدنی گشته حسین/
تا که آمد پیک حق/ آن سهام نا به حق/ آن فرود آتشین/ آتشی بر قلب دین!/
و آن فرود آخرین / صُدفه شاه و زمین/ ریزش خون خدا / بر زمین کربلا/
چون بدید این لحظه را/ آن لعین پر شقا/ خنجر از کین و جفا / بر نهاد اندر قفا(پشت گردن)/ برقفای پادشاه / سرجدا پیکر جدا/ آه و واویلا و آه/ / آه و واویلا و آه/...
ضجه های فاطمه/ شور و شین اندر همه/ عرشیان و فرشیان/ جنیان و انسیان/ زینب آن شیر زنان/ ..
گشت عالم بی فروغ /
اندک اندک، رفته رفته/ ابرها گشتند چیره /آسمان گردید تیره/بسته شد رخسارهی خورشید رخشان /جنگل از باد گریزان / چرخها میزد چو دریا/ برق چون شمشیر بران / پاره میکرد ابرها را / تندر دیوانه غران / مشت میزد ابرها را
باز باران با بهانه بی ترانه / با گهرهایی زجنس اشک و ناله/ یادش آمد خیمهها/ خیمههای پر ز آه/ خیمههایی سوخته از آتش بَدمردمان/
یادش آمد کودکان / کودکانبی گناه و لرزش اندامشان/زیر تیغتیغداران/واندر آن صحرای سوزان/وحشت طفلیپریشان/کز از جفا و ظلم عدوان/میدود زار و هراسان/ پر زناله/ دلشکسته/پای خسته/میچکداز گوشهایش / خون بسان آب باران/ در پیاش زار و پریشان / زینب آن مأوای طفلان/...
باز باران با بهانه بی ترانه/ غم گرفته/ زار و خسته/ بر زبان آمد بگفتا زار و نالان:
آهیاران!/ آه یاران!/چون ببارم بر سرو بر پیکر عطشان یاران!؟/ پیکران سر جدا و رأسهای روی نیزه/ نیزه آن کینهداران/...
باز باران با بهانه بی ترانه/ شرمگین و پرخجالت/ بر زبان آمد بگفتا:
یا حسین! شرمندهام من / شرم دارم از شهیدان / زینب و عباس و اکبر / اصغر و آن نیکمردان/
یاحسین بنما حلالم / عذر تقصیرم پذیرا گشته و بگذر ز حالم/ بر مجازاتم همین بس / تا که هستم شرمسارم / اشک خجلت گشته و من دائما گریان و زارم.
اللهمَّ تَقَبَّل مِنّا هذا القَلیلَ بِفَضلِکَ الکَثیر
التماس دعا
محرم سال 91
بسم الله الرحمن الرحیم
«زنده بودن» یا «زندگی کردن»؟ مسئله این است!
سخن در «سبک زندگی!» است؛ اما اینکه «زندگی» چیست و چه فرقی با «زنده بودن» دارد؟ سخن ابتدایی این نوشتار است. در جایی خواندم:
«زنده بودن حرکتی افقی است از زایشگاه تا قبرستان؛ ولی زندگی کردن حرکتی عمودی است از فرش تا عرش؛ از خاک تا افلاک؛ از ناسوت تا ملکوت؛ از دنیا تا عقبی و بالاخره از انسان تا «خدا».»
با اندکی دقت در این سخن در مییابیم اولا؛ ما در چه حالیم؟ زندگی کردن یا زنده بودن؟
ثانیا؛ گرچه برای زنده بوده «نقشه راه» خاصی نیاز نیست ولی برای زندگی کردن نیازمند به نقشه راه و یا همان «سبک زندگی» هستیم.
اما اینکه «این نقشه راه کدام است و از چه طریقی میتوان به بهترین و مطمئنترین آنها دست یافت؟» سخن دومی است که این نوشتار در پی دستیابی به پاسخ آنست.
در مقدمه باید گفت: تهیه همین نقشه راه نیز مستلزم دریافت ما از «هدف زندگی» و پاسخ ما به این سوال است. اینکه برای چه خلق گشتهایم و در این گذر سریع و کوتاه عمر به دنبال چه میگردیم و به بیان دیگر «مقصد» و «مقصود» ما از این زندگی چیست؟
چرا که اگر مقصد را نیابیم و یا مقصدی غیر صحیح داشته باشیم تمامی رفتار و فعالیتهایمان نوعی «حرکت دوّار!» و به مثابه حرکت «حمار طاحونه!» خواهد بود. حرکتی که هیچ انسان عاقلی خواهان آن نیست.
البته این بحث بسیار مفصل تر از آنست که در این مختصر بگنجد ولی در یک کلام می توان مقصد مورد توافق همه انسانهای حقجو را در این عبارت خلاصه نمود:
«نیل به همه زیباییها و همه کمالات و دستیابی به «بهترینها» برای همیشه!»
که بی شک یگانه مصداق آن، جز «حضرت جانان» و کسب رضای او نخواهد بود.
و بی تردید هر مقصد دیگری غیر از آن «سراب»ی باطل و بی ارزش خواهد بود.
اکنون اگر مقصد و مقصود خدا باشد و خداگونه شدن؛ بهترین نقشه راه نیز همانست که او خود، برایمان ترسیم نموده است: «اسلام ناب محمدی»؛ همان که حاصل تلاش آن نبی رحمت صلی الله علیه و آله و ذریه پاکش ائمه معصومین علیهم السلام یعنی آن راهنمایان بی نظیر و مطمئن؛ آن خداگونههای مجسّم بر روی زمین؛ آن رهیافتگان اهل وصال و آن اسوههای انسان کامل بوده و نسخه ای بی بدیل و صددرصد کارآ در رساندن انسان به مقصد متعالی خلقت است.
آری برتری سبک زندگی در یک کلام «مجموعه تعالیم ارزشمند دین» و عمل به آنهاست. تعالیمی که هیچ عرصه از زندگی انسان [پیش از تولد تا پس از مرگ] را از قلم نیانداخته و برای کوچکترین نیاز! انسان برنامه دارد.
و اکنون اگر من و تو خواهان دستیابی به این برترین نسخه و نقشه راه هستیم باید با تمام قوا سعی در بالا بردن اطلاعات دینی خود و عمل به این دستورات انسانساز و حیاتخش داشته و در مسیر این سیر الی الله تعالی با استعانت از حضرتش و بالا بردن میزان انقیاد و اطاعت از معصومین علیهم السلام و البته با اندکی استقامت؛ ثابت قدم باشیم.
به امید وصال حضرتش
والسلام علی من اتبع الهدی
بسم الله الرحمن الرحیم
تحزّب و تهذّب
تحزّب، خوب یا بد؟ مسئله اینست؛
آری بحث بر سر «تحزّب» است و اینکه آیا وجود احزاب مختلف [و بالتبع جریانات به اصطلاح همسو! و متنوع] در کشور آیا خوب است یا بد؟
موافقان تحزّب: وجود احزاب در هر کشوری موجب رشد و توسعه آزادیهای مدنی و پیشرفت در عرصههای مختلف [اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و ...] خواهد شد
مخالفان: تحزّب موجب بروز اختلافات و تفرقه میان سردمداران و مردم گشته و مسیر تلاشهای سازنده در کشور را به سمت و سوی حذف رقیب و اقدامات غیراصولی و ناشایست کشانده و موجب اتلاف پتانسیلهای موجود در کشورمیشود.
نظر نگارنده: با اندکی دقت در متون دینی میتوان به پاسخ این سؤال نایل آمد؛ قرآن کریم میفرماید:
وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا
«همگی به ریسمان الهی چنگ زده و متفرق نشوید»
این فرمایش به خوبی گویای ضرورت و اهمیت وحدت، یکپارچگی و یک دلی میان آحاد مختلف امت است.
تنها آن روزمیتوان به درستی تحزّب و وجود حزبهای با سلایق مختلف [و نه با اصول مختلف و ضد و نقیض] معتقد بود که سردمداران و طرفداران احزاب بتوانند از آزمون بزرگ «اطاعت همه جانبه از معصومین علیهم السلام» سربلند و موفق بیرون آمده و انسانهایی متخلق، حقمدار، مهذّب، وموحد! باشند؛ افرادی که پیش از گرفتاری به «تحزّب» مزین به «تهذّب» [تهذیب نفس] گشته وجز حق نخواهند و جز حق نجویند و جز خداوند متعال مقصد و مقصودی نداشته باشند.
افرادی که اگر حزب متبوعشان گرفتار بی اخلاقی و انحراف از حق گشت به راحتی در مقابل حزب خود! و این انحراف او قد علم کرده و تنها به رضای حق تعالی بیاندیشند. افرادی که تعصبهای جاهلی و محبت به حزب، شهرت و قدرت آنها را کور نساخته و برای حفظ آنها اقدام به هر بیاخلاقی و خطایی نکنند.
تنها و تنها اگر روزی شاهد غلبه وجود چنین افرادی در میان احزاب بودیم آن روز است که میتوان گفت: «تحزّب امری مفید و سازنده است» و در غیر این صورت بی تردید تحزّب جز حربهای شیطانی برای ایجاد تفرقه میان موحدان نخواهد بود.
کافی است هم اکنون نگاهی به احزاب و طرفداران آنها بیاندازیم تا صحت ادعای این نوشتار بر همگان اثبات گردد.
والسّلام علی مَن اتبع الهُدی
الف – ف
(امیدوار)
نیمهی پر یا نیمهی خالی؟!
به من میگفت :«وقتی به لیوان آب نگاه میکنی همیشه نیمهی پر آن را ببین، نه نیمهی خالی آن را» و با این سخن میخواست «مثبتاندیشی» را در من تقویت کند.
روزی به او گفتم: «برای آنکه بدانیم نصف لیوان، پر است یا مثلاً یکسوم آن، چه باید کرد؟» و او گفت: «خوب معلوم است باید به همهی لیوان نگاه کرد».
گفتم : «پس نباید «همیشه» به نیمهی پر لیوان نگاه کرد بلکه گاه لازم است به تمام لیوان نگریست».
اگر درست دقت کنیم در مییابیم: همانگونه که «منفینگری» [یعنی توجه به نیمهی خالی لیوان] امری غلط و خسارتبار است؛ مثبتاندیشی [یعنی توجه دائم به نیمه پر لیوان] نیز گاه خسارتبار و غلط است.
این چنین شخصی دیگر توجه به نقاط ضعف و ویژگیهای منفی خویش ندارد و در نتیجه برای رفع آنها تلاش نمیکند.
برای مثال اگر کسی «لک» روی صورتش را نبیند برای پاک کردن آن اقدامی نمیکند.
به جای «ناقصبینی»، «واقعبینی» را سرلوحه زندگی قرار دهیم.
و البته در جای خویش و به ضرورت به نیمه پر و یا نیمه خالی، بنگریم.
توجه به داشتهها و ناداشتهها هر یک در جای خود، ضروری است.
برگرفته از کتاب تلنگر [الف. ف (امیدوار)]
من کیستم ؟
-من کیستم؟ موجودی «در ورای این جسم خاکی» که این جسم مانند «نقاب و ماسکی» آن را پوشانده و مرا از آن -یعنی خویشتن خویش- غافل ساخته است.
-من کیستم؟ «مسافری» از ملکوت به عالم ناسوت که گرفتار زرق و برق دنیا شده و از «بازگشت» به دامان صاحبش غافل گردیده است.
-من کیستم؟ یک «تبعیدی»که برای گذران دوران تبعید و پاک شدن از ریشه های جرم و خطا پا به دنیا نهاده ولی تبعیدگاه به مذاقش خوش آمده و اهل و عیال را –که در وطن و در انتظار اویند- فراموش ساخته است.
-من کیستم؟ موجودی گرانسنگ و قیمتی که «گوهر وجود» خویش را ارج ننهاده و آن را با «خرمهره ی دنیا» عوض نموده است.
-من کیستم؟ یک موجود «باقی و ابدی» که گرچه خواهان جاودانگی و بقاست ولی با دل بستن به دنیا، «فنا» را به جای «بقا» طالب گشته است.
-من کیستم؟ موجودی کمال طلب، عالی خواه، زیبا پسند و لذت جو که به اشتباه رفاه، لذت و تجملات دنیا را به جای آنها برگزیده است.
-من کیستم؟ دنیایی از عظمت، نظم و عجایب خلقت که هرگاه در خود به دقت بنگرد خدا را به خوبی می بیند و بلکه جز خدا را نمی بیند
-من کیستم؟ موجودی «بهترین خواه» که به «بدترین ها» دل بسته و بسنده کرده است.
-من کیستم؟ آینه ای تمام نما از جمال الهی که لایق مقام و عنوان «خلیفه اللهی» گشته و مسجود ملائک شده است.
-من کیستم؟ موجودی جامع اضداد: عقل و نفس؛ خیر و شر؛ پاکی و خباثت؛ ترحم و بی رحمی؛ و ...
-من کیستم؟ کبوتری آزاد که «جَلد» دنیا گشته و به «یک دو دانه ی ارزن ز خرمن ها فرو مانده» .
-من کیستم؟ موجودی «بالقوه» کامل و اشرف مخلوقات ولی «بالفعل»، آنچه هستم!!.
-من کیستم؟ موجودی «ناسپاس» که پاسخ الطاف و مهربانی خالقش را با نمک دان شکستن و عصیان داده است.
-من کیستم؟ موجودی به زعم خویش «زرنگ» که «نقد دنیا» را به «نسیئه ی آخرت» و «فانی» را به «باقی» ترجیح داده است.
-من کیستم؟ گمشده ای در پی یافتن خویش که «آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد».
-من کیستم؟ گم گشته ای که نمی داند «گم گشته» و از همین روست که در پی یافتن خویش نیست.
-من کیستم؟ اشراف زاده ای! که بر اثر حادثه ای –یعنی ورود به دنیا- گذشته ی خویش –یعنی روز اَلَست- را فراموش کرده؛ گاه منکر آن گشته است؛ گاه در پی یافتن هویت خویش است و گاه نیز حتی خویشتن خویش را فراموش ساخته است.
-من کیستم؟ پیمان گزاری که به بهانه فراموشی –روز اَلَست- پیمان شکنی را پیشه خود ساخته است.
-من کیستم؟ «جاودان خواه»ی که جاودانگی را در دنیای فانی جستجو می کند !! در حالی که خروج انسانها را از آن، هر روز می بیند.
-من کیستم؟ «ابر رایانه»ای پر قدرت و سریع که تنها از آن به عنوان یک «ماشین حساب» و یا برای چند «بازی» استفاده می شود.
- لطفا با درج نظرات خود در قسمت
- «نظرات دیگران»
- مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
- با تشکر
- التماس دعا
تفاوتها
روزی انگشت به ناخن گفت: «تو چرا اینقدر خشک و زمخت و بیروحی؟» و ناخن که جوابی نداشت دلش شکست و در گوشهای زانوی غم به بغل گرفت.
خداوند متعالکه حال او را دید گفت: «ای مخلوق من! چه شده که تو را غمگین میبینم؟» ناخن گفت: «خدایا چرا مرا بیروح و خشک آفریدی؟ مگر من چه گناهی کردم که باید هفتهای یکبار مرا با ناخنگیر کنده و دور بریزند؟ اصلاً وجود من چه خاصیتی دارد؟»
خداوند مهربان فرمود: «میدانی اگه تو نباشی انسانها چقدر با مشکل مواجه میشوند؟ چه کسی پشت آنها را بخاراند و چگونه از آن لذت ببرند؟ چگونه دگمه لباس خود را باز کنند؟ آنگاه که خار کوچکی در دستانشان فرو رود؛ چه کسی آن را در آورد؟ انگشتان آنها چگونه قدرت به دست گرفتن قلم و نوشتن را پیدا میکند؟ ندیدهای آنگاه که قد تو را بیش از حد لازم کوتاه میکنند تا مدتها دستشان توان انجام کارهای خود را ندارد؟ و ... .
ضمناً بریدن و دور ریختن تو برای آن است که تو رشد کنی؛ درست مثل چیدن شاخهی یک درخت میوه، تو عامل زیبایی دست آنهایی و بسیاری از فایدههای دیگر داری.»
اینجا بود که ناخن به خود بالید و خدا را شکر کرد.
تفاوتها، ضروری و لازمهی خلقتاند. هرگز خود را با دیگران مقایسه نکنیم؛ کافی است خود را بشناسیم و استعدادهای خویش را کشف کنیم
برگرفته از کتاب «تحفه» اثر الف - ف (امیدوار).
با سلام به همه دوستان تعجب نکنید گرچه ماه رمضان تازه شروع شده است ولی من بهتر دیدم الان با آن خداحافظی کنم اگه شما هم این خداحافظی را بخوانید متوجه دلیل این کار من می شوید:
خداحافظ ای ماه رمضان!
خداحافظ ای ماه پربرکت! ماهی که برای خیلیها مثل من، فرقی با دیگر ماهها نداشتی!! و تنها نامت ماه روزه داری و «کفّ نفس!» بود؛ کفّ نفس از پرخوری، پرخوابی، سخنان بیهوده و گناه، نگاههای هرزه و حرام و....
و در واقع ماه پرخوری و پر خوابی و...!!
بگذریم؛ هرکسی خود را بهتر میشناسد و غرض من از نگارش این سطور خداحافظی از این ماه پربرکت میباشد [البته به زبان خودم] بدان امید که سخنانم در مورد شما واقعیت و صحت نداشته و صرفا قلم فرسایی و طنزی تلخ بوده باشد؛ و اما «خداحافظی من»؛
خداحافظ، قرآن! که تا سالی دیگر، تورا به خاکهای روی تاقچه میسپارم و شاید تا مجلس ختم عزیزی ویا به هنگام وداع عزیزی دیگر که برای رفتن به سفر و یا شرکت در کنکور او را از زیر تو عبور دهم!
خداحافظ ای سحرها و سحرخیزی ها! که تنها به قصد انباشتن غذا در معده [از ترس گرسنگی] به تو توجه نموده و از تو بهره!! میگرفتم.
خداحافظ ای مسجد و نمازهای جماعت!
خداحافظ ای دربهای باز مسجد به هنگام سحر
خداحافظ ای مفاتیح! و مناجاتها و دعاهای زیبایش!
خداحافظ کمیل! ابو حمزه ثمالی!، جوشن کبیر! و...!
خداحافظ ای سفره های افطار و «عملیاتهای پرخوری» که هر شب و با رمز «الله اکبر» آغاز و تا پاسی از شب! ادامه داشت.
خداحافظ ای سفره های رنگین و تجملی! که به حق یکماه تمام به خوبی سفرهی اغنیا را جلوهگر ساخته و ما را متوجه فقر سفره نیازمندان ساختید!!
خداحافظ ای زولبیا و بامیه! و به قول یکی از دوستان: «آیا میشود مجددا ماه رمضان سال آینده را درک نماییم تا از فیض خوردن زولبیا و بامیه هایش برخوردار شویم!!؟»
خداحافظ ای پرخوابی ها! که فقط به قصد عبادت بیشتر!! و نه چیز دیگر!، انجام میدادیم!.
خداحافظ ای گریهها و اشکهای شبهای قدر! توبهها و اعترافات، عبادات و نمازهای اضافه و مستحبی! خداحافظ تا زمانی که باز هم «توشهای از گناه» اندوخته و به سراغ شما بیاییم!
خداحافظ ای «مسواک» وای مسواک زدنهای اجباری که به قصد خراب نشدن روزهها و نه دندانها انجام میگرفت؛ تو را هم به خدا میسپاریم که تا یازده ماه دیگر به استراحت بپردازی!
خداحافظ ای فقیر نوازیها و رسیدگی به ایتام! که همین یکماه برای فقرا بس است و یازده ماه دیگر ماه صیام و روزه داری آنهاست!.
خداحافظ ای صله رحم و دعوت از خویشاوندان! خداحافظ تا عید نوروز و سرزدنهای اجباری و کوتاه.
خداحافظ ای قرآن خواندنهای در اداره و در ساعت اداری و گاه به دور از چشم رییس!
و برای برخی از آدمها؛
خداحافظ ای روزه خواریهای یواشکی یا حتی علنی!!
خداحافظ ای «نماز»! تا سالی دیگر [برای آنها که فقط در ماه رمضان نماز میخوانند! و تنها در این ماه خداوند متعال را مستحق پرستش میدانند!!].
و بالآخره خداحافظ ای دربهای باز بهشت و دربهای بسته جهنم!
و سلام
سلام ای نمازهای قضا شده صبح
سلام ای غفلتها، تنبلیها، و...
ضمن درخواست دعای عاجزانه از همه روزه داران حقیقی، خداحافظ از شما خواننده گرامی.
والسلام
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |