سر راهی !
همیشه غصه میخورد که چرا مادر میان او و برادر بزرگش تبعیض قائل میشود. اول غذای او را میکشد، قسمتهای خوب گوشت خورشت از آن اوست، قربونصدقههای مادر مخصوص اوست و ... .
با خود میگفت: «مگر من فرزند او نیستم؟ راستی نکند من کودکی سرراهیم!؟ و ... .»
شرح این حکایت، بهانهای بود برای آنکه قبح و زشتی تبعیض را یادآور شده و بگوییم:
«گرچه همهی ما چنین صفتی را ناپسند میدانیم ولی اکثر ما غافلانه و یا جاهلانه در حال چنین رفتاری هستیم!
مگر نه آن است که همهی ما بیشترین توجهمان به جسم و نیازهای آن است و از روح و نیازهای او غافلیم؟
چقدر در فکر اصلاح معایب اخلاقی، رفتاری، گفتاری و ... هستیم؟ چقدر به تقویت قوهی عاقلهی خویش مشغولیم؟ چه مقدار به غذای روح یعنی مطالعه و کسب آگاهیهای لازم میپردازیم؟ ... .
بله ما نیز دقیقاً مانند آن مادر ناآگاه و تبعیضگریم که با رفتار غلط خود موجب بروز مشکلات عدیدهای در زندگی فرزند خود شده است. مشکلاتی که گاه غیر قابل جبران است.
شاید «روح» ما نیز فرزندی «سرراهی» است!؟
ثروتمند
همیشه فکر میکرد خیلی فقیر و بیچیز است و خداوند او را رها نموده است! وضع همه را بهتر از خویش میدید و وضع خود را بدتر از همه میدانست؛ از این رو مدتی بود که در انجام وظایف دینی خود سستی میکرد و نسبت به خداوند بدگمان شده بود.
تا اینکه روزی پس از صبحتی مختصر، استاد به او گفت:
«یک معامله پرسود برایت پیدا کردهام».
خیلی خوشحال شد و با کمال اشتیاق از چند و چون معامله جویا شد!
استاد گفت: «یک نفر را میشناسم که حاضر است در برابر جفت چشمانت یک میلیارد تومان بپردازد زیرا فرزندش در حادثهای نابینا شده و نیاز به عمل چشم دارد .»
بسیار تعجب کرد و ناباورانه به استاد نگاه کرد!
استاد: «چه شد؟ مگر ثروت زیاد نمیخواستی؟»
تازه متوجه منظور استاد شده بود.
او دیگر غصهی بیچیزی خود را نمیخورد چرا که میدانست خداوند متعال ثروتهای فراوانی را مجاناً به او مرحمت نموده است. ثروتهایی که خیلیها حسرت آنها را میخورند. نعمتهای بزرگی که حاضر نبود با هیچ مقدار از پول و ثروت دنیا آنها را عوض کند.
راستی آیا ما ثروتمندیم یا فقیر!؟
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |