به کجا چنین شتابان؟!
کلاس درس در طبقهی سوم دانشگاه بود. آسانسور خراب بود با عجله از پلهها بالا رفتم هنوز چند پله بالا نرفته بودم که استاد را در راه پله دیدم. پس از سلام و احوالپرسی به من گفت:
«یک سوال ساده: هدف تو از پانهادن روی پله اول چیست؟»
اول تعجب کردم ولی با تکرار سوال، پاسخ دادم:
«خوب، معلومه قصدم حاضر شدن در کلاس و استفاده از درس شماست».
استاد: «آیا پا نهادن بر روی پله دوم، سوم و ... هدف تو نیست؟
گفتم: «بله، ولی ...» حرفم را قطع کرد و گفت:
«یک اشتباه بزرگ خیلی از آدمها این است که بین این هدف و آن هدف فرقی نمیگذارند».
پرسیدم: «یعنی چه؟»
و او گفت: «وقتی ازشون میپرسی: هدفتون از زندگی چیست؟ میگویند: «تحصیلات عالیه، ازدواج، شغل مناسب، رفاه و ...» و اصلاً توجهی ندارند که اینها، هیچیک «هدف انسان از زندگی» نیست بلکه اینها همان پلکانی هستند که برای رسیدن به هدف اصلی باید از آنها بالا رفت».
گفتم: «استاد! پس اینها چیستند؟»
گفت: «اینها اهداف انسان در درون زندگی هستند. یعنی انسان به دنیا نیامده است تا به اینها برسد بلکه آمده است تا از اینها بهره گرفته و به هدفی متعالی برسد.
یعنی رسیدن به اوج خوبیها و زیباییها، رسیدن به
آرامشی جاویدان در جوار حضرت حقتعالی.پالان طلا!
همیشه از او میشنیدم: «پالانِ طلا، الاغ را اسب نمیکند» ولی منظورش را درک نمیکردم تا اینکه روزی درخواست کردم تا منظورش را برایم بیان کند و او گفت:
«آدمها خیلی مراقب ظاهرشان هستند لباسهای زیبا، متناسب، خوش رنگ، عطرهای نفیس و انواع ژستهای تصنعی و فریبنده، ظاهری که دل خیلیها را میبرد و خیلیها آرزوی آنها را دارند. غافل از آنکه آنچه مهم است و مستحق رسیدگی، روح و روان انسانست؛ رفتار زیبا، افکار زیبا، خُلق نیکو، محبت و صفا، تواضع، نوعدوستی و ... اینها مغزند و مابقی پوسته و چه فایده اگر بر چهرههای زشت و کریه، نقابی زیبا و فریبنده بزنی؟
گرگ در لباس میش باز هم گرگ است و حیوانصفت در لباس انسان، باز هم حیوانصفت است.
عاقل آن است که ابتدا به باطن خویش بپردازد و آن را آرایش دهد و سپس ظاهر خویش را بیاراید. در غیر اینصورت حتی با پالان طلا نیز الاغی بیش نیست!
و از من دور شد و در حال دور شدن گفت:
« یادمان باشد:
«من»، این جسم نیستم بلکه آن «روح» که در این جسم قرار دارد، «من» هستم.»
(برگرفته از کتاب تلنگر)
مستشار پیر
آیا در جادههای پر پیچ و خم و در سر پیچهای تند و باریک «آینههای محدّب» را مشاهده کردهاید؟ آینههایی که پشت پیچهای خطرناک را به رانندگان نشان میدهند.
با نگاهی دیگر گویا این آینهها، آینههای آیندهنما! هستند و هرکه به آنها دقیق نگاه کند از خطرات پیش رو در امان خواهد ماند.
یکی از این آینههای آیندهنما «تاریخ» است.
تاریخ، «معلمی بزرگ» و «مرشدی پیر» است. هرکه به حوادث تاریخ، نیک بنگرد به راحتی از خطرات موجود در سر راه زندگی آگاه گشته و در امان خواهد بود. میپرسید چگونه؟
حوادث تاریخی همیشه در حال تکرارند. تاریخ، مثل کتابچهای است که از ابتدا تا انتها ورق میخورد و هر گاه که تمام شد؛ مجدداً از اول آن شروع به ورق خوردن میکند و تنها افراد، اماکن و زمان حوادث است که تغییر میکنند و اصل حوادث ثابت و بدون تغییر است.
برای مثال از زمان حضرت آدمعلیهالسلام، نبرد حق و باطل [هابیل وقابیل] بوده است و تنها، «شخصیتها»ی این «سنت تاریخی» است که در حال تغییرند.
پس هرکه میخواهد به آینده بنگرد؛ تاریخ را به طور دقیق مورد مطالعه قرار دهد.
یکی از بهترین راههای شناخت دشمن شناخت دقیق تاریخ است.
(برگرفته از کتاب تلنگر)
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |