بسم الله الرحمن الرحیم
پشتدستی!
حتماً مادری مهربان را دیدهاید که گاه برای آنکه کودک خردسالش به سوی آب جوش نرود با زدن یک «پشت دستی» او را از خطری بزرگ محافظت نموده و در امان میدارد!
و گرچه مادر میداند که آن کودک از این عمل او آزرده گشته و او را متهم به «نامهربانی و ظلم» مینماید ولی این ذهنیت کودک، مانع از اظهار لطف از سوی آن مادر دلسوز نمی شود.
مادر، خود را در نزد کودکش «بد» میکند ولی او را «در امان» میدارد.
خداوند متعال نیز گاه با ایجاد حوادثی کوچک و ناخوشایند در زندگی مومن، حوادثی بزرگ و خطرناک را از او دفع میکند ولو به قیمت «بد شدن خویش»! در نزد بندگان ناآگاه!.
پس، از بروز سختیها و بلاها در زندگی ناراحت و به مشیت الهی غضبناک نباشیم.
و البته نباید فراموش کنیم:
ما آن کودک خردسال نیستیم که چون «کودک» است نمیفهمد و تنها وقتی «بزرک» شد متوجه الطاف مادر میشود؛
ما انسانی بزرگ و عاقل هستیم که «اکنون» باید بفهمیم و «فردا» دیر است.
بسم الله الرحمن الرحیم
لذت «خوب بودن»
چه کسی از محبت بدش میآید؟ چه کسی از عدالت زیان دیده است؟ صداقت امانت داری، وفای به عهد، رسیدگی به نیازمندان، احسان به همنوع و ... . کدامیک از این اوصاف ناپسند و ناخوشایند انسان است!؟
اکنون اندکی در اعمال و افکار خود و دیگران دقیق شویم.
چرا دروغ، خیانت، بی رحمی نسبت به هم نوع، انواع کلاه برداری و دغل، افزون طلبی، حرص، تکبر و ... زندگی انسان ها را پر نموده است!!
مشکل کجاست؟! و چرا این گونه است؟! با اندکی تامل علت را مییابیم.
بله، منشاء همهی این رذایل «خودخواهی» است ولی عجیب اینجاست که:
«اگر خود را میخواهیم، چرا «خیر خود» را نمی خواهیم؟!»
برادر و خواهر! اندکی در محتوای این شعر بیاندیش:
صد بار بدی کردی دیدی ثمرش را
نیکی چه بدی داشت؟! که یکبار نکردی؟!
و اکنون هر یک از ما از خود شروع کنیم، نیک باشیم، نکویی کنیم و نیک زندگی کنیم! و یقین بدانیم که هرگاه «لذتِ خوب بودن» را دریابیم هرگز به «بدی» هر قدر هم که لذیذ باشد، متمایل نخواهیم شد.بسم الله الرحمن الرحیم
پاککن
یادتان هست که در دوران دبستان و هنگام مشق نوشتن، گاه به خاطر بدخطی و یا غلطنویسی مجبور به پاک کردن بخشهایی از مشقمان میشدیم؟ و ناراحتیمان وقتی بیشتر میشد که پاککن خوبی نداشتیم و ورق سفید دفترمان سیاه و زشت میشد و گرچه خطوط مورد نظر را پاک مینمودیم ولی هرکاری میکردیم اثر مداد از بین نمی رفت.
دل انسان نیز لوح سفیدی است که با هر عملی خطایی که از ما سر میزند اثری روی آن نقش میبندد و توبه مانند پاک کنی است که انسان با آن، نقش های موجود بر آن لوح سفید را پاک میسازد.
ولی فراموش نکنیم که این پاک کن هر قدر هم که خوب پاک کند صفحه ی دل انسان مانند اول نخواهد شد و آثار گناه بر روح و روان انسان باقی میماند.
درست مانند معتادی که پس از ترک نیز اثر مواد مخدر در بدن او تا مدت ها باقی خواهد بود و از همین رو اکثر آنها مجدداً به سمت مواد کشیده میشوند. به همین دلیل است که نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله میفرماید:
«ترک گناه آسان تر از توبه است».
بسم الله الرحمن الرحیم
گدا
«گدا» کلمهای آشناست و همه ما همینکه این کلمه را میشنویم به یاد فردی میافتیم که «آبروی» خود را در کف دست گرفته و دربرابر سکهای ناچیز آن را به حراج میگذارد.
اما اگر اندکی دقت کنیم خواهیم یافت که خیلی از آدم ها نیز گدایند!، گدای توجه، گدای پست و مقام، گدای تشویق و بهبه، گدای نگاه و ... بله خیلی از ما نیز «آبرو» را در کف دست مینهیم؛ در اِزای اندکی «نگاه»، اندکی «اشعه چشم»! اندکی «بهبه و چهچه» و ... خلاصه اندکی «هیچ»!
و اگر غیر از این است پس چرا عدهای حاضرند برای «همرنگی با مد» از شخصیت و آبروی خود بگذرند و هرکاری را [که در شرایط عادی، زشت دانسته و انجام نمی دهند] به بهانه ی مدگرایی انجام دهند!!
بسم الله الرحمن الرحیم
گاوصندوق
فلسفه وجود «گاوصندوق» چیست؟ بله، حفظ و نگهداری چیزهایی که برای انسان ارزشمند و گرامی است. هر قدر ارزشمندتر، محافظت از آن بیشتر و دقیقتر و ... است.
گاه از ترس دزد چیزی را در گاو صندوق میگذاریم و گاه برای جلوگیری از آسیب دیدن و خراب شدن در آن قرار میدهیم.
اما چیزهای باارزش کدامند؟ فقط پول، طلا، عتیقه جات و دیگر چیزهای مادی؟! آیا برای برخی امور غیرمادی نیز ارزشی قائلیم؟ کدامیک؟
محبت ورزی، امانت داری، صداقت، عفت، ادب و ... آیا اینها باارزشند؟ اگر پاسخ مثبت است، آنها را چگونه و با کدام گاوصندوق باید حفظ کنیم؟
«تقوی و خداترسی»، «توجه به حضور در محضر الهی و ناظر بودن خداوند متعال بر اعمال ما»، «شرم از رویارویی با شاهدان اعمال در روز قیامت» و «مرگباوری» میتوانند گاوصندوق های محکمی برای نگهداری آن امور با ارزش باشد.
اگر این گاوصندوقها را نداریم هرچه سریعتر تهیه کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
نفوذ
آب، اگر در خاک و دانه گندم نفوذ کند، دانه تبدیل به خوشه گندم میِشود و اگرنفوذ نکند نمیتواند تاثیر بگذارد، مثل آبی که در ظرفی پلاستیکی قرار بگیرد که اگر بماند میِگندد و عفن میِگردد.
«ذکر» نیز برای آنکه بر انسان تاثیرگذار باشد باید به روح و جان او نفوذ کند؛ ذکری که صرفاً لقلقه زبان است و بی توجه گفته میِشود چون بر جان انسان رسوخ نکرده است تاثیری آنچنان ندارد.
پس هنگام ذکر سعی کنیم با توجه به معنایش، به آن اجازهی نفوذ و ورود به روح و روانمان را بدهیم.
اینگونه ذکرگفتن است که:
دانههای نهفته در نهاد انسان را به خوشههای سعادت و کمال تبدیل میِسازد.
بسم الله الرحمن الرحیم
گدا
«گدا» کلمهای آشناست و همه ما همینکه این کلمه را میشنویم به یاد فردی میافتیم که «آبروی» خود را در کف دست گرفته و دربرابر سکهای ناچیز آن را به حراج میگذارد.
اما اگر اندکی دقت کنیم خواهیم یافت که خیلی از آدم ها نیز گدایند!، گدای توجه، گدای پست و مقام، گدای تشویق و بهبه، گدای نگاه و ... بله خیلی از ما نیز «آبرو» را در کف دست مینهیم؛ در اِزای اندکی «نگاه»، اندکی «اشعه چشم»! اندکی «بهبه و چهچه» و ... خلاصه اندکی «هیچ»!
و اگر غیر از این است پس چرا عدهای حاضرند برای «همرنگی با مد» از شخصیت و آبروی خود بگذرند و هرکاری را [که در شرایط عادی، زشت دانسته و انجام نمی دهند] به بهانه ی مدگرایی انجام دهند!!
بسم الله الرحمن الرحیم
او خواهد آمد
هر ساعت که می گذشت نزدیکتر می شد در حالی که من گمان میکردم: زمان زیادی باید بگذرد تا او برسد. راستش دلم نمیخواست که هرگز برسد و اصلاً منتظرش نبودم و از این رو هیچ زحمتی برای تهیه مقدمات رسیدن آن نمی کشیدم؛ نه آب و جارویی نه گوسفندی برای قربانی و نه هیچ کار دیگری.
تا این که یک روز چشمم به این فرمایش از امام حسین علیه السلام افتاد که :
«یا ابنَ آدم إنَّما أَنتَ أَیّامٌ کُلَّما مَضى یَومٌ ذَهَبَ بَعضُکَ»
«ای پسر آدم! همانا تو [همین] «روزها» هستی و هر روز که می گذرد «بخشی از تو» میگذرد [و از بین می رود]».
و این بود که منقلب شدم، دیگر گذر زمان و حرکت عقربه های ساعت را کوتاه تر شدن خود می دیدم. کوتاه شدن عمر، از بین رفتن فرصتها، فرصتهای بهرهبرداری از زندگی و جمعآوری توشه، فرصت تهیه مایحتاج روز فقر و نیازمندی.
و درست که دقت کردم دیدم:
تیر [مرگ] از چله رها شده و هر لحظه به من نزدیک تر می شود و درست مانند یک «موشک هدایت شونده» که همیشه در پی هدف است و قطعاً به آن اصابت می کند؛ مرا نشانه رفته و رهگیری میکند؛
و این جا بود که دانستم: مرگ، برای آمدن نیازمند به استقبال و آب و جارو کردن میزبان خویش ندارد و اصلاً منتظر آن نمی ماند، چه منتظر باشی و چه نباشی دعوتش نمایی یا ننمایی، خوشحال از آمدنش باشی یا غمگین و افسرده، او خواهد آمد.
او مهمان ناخواندهای است که هر روز پنج مرتبه میزبانش را از نظر می گذراند و مخفیانه به او سر می زند،
«أَنَا أَتَصَفَّحُهُمْ فِی کُلِّ یَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ»
«ملک الموت: من هر روز 5 مرتبه چهره انسانها را از نظر میگذرانم»
او جوان و ، زن و مرد، سالم و مریض، پادشاه و حاجب و ... نمیشناسد. همه در نگاه او واحدند و از حق مساوی! برخوردار.
البته تنها می توان با انجام برخی کارها نظیر صله رحم، نیکی به پدر و مادر، اعمال صالح، صدقه و ... آمدن او را به تاخیر انداخت و نه چیز دیگر! زیرا به فرموده قرآن:
« کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ»
هر موجود زندهای مرگ را می چشد
آری او خواهد آمد. پس چه بهتر که ما خود را برای ملاقاتش آماده ساخته و به گونه ای زندگی کنیم که هنگام رؤیت او، غصه ی از دست دادن دیروزها و ندیدن فرداها را نخوریم. انشاالله
بسم الله الرحمن الرحیم
سرعت گیر
همه ما «سرعت گیر»های موجود در خیابان را دیده ایم. کار آنها کم کردن سرعت راننده هایی است که بدون توجه به اطراف و غافلانه در حرکتند، راننده که به آن می رسد گاه تقریباً مجبور به «ایست کامل» و حرکت مجدد می شود.
در نماز هم برخی از ما آنچنان با سرعت حرکت می کنیم که اصلاً متوجه نمی شویم که کی به انتهای نماز و «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته» می رسیم!
برای آنکه جلوی این سرعت را بگیریم خوب است که در بیان هر «الله اکبر» اندکی «ایست کامل» کنیم و بیش از پیش به معنای آن و عظمت حق تعالی توجه کنیم و سعی کنیم با این کار، غفلت ها و عدم حضور قلبمان را از بین ببریم.
این امر عاملی بسیار موثر در ایجاد و یا تقویت «حضور قلب» در نماز است.
بسم الله الرحمن الرحیم
بزرگ یا کوچک؟!
گاه گناهی مرتکب میشویم و با خود یا در جواب کسی که ما را از انجام آن نهی نموده است میگوییم: «این گناه که گناه بزرگی نیست؛ یک گناه کوچک! است».
وجملاتی از این قبیل که برای توجیه گناه یا زمینه سازی انجام آن بکار گرفته و بدینگونه سعی در آرام ساختن وجدان ناآرام خویش مینماییم.
به راستی آیا «گناه کوچک» وجود دارد!؟ اصلاً گناه چیست؟ مگر گناه همان سرکشی از اوامر خالق و گردنکشی در برابر او نیست؟ و مگر گناه، «نه» گفتن به خالق مهربان و خیرخواه نیست؟ و آیا نفس «نه» گفتن به او میتواند کوچک و بیمقدار باشد؟! بگذارید مثالی بزنیم:
اگر وارد منزل خود شدید و خسته و وامانده به استراحت مشغول گشتید در همین حال برادر کوچک و 8 سالهی شما به شما که 18 سال دارید بگوید: فلانی برو برایم یک لیوان آب بیاور و شما در پاسخ او بگویید: «به من چه ارتباطی دارد خودت برو آب بریز» به نظرتان این عمل شما چقدر زشت و ناپسند است؟ بیتردید اگرچه بر کوچکتر رعایت احترام شما واجب بوده و لازم است از دستور دادن به شما پرهیز نماید ولی اگر چنین نمود آیا شما حق دارید در پاسخ او جملهی مذکور را به کار برید؟.
حال فرض نمایید برادر دیگر شما که هم سن و سال شماست او همان درخواست را از شما داشته باشد و شما نیز عین همان جواب و نه بیشتر را به او بدهید و بگویید: «به من چه ارتباطی دارد خودت ... .» اکنون قبح و زشتی پاسخ شما چقدر است؟ آیا همان مقدار پیشین؟ یا بیشتر از آن؟ بدون تردید بیشتر.
حال فرض نمایید: برادر بزرگ شما که حدود 45 سال دارد و متاهل است؛ به منزل شما آمده و چنین درخواستی از شما دارد و شما نیز عین همان پاسخ را به او میدهید؛ اکنون قبح آن چقدر است؟ با حالات قبل مقایسه نمایید.
پدر شما از راه رسیده و خسته و عرقریزان در گوشهای نشسته و از شما درخواست یک لیوان آب میکند و شما مجدداً همان پاسخ را عیناً تکرار مینمایید، کراهت و زشتی این پاسخ و عملکرد شما در مقایسه با حالات پیشین چقدر است؟.
فرض بفرمایید: امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و سپس امیرالمومنین علی ( علیهالسلام) و سپس نبی مکرم اسلام(صلیاللهعلیهوآله) به ترتیب حاضر گشته و از شما چنین درخواستی را نموده و شما نیز تنها و تنها عین همان جواب، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر را تکرار کردهاید، قبح و رذالت این پاسخ را در مورد تک تک این حالات با یکدیگر مقایسه نمایید.
حال اگر فرضاً خود حضرت حقتعالی از شما چیزی بخواهد و شما مجدداً عین آن پاسخ سرکشانه و ناسپاسانه را بدهید؛ اکنون زشتی این عمل و خباثت آن چقدر است؟! آیا قابل مقایسه با حالات سابق هست؟
دقت نمایید: در تمامی این مثالها جواب شما ثابت بود و تنها یک جمله تکرار میشد؛ ولی منزلت و موقعیت درخواست کنندگان در حال تغییر و تعالی بود یعنی چیزی که موجب بیشتر شدن زشتی و رذالت این پاسخ میشد نفس پاسخ شما نبود بلکه بالاتر رفتن مقام درخواست کننده موجب آن گشته است.
آری «گناه»، از آنجا که یک پاسخ منفی و یک سرکشی در برابر متعالیترین موجود جهان هستی و مهربانترین مهربانان یعنی حضرت باریتعالی است، به هر شکل که رخ دهد شرمآور و کریه است. گناه، یعنی از دست دادن خداوند و رضای او، گناه یعنی ناسپاسی در برابر همهی الطاف بینهایت و غیر قابل شمار او. از این رو؛
گناه اگر چه در ظاهر، کوچک باشد در واقع یک «نه بزرگ» به یک مهربان بیهمتاست.
و از همین روست که نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید:
لا تَنظُرْ اِلی صِغَرِ الخَطیئَةِ وَ لکن انظُر الی مَن عَصَیتَ
«به کوچکی گناه نگاه نکن، بلکه به بزرگی کسی نگاه کن که نافرمانی او را مرتکب شدهای»
و از همین جهت است که میگوییم: « گناه کوچک مصداقی نداشته و همه و همهی گناهان در برابر آن ذات یگانه، کبیره محسوب گشته و خطرناک و ویرانگرند».
البته این سخن که گناهان تقسیم به دو گونهی کبیره و صغیره گشتهاند، نیز از آن روست که خداوند متعال، خود جهت پرهیز دادن جدیتر بندگان خود برخی از گناهان را بزرگتر و خسارتبارتر معرفی نموده و بدین گونه خواسته تا بندگان خویش را بیش از پیش در کنف حمایت و مهربانی خویش قرار داده و ایشان را از آلودگی به چنین گناهان مخرب، بیمه نموده و مصون بدارد.برای درک بهتر این نکته نیز به مثال ذیل توجه فرمایید:
گاه پدری از فرزند خود میخواهد که در رعایت نظم در زندگی، جدیّت داشته و کسالت و تنبلی را کنار بگذارد و گاه از او میخواهد که هرگز سمت گناهانی نظیر خیانت، حرام خواری و ... نرود؛ در کدام صورت سرپیچی و نافرمانی از او بزرگتر و خسارتبارتر خواهد بود؟! بیتردید حالت دوم، از این رو میتوان گفت: «اگر در میان تعالیم اسلامی برخی از گناهان «کبیره» و برخی دیگر «صغیره» نامیده شدهاند؛ نسبت به نفس همان گناهان و مقایسهی آنها با یکدیگر و میزان خسارتبار بودن آنها نسبت به یکدیگر بوده است وگرنه در مقایسه با منزلت و مقام حضرت حقتعالی و عظمت او تمامی گناهان، کبیره بوده و انجام همهی آنها ننگین و دور از انصاف است.
«اللهمَّ احفَظْنا مِن شُرورِ اَنفُسِنا»
التماس دعا
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |