چه کوتاه!؟
زمستان، اولین بهار زندگی او بود؟ برفی سنگین و زیبا همه جا را پوشانده بود او در میان همان سوز و سرما و نزدیک کلبهای کوچک به دنیا آمد با چشمانی درشت و بینی نه چندان قشنگ ولی جذاب و مانند همه نوزادان دیگر از همان ابتدا در قنداقهای سفید.
کلاهی بافتنی بر سر داشت و با نگاهی خیره به کودکان دیگر مینگریست بچهها علاقه بسیاری زیادی به او داشتند و دائماً گرداگرد او میچرخیدند. خیلی خوشحال از تولد او و ... .
چند روز از تولد او گذشته بود و او به سرعت در حال آب شدن و تحلیل رفتن بود؛ آفتاب بیرحمانه بر او میتابید و او را با گرمای هلاکبخش! خویش ذوب میکرد و او تنها کاری که میکرد همان نگاه خیره و البته بیرمق بود.
تا اینکه بالاخره همان زمستان، آخرین زمستان عمرش نیز شد!
او آدم برفی بود؛ سمبُلی از آدمهای غیربرفی، از من، از تو که سرمایه عمرمان به سرعت در حال زوال و اتمام است و اگر آنچنان که شایسته است از آن بهره نگیریم آخرین زمستان زندگی ما نیز به سرعت فرا میرسد و ما نیز ...
خوشا به حال آدم برفی، لااقل مدتی کوتاه موجب شادی کودکان بود!.
و کاش حتی به اندازه یک آدم برفی، دوستان و همنوعان خویش را شاد سازیم.
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |