بسم الله الرحمن الرحیم
امام موسی بن جعفر علیهما السلام:
یَا هِشَامُ لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ جَوْزَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ لُؤْلُؤَةٌ مَا کَانَ یَنْفَعُکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا جَوْزَةٌ وَ لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ لُؤْلُؤَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ إِنَّهَا جَوْزَةٌ مَا ضَرَّکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا لُؤْلُؤَة
اى هشام اگر در دست تو «گردوئى» بود و مردم گفتند: «مروارید است» [این سخن مردم] به تو نفع و سودى نمی رساند در حالى که میدانى آن گردو است؛
و اگر در دستت «مروارید» بود و مردم گفتند: «آن گردو است» [این سخن مردم نیز] ضرر و زیانی به تو نمیرساند در حالى که تو خود می دانى که آن، یک مروارید است.
(بحار الأنوار ج1 ص 136 )
[ عاقل به مدح و ستودن مردم مغرور نشده و فریب نمی خورد
و به ثناء و ستایش ایشان افتخار ننموده و سرفرازى نمی نماید
زیرا مدح و ثناء آنان بیشتر از روى حقیقت و درستى نبوده و نیست
و عاقل به سخنان مردم از راه حق دست نمی کشد و به راه باطل میل پیدا نمی نماید
و فریب «اکثریت» را نمی خورد].
در پرتو آموزه های معصومین علیهم السلام زندگی کنیم
با تکثیر این روایات و یا نهادن آنها در وبلاگ خود، در ثواب تاثیرات آن سهیم باشید
لطفا این شعر را با دقت بخوانید
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش بین رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند
آیا فرق بین دو بیت اول و ابیات دیگر را دریافتید؟
لطفا برایم بنویسید.
انواع عینک
برخی از آدمها نمی خواهند همه چیز را «آنگونه که هست» ببینند بلکه می خواهند «آنگونه که دوست دارند» ببینند .
برخی ها دوست دارند «عیبها» را ببینند، بنابراین تنها، «عینک بدبینی و عیب یابی» به چشم می زنند . برخی دوست دارند عیبها را نبیینند لذا عینک آنها «عینک خوش بینی و خوش باوری» است.
برخی دوست دارند همه جا را سیاه و تیره و تار ببینند، «عینک دودی» مهمان همیشگی چشم آنهاست و برخی دوست دارند همه جا را رنگین ببینند لذا عینکهایی با شیشه های سبز و آبی و ... به چشم دارند.
عینک بعضی ها «برای قشنگی و با کلاس بودن» است بنابر این گاه حتی در درون اطاق و محیط تاریک نیز عینک دودی به چشم می زنند!!
عینک برخی دیگر از اینها، عینک روی چشم نیست! بلکه کار «تِل موی سر» را می کند بنابراین همیشه روی سر قرار دارد نه روی چشم.
عینک بعضی ها برای آنست که «دیده و مطرح» شوند! و عینک برخی دیگر برای آنست که دیده و شناخته نشوند.
عینک بعضی ها برای کلاس آمدن از نوعی دیگر است یعنی همیشه دسته ی آن در گوشه ی دهان قرار دارد تا ژست و قیافه ی یک آدم روشنفکر و اندیشمند را برای آنها به ارمغان آورد.
عینک بعضی از آدمها، «عینک کار» است؛ برای آنکه چیزی توی چشمشان نرود و یا ماده ای درون چشم آنها نپاشد. کارگران و برخی از پزشکان جراح و یا دندانپزشک از این دسته اند.
عینک برخی از آدمها همیشه در جیب است این ها افرادی هستند که نمی خواهند باور کنند چشمشان ضعیف گشته و نمی خواهند که دیگران نیز متوجه این ضعف چشم آنها شوند.
عینک برخی از آدمها دسته ندارد و تنها روی تخم چشمان قرار دارد آنها از «لنز» بهره می گیرند که البته برخی از پولدارها نیز برای تغییر رنگ چشمان مبارک و احتمالا نازیبای خود! از انواع رنگین آن بهره می گیرند!
خلاصه هر کسی عینکی دارد که گاه دیده می شود و گاه دیده نمی شود؛ گاه از دیده دیگران و گاه حتی از دیده ی خود نیز پنهان است! و کم هستند افرادی که عینکی ندارند. افرادی که درست می بینند، واقع بینند، نه بزرگ می بینند و نه کوچک ، نه رنگین می بینند و سیاه و سفید، و البته هم رنگین و هم سیاه و سفید.
افرادی که نه عیبها را و نه زیبایی ها را «به تنهایی» نمی بینند بلکه هم عیبها و هم محاسن و زیبایی ها را «با هم» می بینند.
افرادی که اگر عینکی به چشم می زنند به جا و به موقع و با توجه به نیاز و کارآیی آن است نه برای ژست و قیافه و یا قشنگی و ....
اگر عینک می زنند برای آنست که «خوب» ببینند نه آنکه فقط «خوبی»ها را ببینند. آنان اگر به لیوان آب بنگرند تنها به نیمه پر آن –که به زعم بعضی ها باید همیشه به آن نگریست- نمی نگرند بلکه هم نیمه پر و هم نیمه خالی –هر دو- را می بینند، زیرا دیدن هر یک به تنهایی و بدون در نظر گرفتن نیمه دیگر نوعی «ناقص دیدن» و نگاهی غیر واقع بینانه است.
بعضی دیگر از این افراد که باز هم تعدادشان کمتر است؛ افرادی اند که نگاه آنها از ظاهر عبور کرده و حتی باطن را می بینند و در واقع «عینکی باطن بین» به چشم دارند.
آنها فریب ظاهر پدیده ها ، افراد، حوادث، سخنان، شعارها و ... را نمی خورند زیرا همیشه نیم نگاه –و بلکه تمام نگاهی- به باطن آنها دارند . بنابر این چه بسیار از «زیباها» که در نظر آنها زشت اند و چه بسیار «زشتها» که در نظر آنها زیبایند زیرا بسیارند اموری که ظاهر آنها زیبا و باطن آنها زشت است و بسیارند اموری که ظاهر آنها زشت و باطن آنها زیباست.
در واقع «واقع بینی» آنها بسیار دقیق و ژرف است. آنان گاه اکنون، «فردا» را می بینند. آنان براحتی با نظر به گذشته، آینده را می بینند وبه تعبیری دیگر گذشته، حال و آینده برای آنها یکی است!.
آنها محدود به زمان و مکان نیستند، انسانهایی فرازمانی و فرامکانی هستند که چند روزی را در زمین خدا به بندگی و خود سازی مشغولند.
عینک آنها خیلی دقیق بین و ژرف نگر است. آنها با چشمان بسته نیز می بینند زیرا آنها با عینکی به نام «عقل» که تقویت شده و تربیت شده ی دین است می بینند.
آنها برای آنکه درست ببینند می دانند که لازم است خیلی چیزها را نبینند!
غُضُّوا اَبصارَکُم تَرَونَ العَجائِبَ
چشمان خود را – از گناه - فرو بندید تا عجایب را ببینید.
آنان می دانند که اگر عینک آنها کثیف و آلوده باشد دیگر نمی توانند خوب ببینند از این رو مراقب عینک خود هستند.
آنان باطن دنیا، انسان، گناه، شهوت، قدرت، ثروت، و ...همه باطنها را خوب دیده اند و از این رو حاضر نیستند که خود را آلوده به ظاهر آنها نمایند و بدین گونه از آخرت غافل گردند.
آنان برخلاف بعضیها که جلوتر از نوک بینی خویش و گاه حتی نوک آن را نمی بینند خیلی آینده نگر و ژرف اندیشند.
آنان به خوبی می دانند که پرده ها مانع دیدن اند و برای آنکه بتوان دید باید پرده ها را کنار زد و از همین رو هرگز مفتون و واله نقشهای زیبا! و فریبنده ی روی پرده ها نمی شوند.
آنان به خوبی می دانند که «گناه» پرده ای ضخیم و رنگین است که به روی باطن زشت امور کشیده شده است و مانع دیدن «دیدنی ها» است پس گناه در زندگی آنها جایگاهی ندارد.
آنان افرادی هستند که آنچه را که جوان در آینه می بیند –ویا حتی نمی بیند!- در خشت خام –ویا حتی بدون خشت خام- می بینند.
آنان مصداق این شعرند:
تو مو می بینی و من پیچش مو – تو ابرو من اشارتهای ابرو
پس هنگام بروز شهوات چشمان آنها از ظاهرها به باطن آنها نفوذ کرده و با دیدن عواقب و آثار –دنیوی و اخروی- گناه، خود را از بند شهوات رهانیده و بدین گونه محبوب حق تعالی می گردند زیرا :
اِنَّ اللهَ یُحِبُّ البَصَرَ النّافذَ عِندَ مَجیءِ الشَّهوات
خداوند متعال دوستدار «چشم نافذ» به هنگام بروز شهوات است.
بگذریم برخی ها با عینک هم نمی بینند و برخی بدون عینک هم دقیق می بینند و ...
خلاصه عجب موجودی است این عینک؟!! .......................
والسلام
التماس دعا
با تکثیر این مقاله در ثواب تاثیرات آن سهیم باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
زلال مثل آب!
مثل آب باش؛ مایعی حیات بخش و مفید که بقای زندگی انسان و دیگر موجودات از اوست. مهربان است و لطیف. و مثل آب نباش که گاه قاتل است و مهلک، و بی رحم در برابر آنکه شنا نمیداند.
مثل آب باش؛ آنگاه که جگر تشنه ای را سیراب می کند و عطش او را فرو می نشاند و او را زندگانی می بخشد و مثل آب نباش؛ آنگاه که عطش تشنه ای را مضاعف نموده و او را هلاک می سازد آنزمان که با نمک مخلوط گردیده و خلوص خویش را از دست داده است.
مانند آب باش آن هنگام که بی رنگ است و بی هویت، بی هویت در برابر خالقت، آن که تو را آفرید و تو را حیات بخشید؛ هم او که غنی مطلق است و تو در برابرش فقیری مطلق؛ در برابر او که همه چیز است و جز او هیچ نیست و مثل آب نباش؛ که از خود شکلی ندارد و شکل هر ظرفی را که واردش شود به خود می گیرد: لیوان، پارچ و یا حتی آفتابه!
مثل آب باش؛ که گاه در اثر استمرار و مداومت حتی سنگ را سوراخ می کند و یا متاثر می سازد؛ ولی مانند آب نباش که حتی یک کودک نیز تو را با تفنگ آب پاش خود به این سو و آن سو پرتاب کند.
مانند آب باش؛ که آلودگی ها و کثافات را از دیگران دور ساخته و آنها را مطهّر می سازد اما مانند آب نباش که آلودگی و چرک های دیگران را به خود گرفته و کثیف می شود.
مانند آب باش؛ که بین اجزاء آن – یعنی اتم ها و مولکول هایش – پیوندی مبارک شکل گرفته است؛ پیوندی که منشاء بسیاری از برکات در زندگی دیگر انسان هاست و مانند آب نباش؛ که با پیوندی نامیمون میان مولکول هایش سقف خانه ی فقیری بر سرش خراب می شود.
مانند آب باش؛ که هر چه آن را تقسیم کنی باقیمانده باز هم آب است؛ باز هم مولکول هایش دست در دست هم داده و هویت خویش را نباخته اند؛ حتی قطره ای از آن نیز، آب است؛ چه با جمع باشی چه تنها «هویت مسلمانی»ات پا برجاست هیچ کس و هیچ قدرتی را یارای جدا ساختن تو از این هویت نیست؛ کثرت و قلّت جمعیت در پا برجایی تو بر ایمان و اعتقاداتت تاثیر نمی گذارد.
و مانند آب نباش؛ که با کمترین حرارت، وحدت میان مولکول هایش از هم گسسته شده؛ تغییر شکل داده؛ بخار می شود و به آسمان می رود.
مانند آب باش؛ که از هر روزنه ای نفوذ می کند و مانعی بر سر راه نمی شناسد؛ ولی آب گونه نباش؛ که در هر کاری سرک کشیده و در زندگی مردم تجسّس نمایی، وارد زندگی مردم شوی و در پی کشف معایب و روزنه های زندگی آنها باشی.
مانند آب باش؛ که لطیف و نافذ است از ظاهر می گذرد و به باطن نفوذ می کند تو نیز از ظاهر گناه بگذر و به باطن آن نظر نما از ظاهر دنیا بگذر و باطن آن را -که پیرزنی عجوز و هزار داماد است- ببین، فریب ظاهر را نخور و باطن این مار خوش خط و خال را بنگر و مانند آب نباش؛ که گاه بر اثر انجماد از هیچ چیز عبور نکرده و به هیچ چیز نفوذ نمی کند.
مانند آب باش؛ که چه متحد باشد و چه قطره، قدرتمند است و تاثیر گذار، آنجا که با وحدت قطره ها رود گشته دریا شده و یا سیل گشته، سدها را می شکند و تمام موانع را از سر راه برمی دارد و یا حتی در صورت افتراق قطرات باران می شود و منشاء آثار بسیار می گردد و یا در اثر سماجت و خستگی ناپذیری سنگ نیز در برابر او زانو می زند.
مانند آب باش؛ که اگر لازم بود آهن را نیز منفعل نموده و منهدم سازی آنگاه که آهن در برابر آب تاب نیاورده و زنگ می زند؛ ولی مانند آب نباش؛ که مانند قند پیوند ها را حل نموده؛ گره های محبت را بگشایی.
مانند آب باش؛ که در هر شکل که باشد جامد، مایع و گاز، یعنی بخار، آب و یا یخ؛ قدرتمند است و پر انرژی؛ نوع مایع آن توان بریدن آهن را دارد نوع بخار آن توان انهدام دیگ بخار و زودپز را دارد و نوع جامد آن یعنی یخ قدرت ویران سازی سنگ و فرسایش آن را دارد و مانند آب نباش که از قدرت خود جهت ویران گری و خرابی بهره برداری نمایی.
مانند آب، زلال باش و باصفا، کینه ها را به دل نگیر مانند آب باش؛ آتش ها را خاموش ساز ولی مانند آب نباش؛ که آتش گرم یک وامانده در بیابان را خاموش سازی.
ایثارگر باش مانند آب که خود را با به پای درختی تشنه رسانده و از خود می گذرد تا او طراوت و شادابی گیرد و دیگران شاد شوند و مانند آب نباش؛ که درختان و گیاهان را از ریشه کنده و بیابان خشک و برهوت می سازد.
مانند آب باش؛ که حتی با بارش بر روی کاه و گِل بوی خوشش انسان ها را شاد ساخته و شاکر می نماید و مانند آبی نباش؛ که با بوی گند و عفن خود ، دیگران را آزرده و متأذی می سازد.
مانند آب باش؛ که سبک بار است و سبک بال با کمترین حرارتی خود را از زمین کنده و به بالا می رود و مانند آب نباش؛ که با کمترین حرارت -و فشار- نیست و نابود می شود و اثری از آن بر جا نمی ماند.
مانند آب باش؛ که روزی دهنده ی ماهی گیران و موجودات دریایی است؛ سخاوتمند و فیاض است؛ ولی مانند آب نباش؛ که قابض و گیرنده است و گاه تمام هستی و مال ومنال و حتی جان یک انسان را می گیرد.
مانند آب دریا باش؛ که هیچ چیز آن را نجس و ناپاک نمی سازد و به راحتی بر آن تاثیر نمی گذارد و نه مانند آب لیوان؛ که با قطره ای ناپاکی و نجاست، آلوده و غیر قابل استفاده می شود.
مانند آب باش؛ که هر جا باشی حیات و زندگانی در آنجا جاری باشد؛ پس مانند آب، جاری و در حرکت باش، زلال و گوارا باش به گونه ای که همه خواهان تو و نیازمند به تو باشند؛ لطف و دل سوزی تو شامل همه – دوست و دشمن – باشد؛ درون همه انسان ها باش؛ قلب همه جای تو و وجود همه از تو پر باشد.
وجود تو برکت زندگی انسان ها و موجب حیات آنها باشد، به موقع نرم و لطیف و هنگام ضرورت سفت و استوار باش.
آری مانند آب باش؛ که حتی بقای «کربلای حسین»علیه السلام و «دوام دین» به خاطر اوست! چرا که اگر «بهانه ی نبود آب در کربلا» نبود شاید عزای حسین علیه السلام آنقدر جان سوز و جان گداز و ماندگار نبود.
شاید اگر آب نبود دیگر ایثار حضرت عباس علیه السلام در کنار علقمه، حنجره ی آغشته به خون حضرت علی اصغر علیه السلام و دیگر حوادث زشت و زیبای کربلا زمینه ای برای بروز و حضور دائم در عرصه ی تاریخ نداشت.
آری آب که به فرموده ی قرآن: «حیات همه چیز از اوست» موجودی است که حتی بقای دین از اوست؛ پس آب را گِل نکنیم! و پاسدار این نعمت بزرگ الهی و معلم والا مقام باشیم. والسلام - التماس دعا
لطفا با درج نظرات خود در قسمت
مرا در جهت بهتر شدن مطالب یاری نمایید
با تشکر
التماس دعا
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |