بسم الله الرحمن الرحیم
تولدت مبارک یا نامبارک؟!
آیا هیچ فکر کرده اید «تولّد» چیست؟ آیا تولّد همان روز خاصی است که در آن از عالم رحم خارج گشته و به دنیای خاکی پا نهادهایم؟ همان روزی که همه ساله برخی از آدمهای پولدارتر و یا آدمهای دارای حال و حوصلهی بیشتر، آن را گرامی داشته و به شخصی که در آن روز متولد شده تبریک گفته و به او هدیه میدهند!!.
به راستی چرا به او تبریک گفته و چرا به او هدیه میدهند؟ مگر چه اتفاقی افتاده که شایستهی چنین برخوردی است؟ به تعبیر دیگر آیا این ما هستیم که باید به او هدیه بدهیم یا اوست که باید به ما هدیه بدهد؟! چرا که:
«در حقیقت، اوست که از زندان رحم رهایی یافته و پا به عرصهی دنیا نهاده، پس اوست که شادمان! گشته و اوست که باید با هدیه دادن به دیگران آنها را در شادی خویش سهیم سازد».
یا برعکس؛ بگوییم: «این اوست که اگر چه از جایی تنگ و تاریک رهایی یافته ولی در واقع از حالت بیدغدغه بودن و رها بودن خارج گشته و به حالت گرفتاری و اسارت در مادیّات درآمده است و اوست که از گرمای وجود مادر و دامان پر مهر و محبت او جدا گشته و وارد دنیایی گشته که احتمال بروز ناکامیها، نامردیها و ظلم و ستمهای فراوان در زندگی فراهم است؛ پس باید او را با هدیه دادن تسلّی داده و اندکی از بار غصهی او بکاهیم!؟.
یا آنکه بگوییم: «این اوست که از حالت بیمسؤولیتی و بیتکلیفی رها گشته و به حالی وارد گشته که در آن به او عزت گذاشته شده و لایق ندای"یا ایُّها الانسانُ" حقتعالی و ارتباط و مناجات با او و بندگی خالق خویش گشته است؛ پس این اوست که باید هدیه داده و دیگران را نیز در شادی خویش سهیم سازد.
و یا نه؟ بلکه بگوییم: «این اوست که وارد عرصهای گشته که اگر دقت ننماید میتواند با انجام گناه و معصیت موجبات غضبِ باری تعالی را فراهم ساخته و مغضوب او گردد از این رو نه تنها سزاوار هدیه نیست بلکه باید به جای «تبریک» به او «تسلیت» نیز گفت!.
حقیقتا؛ به چه کسی باید تبریک گفت؟ مگر نه آن است که «تبریک» یعنی «مبارک بودن» و مبارک بودن یعنی «برکت داشتن»؟ حال آیا میتوان به هر کسی به صرف آنکه به دنیا پا نهاده است تبریک گفت؟ آیا وجود هر کسی در این دنیا دارای خیر و برکت است؟
آیا این گونه نیست که بسیاری از ما انسانها نه تنها منشاء آثار خیر نیستیم بلکه زندگی ما سراسر مشحون از شر و فساد است؟
تولد اصلی انسان کدام است؟ کدامین تولد مبارک بوده و جای تبریک دارد؟ و کدام مولود لایق هدیه گرفتن و تحسین است؟.
شاید بپرسید: مگر ما چند نوع «تولد» و چند نوع «مولود» داریم؟ پس دقت فرمایید؛ اقسامی از تولد عبارتند از:
1- تولد معروف و مشهور؛ یعنی «خروج از رحم و پا نهادن به دنیای خاکی». این تولد مشترک بین همهی جانداران اعم از انسان و حیوان است؛ البته این نوع تولد شامل حال هر کسی نشده و برخی از آدمها در همان عالم رحم [و هنوز به دنیا نیامده] از دنیا! میروند. این تولد خروج از نوعی تاریکی و ورود به روشنایی است. خروج از جایی تنگ و ضیق و ورود به عالمی وسیع و فراخ.
در این تولد برخی سالم به دنیا میآیند، برخی مریض، برخی کامل و برخی ناقص، برخی مونث و برخی مذکر. در این تولد برخی در خانوادهای مذهبی و برخی دیگر در خانوادهای غیر مذهبی پا به دنیا مینهند. برخی در خانوادهای فقیر، برخی در خانوادهای متوسط و برخی در خانوادهای متموّل، برخی یتیم و برخی دارای والدین، برخی زیبا ، برخی معمولی و برخی از نظر دیگران! نازیبا.
در تمامی این موارد، مولود از خود اختیاری نداشته و قدرت انتخاب ندارد، تلاش او و خواست او در این تولد تاثیری ندارد. او تنها در آینده میتواند تعیین کنندهی سرنوشت خود بوده و آیندهی خود را رقم زند.
این تولّد اگر چه اختیاری نیست امّا میتواند زمینه ساز فرصتی عالی باشد که به انسان داده شده تا در صورت تمایل، اراده و تلاش، از آن بهره گرفته و برای خود تولدی دیگر بیافریند؛ یعنی: تولد نوع دوم، تولدی دوباره،
2- «تولدی ایمانی» تولّدی پربرکت، خروج از نوع دیگری از تاریکی و ورود به نوع دیگری از روشنایی، خروج از نوع دیگری ضیق و ورود به نوع دیگری از سعه و گستردگی.
این تولد همان «تسلیم و عبودیت» در برابر حقتعالی است که از آن به عنوان «ایمان» نام میبریم.
بنابراین، این تولد تنها مختص به مؤمنینِ به ذات احدیت و آنانی است که به او و قیامت اعتقاد دارند و زندگی خویش را بر اساس برنامهی اعلامی از سوی او تنظیم نمودهاند.
این تولّد مختص به گروهی اندک از انسانهاست و نه تنها تمامی حیوانات بلکه کثیری از انسانها نیز از آن محرومند، این تولّد به اختیار و انتخاب خود انسان است.
در این تولّد برخلاف تولّد پیشین، تلاش و خواست انسان حرف اول را زده و تولد او تنها رهین تلاش اوست. در این تولّد علاوه بر تلاش، معرفت و آگاهی او نقشی اساسی و بیبدیل دارد؛ زیرا در این تولّد برخلاف تولّد نوع اول، راههای فراوانی در سر راه انسان قرار گرفته که عبور از هر یک از آنها لزوماً موجب خروج او از تاریکی و ورود به عالمی نورانی نخواهد بود و تنها یک راه است که به خارج منتهی می گردد و تنها آگاهی و معرفت انسان است که او را در شناخت این راه خروج یاری مینماید.
البته در پی این تولّد نیز ممکن است: بر اثر غفلت و بیتوجهی، انسان گرفتار تزلزل و انحراف گردد، یعنی چنانکه یک نوزاد سالم ممکن است پس از تولّد گرفتار انواع بیماری شود، مولود ما در این تولّد نیز ممکن است گرفتار انحرافات و امراض خود خواسته! [یعنی گناهان] شود که البته این انحرافات، خود میتوانند «زمینهساز» تولّدی دیگر شوند، یعنی:
3- تولّد نوع سوم؛ یعنی خروج از امراض و بیماریهای روح، خروج از گناه، «پوست انداختن» و ظاهری زیبا یافتن، زیرا مگر نه آن است که هر گاه یک بیمار از حالت اغماء یا «کما» خارج شود به منزلهی کسی است که حیات مجدد یافته و دوباره زنده شده و به اصطلاح از مرگ رهایی یافته است؟.
در تولّد نوع سوم نیز بیمار از شر گناهان و از هلاکت توسط ویروسهای خطرناک و مهلک رها گشته و به حیاتی نو دست یافته است. حیات و زندگانی به نام «آمرزش» که نتیجهی تولّدی جدید از طریق «توبه» است.
آری توبه، تولّدی دیگر است، مولود این تولّد از تاریکی و ظلمت گناه رهایی یافته و مجدداً به روشنایی ایمان وارد میگردد، اینان خروجی موقت و ناآگاهانه داشتهاند و با توبه و پشیمانی از گناه مجدداً به عالم نورانی ایمان و تسلیم، رجعت نمودهاند و اگر به این حال باقی بمانند مجدداً تولّدی دیگر مییابند، یعنی تولّدی مشترک بین مردگان ایمانی و زندگان ایمانی ؛ یعنی خروج از عالم دنیا و ورود به عالم دیگر.
4- تولّد مردگان؛ همانطور که گاه برخی از انسانها در همان رحم مادر فوت نموده و مرده به دنیا میآیند انسانهای به ظاهر زنده در این دنیا نیز هنگام خروج از این دنیا و ورود به عالم دیگر (تولد دیگر) گاه مرده، ناقص، ناسالم، زشت سیرت، فقیر، یتیم و ... به دنیای دیگر پا مینهند.
آنان که در این دنیا تولّد نوع دوم (ایمانی) را نیافتهاند؛ مردگانی بیش نیستند، مردگانی متحرک بین زندگان، از این رو خروج ایشان از این دنیا نیز به همان حال خواهد بود، آنانی که تولّد نوع دوم «تولد ایمانی» نصیبشان نگشته است ضمن آنکه از تولّد نوع سوم «توبه» نیز محروم گشتهاند مانند کسانی هستند که یتیم، به دنیا آمدهاند زیرا اینان از ولایت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام خارجند و از آنجا که آن دو بزرگوار به منزلهی پدران این امتند،[1] پس افرادی که از ولایت ایشان خارجاند نیز در واقع «یتیم» از این دنیا خارج گشته و به صحرای محشر وارد گشتهاند.
ایشان چیزی برای فردای خود برنداشته و [فقیرند و] دستهایشان خالی است برخی از اینان نیز هنگام خروج از دنیا به محض تولّد و یا گذشت زمانی اندک [که برای آنها طولانی است] مرده و هلاک میگردند؛ چرا که اینان مانند کودکان «ناقص الخلقه»، نامتقارن و غیر طبیعی میباشند و [مثلاً] فاقد مغز بوده و هنگام خروج از رحم مادر [یعنی دنیا] فرصتی برای حیات ندارند.
اینان از آنجا که دارای رشدی غیر متعارف و نامتقارنند، [مثلاً تنها به شهوت و شکم خود پرداختهاند] مانند جنینی هستند که تنها از ناحیهی بدن رشد داشته و سر آنها فاقد رشد کافی بوده و بسیار کوچک است.
اینان موجوداتی «کاریکاتور مانند» بوده و فردای قیامت چهرهی اصلی آنها نمایان میشود. اینان در دنیای دیگر زشت صورت و «کریه المنظر»اند چرا که در دنیای خاکی نیز زشت سیرت و کریه بودهاند.
و چنانکه برخی از کودکان نابینا، ناشنوا و یا عقب ماندهی ذهنی به دنیا میآیند اینان نیز با حالی کر و کور و گنگ محشور گشته و بهرهای از آخرت ندارند. اینان مصداق آیهی شریفهی«صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لایَرجِعُون»اند.[2]
5- تولد مؤمنان؛ [یعنی زندگان ایمانی] مانند خروج از رحم تنگ و ورود به عالم وسیع است. خروج از زندان و آزاد شدن که خود تولّدی دیگر است اینان در دنیا زنده بوده و هنگام خروج از این دنیا نیز زندهاند، گویا اینان در دنیا زندانی بوده اند و هنگام خروج از دنیا از زندان رها گشته اند. اینان مرگ ندارند و «حیاتی ابدی» انتظار ایشان را میکشد و ... .
خلاصه آنکه: تولّد دارای انواعی است که برخی از انسانها تنها از دو نوع آن برخوردارند و برخی دیگر از چهار نوع آن؛
- انسانهای بیایمان و مُلحد یکبار به دنیای مادی میآیند و یکبار نیز از دنیای مادی خارج گشته و به عالم دیگر وارد میشوند. اینان زنده به دنیا میآیند «مرده» زندگی! میکنند و مرده از دنیا میروند.
- انسانهای مؤمن یکبار به دنیای مادی وارد میشوند؛ یکبار به دنیای ایمان پا مینهند؛ اگر آلوده به گناه شدند بار دیگر میتوانند با توبه، به عالم دیگری وارد شوند؛ یک بار دیگر نیز به دنیای دیگر [یعنی سرای آخرت] وارد گشته و وارد بهشت شوند. اینان زنده به دنیا آمدهاند؛ زنده، زندگی کردهاند و زنده از دنیا میروند و تا ابد زندهاند.
والسلام - التماس دعا
[1] النبی صلی الله علیه و آله: اَنَا وَ علیٌّ اَبَوا هذِهِ الاُمَّهِ «من و علی علیه السلام - مانند - دو پدر برای این امتیم».
[2] قرآن کریم:گنگند، کرند، کورند و ایشان باز نمیگردند»
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |