«عمل» ، بزرگترین معلم و تاثیرگذارترین آنهاست تخلق عملی را جدی بگیریم زیرا « دو صدگفته چون نیم کردار نیست».
علی علیه السلام فرمود: مَن لَم یَعمَل بِعلمِه زَلَّت مَوعظتَُه عن القلوبِ کَما یَزِلُّ المَطرُ عَن الصَّفا
هر که به علم خویش عمل نکند اندرزهایش از قلبها زدوده می شود همچنانکه باران از روی سنگ صاف فرو می ریزد.
(لزوم تخلق در عمل)
***
هرگز فراموش نکنیم؛
گرچه «گوش»ها، شنونده ی سخنان اند ولی «چشم»ها نگرنده ی «اعمال و رفتار»اند و بی تردید تاثیر «دیده ها» بسیار بیشتر از «شنیده ها» است.
***
عمل مربی زیر ذره بین متربی است!
ساده انگارانه است اگر گمان کنیم : بدون «عمل» می توان معلم خوبی بود.
(لزوم تخلق در عمل)
***
همیشه برای «عذرخواهی» و «اعتراف به اشتباه» مجالی هست تنها باید بخواهیم و بدانیم که عذرخواهی شکست نیست بلکه خود، نوعی پیروزی است .
(لزوم تخلق در عمل)
***
«پذیرش خطا» از سوی مربی «پذیرش خطا» از سوی متربی را در پی خواهد داشت و موجب تقویت استاد در نگاه او و نیز تقویت روحیه «حق مداری» در متربی است .
(لزوم تخلق در عمل)
***
مربی شمعی است که «ذوب» می شود تا متربی «ذوب»! نشود ؛ یک مربی خوب با پذیرش اشتباه، عذرخواهی ، کظم غیظ، تواضع و ... حتی به قیمت ذوب شدن خویش تنها به «نورانیت» متربی می اندیشد.
****
اهانت به باورها و علایق متربی (حتی اگر در واقع سزاوار باشند) تنها موجب دور ساختن او از خویش و تحکیم تعصبهای غلط اوست. ارایه منطق و استدلال بهترین راه برای دور ساختن او از باورهای نا صحیح خویش است.
***
چنانکه چوب عایق است و رسانا نمی باشد اگر متربی عایق باشد تاثیر پذیر و شنوای سخنان برحق استاد نخواهد بود؛ از این رو توجه به موانع تاثیر پذیری شرط اساسی در هر کار تربیتی است.
***
امین بودن مربی شرط لازم برای تاثیر گذاری است؛ برخی از مصادیق خیانت در امانت عبارتند از: عدم رعایت عفت چشم و عفت فکر، عدم رازداری و یا سوء استفاده از رازها و نیازهای متربی
***
محبوبیت مربی در نزد متربی لازمه امر تاثیر گذاری است از این رو توجه به عوامل ایجاد محبت و مقبولیت استاد در نزد متربی نکته ای بسیار مهم است که نباید از آن غافل بود.
***
ترس از مسخره شدن، فاش شدن رازها، تحقیر، متهم شدن، ریختن آبرو، جدی گرفته نشدن، معرفی به کمیته انضباطی و ....
همه و همه از مواردی است که متربی را در خصوص بیان مشکلات در نزد مربی عایق نموده و مانع طرح نظرات و مکنونات قلبی او می شود.
***
نگاه بد بینانه مربی به سؤالات متربی و مغرض دانستن او در طرح پرسشها و نظرات، منجر به بروز رفتارهای غلط از سوی استاد و عایق شدن متربی در طرح سؤالات و مشارکتهای بعدی می شود.
هیچ جوان «پرسش گر»ی را متهم به مغرض بودن ننماییم.
***
در جایی که «ریشه درخت»، پوسیده است کندن «برگهای آفت زده» امری عبث است.
به جای پرداختن مستقیم به سؤالات متربی باید «ریشه شبهات» او و «مغز اشکال» شناسایی شده و نسبت به قلع آن، اقدام نمود.
چرا من؟
وقتی اندکی باران به لانه مورچهای وارد میشود مورچه میگوید: «عالَم را سیل برد!».
برخی از آدمها نیز این گونهاند: با اندکی سختی و فشار، دنیا در نظرشان تیره و تار میشود؛ گویا همهی عالم بر سر آنها خراب شده است و گویا همهی سختیهای دنیا تنها و تنها در زندگی آنها وارد شده و فقط اوست که گرفتار بزرگترین بلاها شده است. راستی انسان، چقدر ضعیف، کم توان و بیتاب است!؟ و نگاه او چقدر محدود و ناقص!؟.
کافی است تنها اندکی دقیقتر به زندگی دیگران نظر کنیم و حتی از آنها بپرسیم که: «چقدر از زندگی خود راضیاند؟» «مشکلات زندگی آنها چقدر است؟» «آیا نگاه آنها به زندگی خویش نیز مانند نگاه ما به زندگی نیست؟»
بیشک تعداد کثیری از انسانها [حتی آنها که در نظر ما زندگی خوب و ایده آلی دارند] اینگونه میاندیشند و زندگی بروفق مرادشان نیست!.
پس مطمئن باشید: نه تنها ما در نحوهی زندگی تنها نیستیم بلکه وجود این سختیها و نابسامانیها در زندگی دارای برکات فراوانی است که تنها با اندکی نگاه صحیح و جامع به آن برکات پیخواهیم برد.
راه سوم!
وارد منزل میشوید؛ چراغ را روشن میکنید؛ روی کاغذی که به آینه چسبیده نوشته: «عزیزم! ما امشب برنمیگردیم؛ غذایت آماده است...»
متوجه میشوی که امشب در منزل تنها هستی. اولش مقداری دلهره داری؛ شب و تنهایی و تاریکی و ...
پس از مدتی که به خود قوت قلب میدهی، به خود میگویی: «شامت را بخور دختر! ترس یعنی چه؟ مگه تاریکی و تنهایی هم ترس داره...».
مشغول خوردن غذا و تماشای تلویزیون میشوی که ناگهان صدایی از طبقه دوم میشنوی و نوری را مانند نور چراغقوه میبینی؛
در این حالت چه میکنی؟
1- به پلیس زنگ میزنی؟
2- از منزل بیرون میدوی و همسایهها را خبر میکنی؟
3- با خود میگویی: «انسان نباید به چیزی که از آن میترسد فکر کند!» و به تماشای تلویزیون ادامه میدهی و سپس به رختخواب میروی!؟.
بی شک هر راهی غیر از راه سوم، منطقی و معقول است؛ ولی چرا بسیاری از انسانها راه سوم را بر میگزینند!؟
حتماً تعجب میکنید و میگویید: «چگونه ممکن است؟»
آری بسیاری از انسانها وقتی نام «مرگ» را میشنوند، به بهانهی ترس از آن، به جای آنکه به آن و عالم پس از مرگ بیاندیشند خود را به بیخیالی زده و سعی میکنند زندگی روزمرهی خویش را داشته باشند!
.
آیا اینگونه افراد راه سوم را برنگزیده اند!؟.
پیچ خطرناک
با سرعت 170 تا درحرکت بود؛ چند تابلوی راهنما را پشت سرگذاشت: «از سرعت خود بکاهید»؛ «جاده در دست تعمیر است»؛ «پیچ تند» و ... .
ولی او اصلاً توجهی نداشت؛ به موسیقی دلخواهش گوش میداد؛ گاه به مناظر اطراف مینگریست و در فکر، به آیندهای زیبا! میاندیشید؛ آیندهای که همیشه انتظارش را میکشید.
تمام حواسش به معاملهی پرسودی بود که قرار بود انجام دهد که ناگهان ... .
این، تنها یکی از حوادثی است که در زندگی هر یک از ما ممکن است رخ دهد و حوادثی این چنین، همیشه در زندگی، همه ما را تهدید میکند.
و چنانکه راه رهایی از این حوادث: رعایت قوانین رانندگی، سرعت مجاز و توجه دقیق به تابلوهای راهنمایی است؛ در زندگی نیز تنها راهِ در امان ماندن از انواع خطرات معنوی [که سعادت انسان را به خطر میاندازند] توجه به فرمایشات معصومینعلیهمالسلام و عمل به آموزههای ارزشمند ایشان است.
یادمان باشد:
همیشه ممکن است گردنهای خطرناک در مسیر زندگی در کمین باشد..
کی؟کجا؟چگونه؟
تیر با سرعت هرچه تمام به سوی هدف در حرکت بود و گنجشک بازیگوش غافل از همه جا از این شاخه به آن شاخه میپرید؛ گاه مگسی شکار میکرد و دهان جوجه گنجشکها میگذاشت و گاه بال خود را به قصد رفع خستگی باز کرده و میکشید و درست در لحظهای که ...
تیر به هدف اصابت کرد و گنجشک! ....
سرگذشت فوق سرگذشت من و توست! من و تو که غرق «روزمرگی» خویشیم، غرق زن و بچه، تحصیل، کسب درآمد و .... [و البته در نظر بعضیها مشروع یا نامشروع آن فرقی نمیکند! فقط زندگی بگذرد] و ... .
غافل از آنکه: «تیر اَجَل» از چله رها شده و با سرعت به سوی ما! در حرکت است؛ درست مانند «موشک هدایت شونده«ای که در پی هدف خود به هر طرف روان است و مطمئناً در لحظهی موعود به هدف اصابت خواهد کرد.
اما «کی؟ کجا؟ و چگونه؟»؛ معلوم نیست.
پس، خود را برای «رفتن» مهیا سازیم و نیز یادمان باشد:
تیر این شکارچی، هرگز به خطا نمیرود.
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |