بسم الله الرحمن الرحیم
خدمتگزار باشیم یا ارباب؟
منزلی را می شناسم که در آن یک ارباب پول دار زندگی می کرد و در این منزل عده ی کثیری خدمتگزار با شرح وظایف و مسئوولیت های مختلف وجود داشت و نیز مجموع این خدمتگزاران زیر نظر یک سرخدمتکار دل سوز و امین به فعالیت خود مشغول بودند, روزها می گذشت و وضعیت این خانه خوب و مطلوب بوده; امورات, همه بر وفق مراد صاحبخانه می گذشت. هر یک از خدمتگزاران به خوبی به مسئوولیت های خویش عمل می کرد و هر گاه به هر دلیل یکی از آنها کم کاری و تخلفی می کرد توسط ارباب و با راهنمایی سرخدمتکار با تنبیهی مناسب روبرو گشته و مجددا" به وظایف خود می پرداخت. در همسایگی این منزل شخصی سکونت داشت که نسبت به این ارباب و جاه و جبروتش بسیار حسادت می ورزید و کینه ی دیرینه ای از او به دل داشت. او سوگند یاد کرده بود که به هر شکلی شده موجبات سقوط و فلاکت این ارباب خوشبخت را فراهم آورد; از این رو هر زمان که فرصتی به دست می آورد خدمتگزاران منزل را با توصیه های شیطانی خویش دعوت به تنبلی و سر کشی می نمود.
تا اینکه روزی از روزها یکی از آن خدمتکاران که نسبت به سرخدمتکار حسادت می ورزید; با استفاده از راهنمایی های مکارانه ی آن همسایه ی حسود, تلاش نمود تا با اندکی خود شیرینی و طنازی خود را در چشمان ارباب زیبا جلوه داده و توجه او را به خود معطوف دارد. نقشه ی او گرفت و ارباب مقداری مجذوب هنرنمایی ها و خود شیرینی های او گشت و او در چشم و دل ارباب جا باز نمود. همین امر موجب شد تا او از این محبت ارباب سوء استفاده نموده و در خصوص انجام وظایف روز مره ی خویش کوتاهی نماید. سرخدمتکار عاقل و امین که متوجه این قضیه گشته بود نزد ارباب رفته و او را از عواقب این «دل دادگی» بر حذر داشت, ولی متاسفانه ارباب خوش گذران به نصایح او توجهی ننموده و هر روز بیش از پیش, دست آن خدمتکار را در تنبلی و گاه دخالتهای نابجا در امور منزل باز می گذاشت. خدمتگزاران دیگر که نظاره گر این امور بودند با بهره گیری از راهنمایی های خبیثانه ی آن همسایه ی پلید برای دست یابی به چنین موقعیتی تلاش مشابه نموده و یکی پس از دیگری با طنازی ها و چاپلوسی های فراوان در برابر ارباب; خود را به او نزدیک نموده و قلب او را تسخیر خود نمودند. دیگر هیچیک از آنان به دستورات سرخدمتکار امین توجهی ننموده و به وظایف محوله و مسئوولیت های خویش عمل نمی کرد. و تلاش های فراوان سرخدمتکار دلسوز و دل آگاه برای بیدار ساختن ارباب از خواب غفلت ثمری نبخشیده و بدین ترتیب او نیز قدرت خویش را در مدیریت و تدبیر امور منزل از دست داد. کلیه ی امور منزل به هم ریخته و فشل گشته بود و در یکی از روزهای سیاه و تلخ بود که آن حادثه ی شوم یعنی «شورش وکودتا»ی خدمتکاران به طور کامل و علنی شکل گرفت. آنان با خوراندن دارویی لذت بخش ولی سحر کننده به ارباب او را مسحور خویش نموده و ارباب نگون بخت و حتی سرخدمتکار بیچاره به اسارت خدمتکاران در آمده و جای ارباب و خدمتکار عوض شد.
آری از آن روز به بعد حاکم و ارباب منزل, آن خدمتکار حسود بود و نوکران و خدمتکاران, همه در خدمت او و گوش به فرمان او بودند. او دستور می داد و ارباب, مسحورانه به اطاعت و فرمانبرداری از آنها مشغول بود و البته آنان برای آنکه بتوانند با خیال راحت به خوش گذرانی ها و فرمانروایی خود ادامه دهند تدبیر دیگری نیز اندیشیدند آنان به خوبی می دانستند که تنها راه شکست امپراطوری آنها, تدبیرهای آگاهانه ی آن سرخدمتکار امین و دل آگاه خواهد بود, از این رو برای اطمینان بیشتر او را در بند و غل و زنجیر نموده و آزادی او را بسیار محدود نمودند.
روزها به همین منوال می گذشت تا آنکه روزی فرصتی نصیب سرخدمتکار گردید, فرصتی که در آن بتواند با ارباب نگون بخت, خلوت نموده و با راهنمایی های مشفقانه و آگاهانه ی خود, مجددا او را به خود آورده و تا حدی آثار سحر آنها را از بین ببرد. او به ارباب خود فهماند که تنها راه رهایی از این فلاکت آن است که بندهای او را باز نموده و شبانگاهان با کمک هم ابتدا آن خدمتکار حسود یعنی سر دسته ی خدمتکاران خائن و سپس یکی یکی آن خدمتکاران سرکش و طاغی را در بند ساخته و بدین گونه زمام امور منزل را به دست گیرند. سر انجام اینگونه شد و با تلاشهای بی شائبه و دل سوزانه ی سرخدمتکار امین و نیز به خاطر اعتماد ارباب به او, همه چیز به روال سابق خویش برگشته و ... .
به راستی به نظر شما ارباب داستان ما چرا خطا نمود؟ آیا اگر ما به جای او بودیم, مرتکب چنین خطایی می شدیم؟ آیا فکر نمی کنید که ما نیز هم اکنون ممکن است در چنین وضعیت مشابهی قرار گرفته باشیم؟
آری هم اکنون. نگویید ما که ارباب متمکن و دارای خدم و حشم نیستیم تا چنین مشکلی برای ما پیش آید. خیر اشتباه نکنید; زیرا ما هم اکنون اینچنین بوده و دارای خدمتگزاران بی شماری هستیم; می پرسید «چگونه؟!» در پاسخ می گوییم: در مملکت وجود ما نیز «ارباب» و «سرخدمتکار امین» و «خدمتکار حسود و افزون طلب» و «خدمتگزاران دیگر» وجود دارد. ارباب این مملکت «من و شما» هستیم, سرخدمتکار امین و دلسوز, همان «عقل» ارزشمند و دور اندیش است و خدمتکار حسود همان «نفس اماره» و خدمتکاران دیگر «غرائز و تمایلات نفسانی» انسان است.
آری نفس و دیگر غرایز انسان, خدمتکارانی خدادادی هستند که جهت گذران صحیح امور بدن و یک زندگی شایسته و مفید به انسان ارزانی گشته اند! خدمتگزارانی که وجود هر یک از آنها جهت بقاء و پایداری زندگی و رفع نیازهای آن, کاملا" ضروری و لازم است و بدون هر یک از آنها نظام زندگی فردی و یا اجتماعی انسان مختل می گردد. غریزه هایی مثل «شهوت و تمایل به جنس مخالف» برای ادامه نسل و کسب آرامش های مادی و روحی در کنار همسر و فرزندان; غریزه ی «مادری» و «پدری» برای تکمیل آن هدف پیشین و لذت بردن از زندگی; غریزه های مربوط به «خوردن و آشامیدن و خوابیدن» نیز به منظور سلامت و بقاء انسان; غریزه ی «خشم و غضب» برای دفاع از خویش در برابر خطرات و حفظ حقوق خود در برابر دشمنان و دیگر غرایز خدادادی و مفید که وجود هریک لازم و ضروری است.
در مملکت وجود ما, سرخدمتکاری هوشیار و مدبر به نام «عقل» نیز تعبیه گشته تا سرپرستی این تعداد از خدمتگزارانِ گاه سرکش به او سپرده شده و با مدیریت شایسته ی خود آنها را کنترل و تدبیر نماید و از آنجا که خدمتگزاران مذکور گاه از مسؤولیت خویش, شانه خالی نموده و اگر نظارتی بر آنها نباشد طغیان می کنند و به جای «خدمت», «خیانت» می نمایند; وجود یک چنین موجود دل سوز و دل آگاهی کاملا" ضرورت داشته و بدون آن نظام زندگی انسان دگرگون شده و زندگی او شبیه زندگی حیوانات خواهد شد و صد البته این سرخدمتکار به تنهایی نمی تواند از عهده ی مشکلات بر آمده و اگر حمایت های بی دریغ و دائمی ارباب از او نباشد; نظام مملکت وجود مانند نظام منزلی خواهد شد که در ابتدای بحث به آن اشاره شد. این ارباب باید توجه داشته باشد که در همسایگی دیوار به دیوار خود دارای دشمنی «قسم خورده»[1] است. دشمنی به نام «شیطان». دشمنی که تمام هم و غم خود را صرف ضربه زدن به او نموده و برای رسیدن به مقصد و تشفی دل خود کاملا" برنامه ریزی نموده و از راه های مختلف به ارباب غافل «یعنی من و تو» ضربه خواهد زد. حال با وجود چنین دشمنی در کمین, چگونه می توان آرام و بی خیال بود!؟ البته تنها راه مبارزه با او نیز بها دادن به «عقل» و «تامین نیاز های» اوست.
آری اگر به عقل و دستورات و نیازهای او توجه نشود; خدمتگزاران از طریق دسیسه چینی های شیطان و با فرماندهی نفس اماره, تبدیل به موجوداتی سرکش و یاغی گشته و در مملکت وجود انسان کودتا می نمایند که نتیجه ی این کودتا اتمام حکومت عقل و سقوط امپراتوری ارباب و پایان دوره ی خوشی های حقیقی خواهد بود.
اما بها دادن به عقل و تامین نیاز ها ی او به چیست و راه آن کدام است؟ بی تردید پاسخ آن در لابلای کلام معصومین (علیهم السلام) بوده و
انسان عاقل تنها از طریق پیروی از فرامین ایشان است که می تواند عقل خویش را در برابر خطرات و حوادث بیمه کرده و او را حاکم وجود خویش سازد.
والسلام
«نوشته شده در سالروز فتح خرمشهر ....تقدیم به شهدای عزیز دفاع مقدس» 3/3/85
[1] - اشاره به آیه ی کریمه ی: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین...» که در آن به نقل از شیطان آمده است:
«سوگند به عزتت که همه ی بندگانت را گمراه خواهم ساخت, مگر بندگان مخلص تو را»
بسم الله الرحمن الرحیم
سدّ
روزى یکى از دوستان نزد من آمد در حالى که بسیار شگفت زده و متعجب مىنمود، جریان را جویا شدم و او گفت: «در اخبار شنیدم که فلانى به خاطر فلان عمل بازداشت شد!؟» گفتم: «خوب مگه چیه!؟» و او پاسخ داد: «خوب خیلى عجیبه که او با چنان شخصیت و بزرگى علمى و در چنان مقام و منزلت اینچنین گرفتار شیطان شده و سقوط نماید!»
گفتم: «هم عجیبه و هم نیست عجیبه از آن جهت که تو نیز اشاره کردى و عجیب نیست از این جهت که من مىگویم: بگذار با یک مثال قضیه را باز کنم قطعا شنیدهاى که گاه برخى از «سدّ»ها گرفتار شکستگى و ریزش شده و در اثر آن، حوادثى هولناک و خطرناک رخ داه است؟
گفت: «بله گاه در اثر زمین لرزه و گاه حتى بدون آن، چنین اتفاقاتى افتاده است.»
گفتم: «احسنت اما آیا دقت کردهاى علت آن چیست؟»
گفت: «خوب معلومه دیگه، سدّ ضعیف بوده و بر اثر فشار آب یا عوامل دیگر نظیر زلزله شکسته است.»
گفتم: «بله درست گفتى: اما نکته ى مهم دیگرى نیز هست که باید به آن توجه نمود؛ گاه هنگام ساختن یک سد و هنگام ریختن سیمان و بتون دقت کافى به عمل نیامده و یک یا چند روزنه و شکاف بسیار کوچک و حتى نامعلوم در بدنه سدّ باقى مانده است و پر واضح است که آب نیز با کسی تعارف ندارد و به راحتى از روزنههاى موجود عبور مىنماید و در اثر مرور زمان موجب بزرگتر شدن شکافها و اتفاقات ذکر شده مىشود.
حتما یادت هست که در کتابهاى درسى داستان پطرس پسر فداکار هلندى ذکر شده بود همان کودکى که انگشت خود را در شب سرد زمستان درون روزنهى کوچک سد نموده بود تا بزرگ نشده و با شکستن سد مردم شهر به خطر نیفتند؟!
حال گاه روزنه دیده مىشود مانند آنچه در داستان پطرس شنیدیم و گاه روزنهاى بسیار مخفى است که در نگاه اول دیده نمىشود، بلکه نیازمند به دقت بیشتر و کاوش دقیقتر است.
مَثَل فلان شخص که نام بردم مثل این سد است و روزنههاى درون آن.
گفت: «چطور؟»
گفتم: «اگرچه او سالها در مسیرى گام نهاده بود که درست و شرعى بود، اما در هنگام ساختن سد ایمان خود و در ایام مجاهده با نفس و مبارزه با شیطان به برخى از رذایل پنهان و البته مهم خود توجه نداشته و جهت قلع آنها از درون خویش و بیرون نمودن آنها کارى نکرده است، ـ دقیقا مانند همان روزنههاى کوچک و ناپیدا ـ و چون در طول سالیان به آنها بى توجهى شده است، آنها کم کم در اثر فشار دسیسههاى شیطان؛ بزرگ و بزرگتر شده و کارى که نباید مىشد اتفاق افتاده است.
بله اگر فلان بزرگ و بهمان انسان، ـ ولو عالم ـ سقوط مىکند، به دلیل آن است که خودسازى و مجاهده با نفس او ناقص بوده و غفلت او از این رذایل کوچک و در ظاهر غیر مهم موجب هلاکت و سقوط او را فراهم کرده است.
انسان عاقل کسى است که هیچ گناه و رذیلهاى را کوچک نشمرده و پیش از آنکه آن گناه و یا رذیلهى نفسانى قوت بگیرد و موجبات هلاکت او را فراهم آورد به قلع و قمع آنها مىپردازد.
فراموش نشود چنانکه فشار آب پشت سدّ فشارى دائمى و مستمر است، توطئهها و مکرهاى شیطان لئیم نیز دائمى و همیشگى است. حتى در برخى روایات آمده است «تا از پل صراط نگذشتهاى ـ از مکر شیطان ـ ایمن مباش».
او هر آن در کمین و مترصد ضربه زدن به انسان است، هر قدر که بالاتر هم روى کار تمام نمىشود؛ چنانکه هر چه سد بزرگتر و محکمتر باشد فشار پشت سد نیز بیشتر خواهد بود.
و البته عدهاى نیز مانند «قلوه سنگ» اند که با جریان آب به هر طرفى مىروند و اصلاً مقاومتى در برابر شیطان ندارند آنها تکلیفشان از اول روشن است و شیطان دیگر روى آنها سرمایه گذارى نمىکند. همت اصلى شیطان گمراه کردن انسانهاى مقاوم و مؤمن است. کسى که خودش در حال رفتن است، هول دادن او ضرورتی ندارد، کسى را که مقاومت کرده و همراه نمىشود، در معرض فشار و هول دادنهاى شیطان است.
و اگر غفلت ورزد بى تردید گاه در یک لحظه ضربه فنى مىشود. از این رو باید همیشه مراقب افکار، رفتار و اعمال خود بود تا روزنههاى احتمالى را شناسایى نماییم. و مانع تبدیل شدن آنها به شکاف و شکستن «سدّ ایمان» در برابر «مکر شیطان» گردیم.
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
«نظرات دیگران»
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |