بسم الله الرحمن الرحیم
سایه
یکی از پدیده های موجود در پیرامون، «سایه» است. موجودی که معلوم نیست میتوان به آن «موجود» گفت یا خیر؟! زیرا طبق نظر حکما و فلاسفه: «سایه، امری عدمی است» زیرا سایه یعنی «فقدان نور». اگر نور نباشد؛ سایه هست؛ تاریکیست؛ ظلمت است .
و البته نه آنکه هر سایه ای در اثر نبود نور و منبع نور باشد! زیرا بر اساس برخی روایات:
«آتش جهنم درمرحله ای از مراحل گداختن و داغ شدن به درجه ای می رسد که سیاه می شود» تاریک می گردد ظلمانی و هراسناک گردیده و گرچه آتش عظیمی بر پاست اما نوری در کار نیست!!.
پس برخی از سایه ها ناشی از شدت نور! اند مثل سایه خداوند «در روزی که هیچ سایه ای جز سایه او نیست»؛
«یَومَ لا ظِلَّ الا ظِلُّهُ»
و مثل آن «تاریکی و سیاهی» که در اثر تابش نور خورشید از روبرو به چشمان انسان ایجاد می شود که دیگر هیچ جا را نمی توان درست دید! و همه جا تیره و تار می شود و این مورد مصداق «حجابهای نورانی» است که گاه «علم» مصداق آن می شود:
«العلمُ هُو الحِجابُ الاکبَرُ»
زیرا گرچه علم، نور است؛ ولی اگر تهذیب در کار نباشد بر اساس روایات، همین علم [و نور] «حجاب» گردیده و انسان را از «سیر» باز می دارد.
پس سایه «مولود نور» است حال یا: «فقدان نور» و یا «شدت نور!».
یکی از درسهای زیبای سایه، درس بی هویتی و عدم استقلال در برابر نور است؛ انسان مؤمن نیز در برابر خالق یکتا سایه ای بیش نیست؛ «انسان کامل» سایه خدا بر روی زمین است؛ او سراپا نیاز و وابستگی است.
سایه، غالبا شبیه «صاحب سایه» است؛ سایه شیر، شیرگونه است و سایه روباه، روباه گونه؛ با دیدن سایه شیر صاحبش را شناخته و گویا تنها او را می بینی؛ در این صورت وجود سایه مانند عدم است زیرا دیگر به آن توجهی نمی شود؛ گویا اصلا دیده نمی شود و این معنا همان معنای زیبای «بی هویتی» است. مؤمن نیز اینگونه است و انسان باید با دیدن او یاد خداوند متعال افتاده و و تنها خدا را ببیند و بس!
«یا عیسی! مَن نُجالِس؟ ... مَن یُذَکِّرکُمُ اللهَ رُؤیتُه»
«از حضرت عیسی علیه السلام سؤال شد: باچه کسی همنشینی نماییم؟ و او در پاسخ فرمود: آنکه دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد».
و چنانکه اختیار سایه دست خورشید است؛ هر طرف که بخواهد او را می گرداند و جابجا می کند؛ مؤمن نیز این گونه است:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَیْنَ إِصْبَعَیْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ [یصرفه کیف یشاء]
«دل انسان مؤمن بین دو انگشت از انگشتان خداوند متعال قرار دارد و او هر گونه که بخواهد آنرا متحول می سازد».
سایه، مصداق «نیستی» و «سراب» است و چنانکه گاه انسان، فریب خورده و در پی یافتن سراب از آب باز می ماند؛ انسان غافل نیز گاه در پی سایه ها رفته و از اصل یعنی صاحب سایه باز می ماند و چون «دنیا در برابر آخرت» مثل «سایه است در برابرآفتاب» دل بستن به آن، دل بستن به سراب است و نیستی.
سایه، گاه «جلودار» است و گاه «دنباله رو»؛ اگر جلودار باشد یعنی در پی سایه ات روان هستی یعنی پشت به نور داری و از منبع نور دور می شوی و البته هرگز به آن نمی رسی و همیشه در حال تلاشی بی فایده و خسارت بار و در حال اتلاف عمری.
ولی اگر سایه، دنباله رو تو باشد؛ یعنی به سوی نور در حرکتی، یعنی همیشه با توست و گویا بدون تلاش، آن را از آنِ خود ساخته ای!.
بر اساس روایات، دنیا نیز همین گونه است: اگر در پی آن روان باشی هرگز به آن نمی رسی و از خداوند متعال دور می شوی ولی اگر آن را رها ساخته و به سوی خدا بروی ؛ دنیا، خود به دنبال تو روان گشته و در اختیار تو خواهد بود.
اگر «نور» باشی «سایه» هم داری ولی اگر سایه باشی نوری نداری؛ پس نور باش و نورانی تا همه چیز داشته باشی.
برخی از سایه ها ارزشمند و مفیدند؛ مثل سایه درخت برای وامانده ای در بیابان و مثل سایه پدر ومادر، همسر و معلم و مرشد.
این سایه ها برکتند چون سایه ی موجوداتی ارزشمندند؛
ولی برخی سایه ها فریبنده و خسارت بارند مثل سایه شیطان بر زندگی انسان و مثل سایه ای که برخی از فروشندگان در پرتو آن، جنس های نامرغوب خود را به دیگران فروخته و با غشّ در معامله آنها را می فریبند. از این رو امام موسی بن جعفر علیهما السلام می فرماید:
«انَّ البیعَ فی الظلال غِشٌّ»
فروش در سایه [ای که عیبهای جنس را بپوشاند] غشّ و نیرنگ در معامله است».
از برخی سایه ها باید گریخت؛ مثل سایه جهل و نادانی بر زندگی؛ و در برخی سایه ها باید پناه گرفت؛ مثل سایه علم و معرفت.
برخی از سایه ها نشانه عظمت و وجود خالق یکتا هستند و انسان را به سجده وا می دارند: مثل سایه زمین بر روی خورشید یا همان کسوف، که موجب نماز آیات می شود و گویای وجود نظمی شگرف و دقیق در عالم هستی و نیز نشانه وجود خالقی توانمند است.
نکته ای دقیق و زیبا در مورد سایه:
خط کشی را که دارای سوراخهایی به شکل اشکال هندسی، مانند مربع و مثلث و دایره است؛ در برابر منبعی نورانی بگیرید؛ در ماورای آن چه می بینید؟
بله، موجوداتی نورانی به شکل مثلث و مربع و دایره! وتعدادی سایه ی بی شکل؛
چه چیزهایی باعث جدا شدن حد و مرز آن موجودات نورانی از یکدیگر و دیده شدن آنها گشته است؟ درست است: «سایه ها»
بهتر بگوییم: نور، خط کش و سایه ها با همکاری یکدیگر و نه فقط نور یا سایه و یا خط کش.
و به بیان دیگر وجود آنها با هم، موجب «شناخت» آن اشکال نورانی گشته است.
اکنون دقت کنید:
انسان نیز همین گونه است؛ «انسان های عادی» سایه هایی هستند که اگر نبودند «انسان کامل» شناخته نمی شد و انسان کامل موجودی نورانی است که اگر نبود خداوند متعال شناخته نمی شد! چنانکه حضرت حق تعالی خود در حدیثی قدسی فرموده است:
« کُنتُ کَنزاً مَخفیّاً فَأحبَبتُ أَن أُعرفَ فَخَلقتُ الخَلقَ لِکَی أُعرَفُ»
«من گنجی پنهان بودم که اراده کردم شناخته [و آشکار] گردم از این رو خلق را آفریدم تا شناخته شوم»
آری تجلّی انسان کامل بر روی زمین، عاملی برای شناخت حق تعالی و آشکار شدن چهره زیبای اوست؛ انسانهایی نورانی با اشکال، رنگها و نژادهای مختلف [مانند اشکال روی خط کش] که همه در یک چیز یعنی «نورانیت» مشترکند؛ و ماورای همه آنها چیزی جز سایه نیست.
و در این میان وجود خط کش به مثابه دنیاست [و حوادث آن]،
و چنانکه برای رسیدن به منبع نور باید از روزنه های خط کش عبور کرد و به آن وابسته نشد؛ برای رسیدن به خداوند متعال نیز باید از دنیا گذشت و اسیر آن نشد.
و در آخر چند ضرب المثل در مورد سایه:
سایه از نور کی جدا باشد!!؟
سایه شاه وگدا یکی است.
سایه با خورشید دائم هم ترازو بوده است.
سایه افکن بر سر بی سایگان.
انشاء الله
التماس دعا
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |