بسم الله الرحمن الرحیم
ای کـــاش!
«نیکی چه بدی داشت که یکبار نکردی!!!؟»
مگر خداوند از انسان چه خواسته است!؟ کدام خواسته او خلاف منطق، عقل و مصلحت انسان است!!؟
چه کسی از دزدی، خیانت، جنایت، تکبر، فخرفروشی، خودپسندی، دروغ، سخن چینی و به آشوب کشیدن زندگی مردم، نامهربانی و ...خوشش می آید!!؟
چه کسی از مهرورزی و مهربانی، یتیم نوازی، رسیدگی به نیازمندان و شاد کردن دل آنها، نشاندن یک لبخند بر لبان کودکی معصوم، آرامش بخشیدن به یک دختر دم بخت با تهیه جهیزیه او، امانتداری، عدالتورزی و.... ضرر کرده و یا ناخورسند است!!؟.
به راستی، چه لذتی دارد: آنگاه که تبسمی را بر چهرهای اندوهگین مینشانیم!!؟
چگونه می توان لذت شاد کردن دل یک انسان غمزده را وصف نمود!!؟.
چه کسی می تواند لذت «ظلم» و «حقخوری» را [البته اگر لذتی داشته باشند] با لذت مهرورزی، عدالت، ستاندن حق مظلوم از ظالم و ...مقایسه نموده و آن را بر این، ترجیح دهد!!؟.
کدام عاقلی «ابدیت» را به «لحظه»ای لذت وانهاده و آن را از دست می هد!!؟.
کدام عقل سلیمی «لحظهای خوشی» [در دنیا] را به «عمری جاوید در عذاب و سختی» ترجیح داده و فریب آنرا میخورد!!؟.
و .....
و اکنون، برای یکبار هم که شده زندگانی پیشن خود را زیر ذرهبین نهاده و در آن بیاندیشیم؛
اگر دروغهایی را که گفتیم؛ نمی گفتیم!
اگر خیانتهایی را که کردیم؛ نمی کردیم!
اگر به جای «پشتپا زدن» به انسانی ضعیف دست او را میگرفتیم!
اگر به جای خرج کردن پولهایمان به طور بی حساب، اندکی از آنها را خرج دیگران می کردیم؛ بیماری را از رنج سالها بیماری و یا مرگ می رهانیدیم؛ خرج تحصیل یتیمی را داده و او را به دانشگاه می فرستادیم؛ دختری را به خانه بخت میفرستادیم؛ قرض مقروضی را که کمرش زیر بار قرض خم گشته و گردنش از شرمندگی دائم در نزد همسر و فرزندانش گویا شکسته؛ از فشار این بار سنگین و یا احتمال خودکشی میرهانیدیم و مانع بی سرپرست شدن خانواده ای می شدیم!
چه می شد اگر «چلچراغ خانه» خود را خاموش نموده و به جایش «چراغ چهل خانه» را روشن می نمودیم!!
ای کاش برق شادی را در چشمان غمگین کودکی که با حسرت به لباسهای زیبا و کفشهای فرزندانمان می نگریست؛ ایجاد میکردیم!
کاشکی استخر خانه خود را از آب خالی میکردیم و در عوض آب بهداشتی را به خانه های بسیاری می رساندیم!
چه می شد اگر فرشهای چند ملیونیِ زیر پای خود را جمع کرده و در عوض زمین خاکآلوده و سردِ خانههایی را با فرشهایی ساده مفروش می کردیم!؟
چه می شد اگر کفشهای چند صد هزار تومانی! را از پای بچه های خود درآورده و با پولش پاهای زخمی کودکانی را از رنج خارها و سنگلاخها میرهانیدیم!؟
اگر سفره های رنگین کمانی خویش را تنها با یک رنگ غذا مزین نموده و به جایش سفره های بیرنگ بسیاری را تنها با رنگ نان! آشنا میکردیم!!؟
ای کاش به جای آنکه سالی چند بار به دیدار خانه خدا [حج] برویم آنگونه رفتار نماییم که صاحبخانه، خود به دیدار ما آمده و او را در دل میزبانی نماییم.
ای کاش به جای آنکه چند ملیون تومان خرج بالا بردن نوک بینی خود، رفع یک خال از روی صورت و یا گذاشتن یک خال دیگر بر روی لب نماییم؛ اندکی به فکربیمارانی باشیم که به خاطر فقر و گاه حتی به خاطر کمترین بیماری، جان خود را از دست می دهند!!
کاش میشد همانگونه که خویشتن و همسر و فرزندان خود را دوست می داریم؛ به دیگران نیز عشق می ورزیدیم و در رفع رنج و سختی آنها تلاش می کردیم.
ای کاش همانگونه که دوست داریم در زمان محرومیت و نیازمندیمان، دیگران به فکر ما باشند و دردهای ما را درمان نمایند؛ ما نیز اینگونه بوده و دغدغه دیگران را داشتیم!!
ای کاش می توانستیم اندکی و تنها اندکی، خود و یا فرزندان خود را به جای آنها نهاده و رنج و سختی آنها را با همه جان، درک می کردیم!
کاشکی به جای آنکه تنها خود و خانوادهامان در باغی میان کویر زندگی میکردیم؛ با رسیدگی و توجه به حال به دیگران، همه با هم در میان گلستان زندگی میکردیم.
ای کاش یادمان باشد که: انسانیم و انسان، بدون عواطف واحساسات، انسان نیست!!
ای کاش درک می کردیم که خداوند از انسان جز خیر وصلاح او را نخواسته
ای کاش می دانستیم که لذت، تنها در مادیات خلاصه نمیشود و لذائذ معنوی بسیار زیباتر و لذتبخشترند.
ای کاش برای امتحان هم که شده مدتی این لذائذ را تجربه کرده و آنها را میچشیدیم.
ای کاش و ای کاش و ای کاش......
****
و ای کاش این «کاشکیها» و «ای کاشها»ی ما محقق می شد و این «ای کاشها» میمُرد و دیگر وجود نمیداشت!.
والسلام – التماس دعا
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |