بسم الله الرحمن الرحیم
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله دَخَلَ عَبْدٌ الْجَنَّةَ بِغُصْنٍ مِنْ شَوْکٍ کَانَ عَلَى طَرِیقِ الْمُسْلِمِینَ فَأَمَاطَهُ عَنْهُ
نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:
بنده ای از بندگان خدا به خاطر برداشتن شاخه ای خار از سر راه مسلمانان، وارد بهشت شد!! [بهشتی شد]
(بحارالأنوار ج : 72 ص : 50)
نکتی که از این حدیث شریف برداشت می شود:
- توجه و رسیدگی به امور مسلمین در نزد باریتعالی بسیار ارزشمند و مهم است.
- اسلام، دین محبت ورزی و همنوع دوستی است.
- از هر چیز کوچکی [حتی یک خار] می توان برای آخرت خویش توشه ای فراهم ساخت.
- از هیچ چیز کوچکی مگذر شاید همان چیز وسیله نجات تو در فردای قیامت باشد و خداوند متعال همان را بهانه ای برای عفو تو قرار دهد.
- ارزش کار به بزرگی و کوچکی آن نیست بلکه هر امری که برای خدا واقع شود ثمین و ارزشمند است [کیفیت کار مهمتر از کمیت کار است].
- کارهای کوچکتر به اخلاص نزدیکتر و از ریا و خود نمایی دورترند در نتیجه انسان کمتر گرفتار ریا [که باطل کننده اعمال است] می شود.
- کارهای کوچکتر از یاد انسان می روند و از این رو انسان به خاطر آنها گرفتار منّت و عُجب [خودپسندی] و... نمی شود.
- درهمه حال اهل توجه باش به همه چیز دقت نما؛ از کاهی کوهی بساز.
- گویا ثوابهای الهی بر زمین ریخته فقط اندکی هوشیاری و زیرکی لازم است تا آنها را جمع کنی.
- هر فرصتی را غنیمت بشمار و بدان که در مسیر تکامل همه چیز ارزشمند است [لنگه کفشی در بیابان غنیمت است]
- خداوند منتظر بهانه ای برای آمرزش توست این بهانه را به او تقدیم نما.
- بهشت رفتن آسان است به آسانی برداشتن یک خار
- و .....
شما چه برداشتهایی از این حدیث زیبا می کنید؟ لطفا برایم بنویسید.
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
سمّ و گناه!
با مقایسهای بین سمّ و گناه به نکات جالبی دست مییابیم؛ لطفا همراه شوید:
سمّ، قاتل جان مادی انسان است و گناه، قاتل جان معنوی او.
چنانکه انسان گاه با خوردن سمّ میمیرد و گاه بیمار میشود . گناه نیز این گونه است گاه صاحب خود را هلاک میکند و گاه او را در شرف هلاکت قرار میدهد.
سمّ «قاتل بی صدا»ست؛ کشتن او مانند کشتن تفنگ و گیوتین که توام با صداست، نیست. گناه نیز قاتل بی صداست قاتلی که در خاموشی و سکوت صاحب خویش را هلاک ساخته و میکشد.
سمّ گاه به شکل دفعی و یکباره صاحبش را میکشد و گاه به شکل تدریجی و بعد از گذر زمانی دور یا نزدیک، گناه نیز همین گونه است.
برخی از گناهان نیز بسیار مهلک و خطرناکند و فورا صاحبش را به قتل میرسانند؛ نظیر ارتداد و خودکشی! و برخی دیگر آرام آرام و تدریجا جان معنوی انسان را هدف قرار داده، او را از خداوند متعال و رحمت الهی دور ساخته و به دوزخ نزدیک میسازند. این گناهان مانند ویروس ایدز اند که سالها خسارت میزنند و سپس میکشند!
سمّ برای کشتن یا مسموم ساختن نیازی به علم و آگاهی صاحب خود ندارد کسی که سمّ وارد بدنش شده چه بداند و چه نداند، در خواب باشد یا بیدار، سمّ کار خودش را میکند؛ گناه نیز همین گونه است. بسیاری از گناهان که از انسان صادر شده و بر او تاثیر میگذارند؛ نیازی ندارند که انسان بداند که آن عمل، گناه است یا خیر! یعنی بسیاری از گناهان صادره از انسان در حالی از او سر میزند که خود او توجه ندارد و نمی داند که مرتکب گناه شده [در حال غفلت صادر شده اند] ولی این موجب نمیشود که گناهان مذکور تاثیری بر روح و جان انسان نداشته و او از آثار مخرب گناهان در امان باشد. پس گناه نیز مانند سمّ اثر میکند چه بدانی و چه ندانی!
سمّ را کسی میخورد که آنرا نمیشناسد و اگر آن را بشناسد و آثار آن را بداند هرگز به سراغ آن نمی رود؛ گناه نیز همین گونه است؛ اگر کسی به آثار خطرناک گناه واقف گشت و فهمید که چه خسارت ها ی سنگینی بر فرد و اجتماع وارد میسازد؛ هرگز سراغ گناه نمی رود؛ پس عاقل آن است که برای شناخت گناهان وقت و دقت صرف نماید و از این نکته غافل نگردد.
انسان عاقل سمّ را با خوردن، آزمایش نمیکند زیرا گاه بار اول بار آخر خواهد بود؛ گناه نیز همین گونه است؛ انسان عاقل هرگز اقدام به امتحان گناه و انجام حتی یکبار آن نمیکند زیرا چنانکه اشاره شد: گاه انجام یک گناه یعنی هلاک کامل انسان!
انسان عاقل هر گاه مواجه با دو لیوان آب شد و دانست که یکی از آن دو مسموم و کشنده است ولی ندانست که لیوان مسموم دقیقا کدامیک آنهاست از هر دو اجتناب میکند چون حفظ جان بسیار ارزشمندتر از سیراب شدن موقت است؛ او تشنگی را تحمل میکند تا به آبی سالم دست یازد و انسان عاقل نیز در مواجهه با گناهان مشکوک نیز همین رفتار را مینماید بدین معنی که هر گاه مردد بین دو عمل باشد و نداند کدامیک از آن دو عمل گناه است از هر دوی آنها اجتناب مینماید.
سم گاهی در دهان ماری افعی و یا در دم عقربی کژدم است و گاه در غذایی رنگین و خوشمزه! گناه نیز همین گونه است؛ گاه در اعمالی است که خیلی جذاب و فریبنده نیستند و حتی طبع خیلی از انسانها با آنها سازگار نیست مثل خون خوردن برخی از شیطان پرستان؛ و گاه گناه در انجام اعمالی جذاب و لذتبخش است اعمالی با ظاهری زیبا و فریبنده نظیر نگاه های هوس آلود و شهوترانیهای نامشروع و ...
تنها انسان ابله و نادان است که آگاهانه سمّ میخورد، و نیز تنها انسان نادان و احمق است که آگاهانه گناه میکند.
گاه مولکولهای بسیار کوچک سمّ، خسارت های بسیار بزرگ میزنند و نیز گاه گناهان کوچک، انسان را هلاک میسازند.
علی علیه السلام می فرماید:
أَعْظَمُ الذُّنُوبِ عِنْدَ اللَّهِ ذَنْبٌ صَغُرَ عِنْدَ صَاحِبِهِ
بزرگترین گناه در نزد خداوند متعال گناهی است که صاحبش آنرا کوچک بشمارد.
(مستدرکالوسائل ج11 ص349)
گاه سمّ انسانهای بزرگی نظیر ائمه معصومینعلیهم السلام را به شهادت رسانده است؛ گناه هم مخلوق بزرگ و با عظمت خداوند یعنی انسان را به هلاکت میرساند.
سمّ مهلک اگر وارد آب شرب شهر شود همهی اهل شهر را میکشد همچنین گناه اگر وارد زندگی اجتماعی مردم شود شهری را گرفتار هلاکت و گاه عذاب الهی میکند؛ قومهای عاد و ثمود و هود و لوط و ... از این گونهاند.
اما با اینهمه شباهت، بسیار جای تعجب است که:
انسان ها از سم بسیار وحشت دارند و از گناه هیچ واهمه ای ندارند!
اگر احتمال مسموم بودن غذایی را بدهند حتما از آن اجتناب می کنند ولی حتی اگر یقین به گناه بودن عملی داشته باشند نیز از آن اجتناب نمی کنند!!
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمِی مِنَ الطَّعَامِ مَخَافَةَ الدَّاءِ کَیْفَ لَا یَحْتَمِی مِنَ الذُّنُوبِ مَخَافَةَ النَّارِ
تعجب می کنم از کسی که از غذایی به خاطر ترس از مریض شدن پرهیز میکند ولی از گناهان به خاطر ترس از آتش دوری نمیکند!!.
(منلایحضرهالفقیه ج3 ص359)
البته تشابه بین سمّ و گناه بسیار بیش از آن چیزی است که نگاشته شد و تفکر در این خصوص را به خواننده محترم وا مینهم.
والسلام/ التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
علی علیه السلام:
کُلُّ مُقتَصَرٍِ عَلیهِ کافٍ
«هر آن چه بتوان به آن اکتفا کرد، کافیست»
حدیث فوق حدیثی بسیار ارزشمند و گرانسنگ است و بدون تردید عامل به این حدیث، دارای گنجی تمام ناشدنی است!. شاید تعجب کنید اما برای اثبات این مدعا کافیست به جملات و مطالب زیر توجه فرمایید؛ ابتدا برخی از مصادیق این فرمایش: برای مثال:
وقتی می توان با یک سطل آب ماشین خود را شست چرا صدها لیتر آب!؟
وقتی می توان با یک لیوان آب مسواک زد و یا وضو گرفت چرا ده ها لیتر آب!؟
وقتی می توان با آب های حاصل از شستشوی سبزی و یا لباس ها، حیات منزل را شست چرا آب تسویه شده وپاک!؟
وقتی می توان با یک تکه کوچک دستمال کاغذی گوش های خود را بعد از استحمام پاک نمود چرا یک دستمال کامل!؟
وقتی می توان اتاق خود را با دو یا سه چراغ روشن نمود چرا چلچراغ!؟
وقتی می توان با یک فرش ماشینی (حتی هزار شانه و عالی) منزل خود را فرش نمود چرا فرش های نفیس چند میلیونی!؟
وقتی می توان با یک ماشین صفر ده تا پانزده میلیون تومانی نیازهای خود را مرتفع سازیم چرا ماشین های 200 یا 400 میلیونی!؟
وقتی می توان با یک یا دو دسر یا خورشت از مهمانان پذیرایی نمود چرا ده ها نوع دسر و خورشت!؟
وقتی می توان از کفش، پیراهن، مبل و ... که هنوز سالم اند و قابل استفاده بهره برد چرا خریدهای جدید و اضافه!؟
و وقتی ... وقتی ...
آری با عمل به حدیث ذکر شده زندگی انسان دگرگون شده و آثار بسیار پربرکتی در زندگی جلوه گر می گردد؛ برخی از این آثار عبارتند از:
جلوگیری از اسراف های فراوان در زندگی شخصی و یا در سطح کلان در جامعه اسلامی .
پیشگیری از خروج میلیون ها دلار ارز و واردات بی رویه کالاهای خارجی .
جلوگیری از بسیاری از اختلافات و درگیریهای زناشویی که به خاطر معضلات اقتصادی خانوارها رخ میدهد.
صرف وقت بیشتر از سوی پدران و مادران در خانه و در کنار فرزندان (زیرا در دنیای مادی امروز بیشترین وقت والدین صرف تهیه پول برای هزینه های غیرضرور زندگی می شود و این موجب میشود که وقت کمتری را در نزد خانواده و فرزندان بگذرانند)
از بین بردن روحیه تجمل گرایی ، مصرف زدگی و افزون طلبی انسانها .
از بین بردن بسیاری از مفاسد اقتصادی ناشی از روحیه افزون خواهی آدم ها نظیر رشوه، ربا، دزدی و ...
بهره گیریِ حداکثری از هر چیز و جلوگیری از اتلاف سرمایه های فردی و اجتماعی .
جلوگیری از چشم و هم چشمی ها و از بین بردن غصه های ناشی از «داشتن دیگران » و «نداشتن خویش»
صَرف مازاد هزینه های زندگی در امور خیر نظیر رسیدگی به نیازمندان و ...
و در سطح کلان، از بین بردن وابستگی های اقتصادی کشورها.
خودکفایی و شکوفایی اقتصاد ( زیرا هزینه های صرفه جویی شده، صرف کارهای اساسی و زیربنایی کشورها می شود.)
تعدیل و کنترل خواسته های نفس و جلوگیری از سرکشی های نفس (پیشگیری از پرخوری، پرخوابی، اتلاف عمر و زمان، شهوترانی های بی رویه و خلاف شرع و ...)
و در نتیجه مهار بسیاری از معضلات اخلاقی جامعه که خود، ده ها و صدها فایده و مصلحت است.
آری چنان که اشاره شد:
این حدیث گنجی است که در اختیار هر کس قرار بگیرد زندگی او را دگرگون ساخته و او را بی نیاز می سازد.
مگر نه آن است که «بی نیازی» در نتیجه ِی داشتن «گنج» حاصل می شود پس هر که «بی نیاز» است صاحب گنج است و هر که «نیازمند» باشد و دائم در حال تلاش برای رفع نیازهای خود ، شخصی فقیر و فاقد گنج است و اگر اندکی بیشتر در محتوای این فرمایش مولی توجه فرمایید به راحتی میبینید که عمل به این حدیث بزرگ ترین گنج است.
والسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
ای کـــاش!
«نیکی چه بدی داشت که یکبار نکردی!!!؟»
مگر خداوند از انسان چه خواسته است!؟ کدام خواسته او خلاف منطق، عقل و مصلحت انسان است!!؟
چه کسی از دزدی، خیانت، جنایت، تکبر، فخرفروشی، خودپسندی، دروغ، سخن چینی و به آشوب کشیدن زندگی مردم، نامهربانی و ...خوشش می آید!!؟
چه کسی از مهرورزی و مهربانی، یتیم نوازی، رسیدگی به نیازمندان و شاد کردن دل آنها، نشاندن یک لبخند بر لبان کودکی معصوم، آرامش بخشیدن به یک دختر دم بخت با تهیه جهیزیه او، امانتداری، عدالتورزی و.... ضرر کرده و یا ناخورسند است!!؟.
به راستی، چه لذتی دارد: آنگاه که تبسمی را بر چهرهای اندوهگین مینشانیم!!؟
چگونه می توان لذت شاد کردن دل یک انسان غمزده را وصف نمود!!؟.
چه کسی می تواند لذت «ظلم» و «حقخوری» را [البته اگر لذتی داشته باشند] با لذت مهرورزی، عدالت، ستاندن حق مظلوم از ظالم و ...مقایسه نموده و آن را بر این، ترجیح دهد!!؟.
کدام عاقلی «ابدیت» را به «لحظه»ای لذت وانهاده و آن را از دست می هد!!؟.
کدام عقل سلیمی «لحظهای خوشی» [در دنیا] را به «عمری جاوید در عذاب و سختی» ترجیح داده و فریب آنرا میخورد!!؟.
و .....
و اکنون، برای یکبار هم که شده زندگانی پیشن خود را زیر ذرهبین نهاده و در آن بیاندیشیم؛
اگر دروغهایی را که گفتیم؛ نمی گفتیم!
اگر خیانتهایی را که کردیم؛ نمی کردیم!
اگر به جای «پشتپا زدن» به انسانی ضعیف دست او را میگرفتیم!
اگر به جای خرج کردن پولهایمان به طور بی حساب، اندکی از آنها را خرج دیگران می کردیم؛ بیماری را از رنج سالها بیماری و یا مرگ می رهانیدیم؛ خرج تحصیل یتیمی را داده و او را به دانشگاه می فرستادیم؛ دختری را به خانه بخت میفرستادیم؛ قرض مقروضی را که کمرش زیر بار قرض خم گشته و گردنش از شرمندگی دائم در نزد همسر و فرزندانش گویا شکسته؛ از فشار این بار سنگین و یا احتمال خودکشی میرهانیدیم و مانع بی سرپرست شدن خانواده ای می شدیم!
چه می شد اگر «چلچراغ خانه» خود را خاموش نموده و به جایش «چراغ چهل خانه» را روشن می نمودیم!!
ای کاش برق شادی را در چشمان غمگین کودکی که با حسرت به لباسهای زیبا و کفشهای فرزندانمان می نگریست؛ ایجاد میکردیم!
کاشکی استخر خانه خود را از آب خالی میکردیم و در عوض آب بهداشتی را به خانه های بسیاری می رساندیم!
چه می شد اگر فرشهای چند ملیونیِ زیر پای خود را جمع کرده و در عوض زمین خاکآلوده و سردِ خانههایی را با فرشهایی ساده مفروش می کردیم!؟
چه می شد اگر کفشهای چند صد هزار تومانی! را از پای بچه های خود درآورده و با پولش پاهای زخمی کودکانی را از رنج خارها و سنگلاخها میرهانیدیم!؟
اگر سفره های رنگین کمانی خویش را تنها با یک رنگ غذا مزین نموده و به جایش سفره های بیرنگ بسیاری را تنها با رنگ نان! آشنا میکردیم!!؟
ای کاش به جای آنکه سالی چند بار به دیدار خانه خدا [حج] برویم آنگونه رفتار نماییم که صاحبخانه، خود به دیدار ما آمده و او را در دل میزبانی نماییم.
ای کاش به جای آنکه چند ملیون تومان خرج بالا بردن نوک بینی خود، رفع یک خال از روی صورت و یا گذاشتن یک خال دیگر بر روی لب نماییم؛ اندکی به فکربیمارانی باشیم که به خاطر فقر و گاه حتی به خاطر کمترین بیماری، جان خود را از دست می دهند!!
کاش میشد همانگونه که خویشتن و همسر و فرزندان خود را دوست می داریم؛ به دیگران نیز عشق می ورزیدیم و در رفع رنج و سختی آنها تلاش می کردیم.
ای کاش همانگونه که دوست داریم در زمان محرومیت و نیازمندیمان، دیگران به فکر ما باشند و دردهای ما را درمان نمایند؛ ما نیز اینگونه بوده و دغدغه دیگران را داشتیم!!
ای کاش می توانستیم اندکی و تنها اندکی، خود و یا فرزندان خود را به جای آنها نهاده و رنج و سختی آنها را با همه جان، درک می کردیم!
کاشکی به جای آنکه تنها خود و خانوادهامان در باغی میان کویر زندگی میکردیم؛ با رسیدگی و توجه به حال به دیگران، همه با هم در میان گلستان زندگی میکردیم.
ای کاش یادمان باشد که: انسانیم و انسان، بدون عواطف واحساسات، انسان نیست!!
ای کاش درک می کردیم که خداوند از انسان جز خیر وصلاح او را نخواسته
ای کاش می دانستیم که لذت، تنها در مادیات خلاصه نمیشود و لذائذ معنوی بسیار زیباتر و لذتبخشترند.
ای کاش برای امتحان هم که شده مدتی این لذائذ را تجربه کرده و آنها را میچشیدیم.
ای کاش و ای کاش و ای کاش......
****
و ای کاش این «کاشکیها» و «ای کاشها»ی ما محقق می شد و این «ای کاشها» میمُرد و دیگر وجود نمیداشت!.
والسلام – التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
علی علیه السلام:
کُلُّ مُقتَصَرٍِ عَلیهِ کافٍ
«هر آن چه بتوان به آن اکتفا کرد، کافیست»
حدیث فوق حدیثی بسیار ارزشمند و گرانسنگ است و بدون تردید عامل به این حدیث، دارای گنجی تمام ناشدنی است!. شاید تعجب کنید اما برای اثبات این مدعا کافیست به جملات و مطالب زیر توجه فرمایید؛ ابتدا برخی از مصادیق این فرمایش: برای مثال:
وقتی می توان با یک سطل آب ماشین خود را شست چرا صدها لیتر آب!؟
وقتی می توان با یک لیوان آب مسواک زد و یا وضو گرفت چرا ده ها لیتر آب!؟
وقتی می توان با آب های حاصل از شستشوی سبزی و یا لباس ها، حیات منزل را شست چرا آب تسویه شده وپاک!؟
وقتی می توان با یک تکه کوچک دستمال کاغذی گوش های خود را بعد از استحمام پاک نمود چرا یک دستمال کامل!؟
وقتی می توان اتاق خود را با دو یا سه چراغ روشن نمود چرا چلچراغ!؟
وقتی می توان با یک فرش ماشینی (حتی هزار شانه و عالی) منزل خود را فرش نمود چرا فرش های نفیس چند میلیونی!؟
وقتی می توان با یک ماشین صفر ده تا پانزده میلیون تومانی نیازهای خود را مرتفع سازیم چرا ماشین های 200 یا 400 میلیونی!؟
وقتی می توان با یک یا دو دسر یا خورشت از مهمانان پذیرایی نمود چرا ده ها نوع دسر و خورشت!؟
وقتی می توان از کفش، پیراهن، مبل و ... که هنوز سالم اند و قابل استفاده بهره برد چرا خریدهای جدید و اضافه!؟
و وقتی ... وقتی ...
آری با عمل به حدیث ذکر شده زندگی انسان دگرگون شده و آثار بسیار پربرکتی در زندگی جلوه گر می گردد؛ برخی از این آثار عبارتند از:
جلوگیری از اسراف های فراوان در زندگی شخصی و یا در سطح کلان در جامعه اسلامی .
پیشگیری از خروج میلیون ها دلار ارز و واردات بی رویه کالاهای خارجی .
جلوگیری از بسیاری از اختلافات و درگیریهای زناشویی که به خاطر معضلات اقتصادی خانوارها رخ میدهد.
صرف وقت بیشتر از سوی پدران و مادران در خانه و در کنار فرزندان (زیرا در دنیای مادی امروز بیشترین وقت والدین صرف تهیه پول برای هزینه های غیرضرور زندگی می شود و این موجب میشود که وقت کمتری را در نزد خانواده و فرزندان بگذرانند)
از بین بردن روحیه تجمل گرایی ، مصرف زدگی و افزون طلبی انسانها .
از بین بردن بسیاری از مفاسد اقتصادی ناشی از روحیه افزون خواهی آدم ها نظیر رشوه، ربا، دزدی و ...
بهره گیریِ حداکثری از هر چیز و جلوگیری از اتلاف سرمایه های فردی و اجتماعی .
جلوگیری از چشم و هم چشمی ها و از بین بردن غصه های ناشی از «داشتن دیگران » و «نداشتن خویش»
صَرف مازاد هزینه های زندگی در امور خیر نظیر رسیدگی به نیازمندان و ...
و در سطح کلان، از بین بردن وابستگی های اقتصادی کشورها.
خودکفایی و شکوفایی اقتصاد ( زیرا هزینه های صرفه جویی شده، صرف کارهای اساسی و زیربنایی کشورها می شود.)
تعدیل و کنترل خواسته های نفس و جلوگیری از سرکشی های نفس (پیشگیری از پرخوری، پرخوابی، اتلاف عمر و زمان، شهوترانی های بی رویه و خلاف شرع و ...)
و در نتیجه مهار بسیاری از معضلات اخلاقی جامعه که خود، ده ها و صدها فایده و مصلحت است.
آری چنان که اشاره شد:
این حدیث گنجی است که در اختیار هر کس قرار بگیرد زندگی او را دگرگون ساخته و او را بی نیاز می سازد.
مگر نه آن است که «بی نیازی» در نتیجه ِی داشتن «گنج» حاصل می شود پس هر که «بی نیاز» است صاحب گنج است و هر که «نیازمند» باشد و دائم در حال تلاش برای رفع نیازهای خود ، شخصی فقیر و فاقد گنج است و اگر اندکی بیشتر در محتوای این فرمایش مولی توجه فرمایید به راحتی میبینید که عمل به این حدیث بزرگ ترین گنج است.
والسلام - التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
توجیه
برخی از آدمها براحتی هر کاری را انجام می دهند! «هرکاری» که میگم یعنی هرکاری! و برای آنها فرق نمیکند که آن کار چه باشد.
می گویند: شخصی در حال دزدیدن هندوانه بود، به او گفته شد:« مرد حسابی ! این کار حرام است» و او در پاسخ گفت:«من به حلال و حرامی آن کاری ندارم بلکه برای خاصیتشه که آن را می خورم!»
بله برخی از آدمها به حلال و حرامی امور کار ندارند، آنها تنها برای سود و مصلحت خویش حاضرند هر کاری بکنند!! آنها که خدا و قیامت در زندگیشان جایی نداره این گونه اند.
برخی دیگر از آدمها گاهی به حلال و حرامی عمل کار دارند و گاهی به مصلحت و منافع خویش، گاه این و گاه آن .
برخی دیگر از آدمها فقط به حلال و حرامی کار توجه دارند، حال برایشان مصلحتی دنیوی داشته باشد یا نداشته باشد، ضرری متوجه آنها باشد یا نباشد، مورد طعن و نیش مردم قرار بگیرند و یا نگیرند و ... فرقی ندارد خلاصه آنچه برایشان مهم است نظر و رضای خداوند متعال است و بس، او می پسندد یا نه، او راضی است یا خیر، خواست آنها تنها خواست خداست. برای خود جز رضای او چیزی نمی خواهند و «رضای او» همه چیز آنهاست. الیته تعداد این گونه افراد بسیار کم است.
برخی دیگر از آدمها مدعی اند که به حلال و حرامی امور کار دارند و کاری که حرام باشد را انجام نمی دهند! البته اینان راست می گویند! از این رو اول، آن کار حرام را حلال می کنند و سپس به انجام آن مبادرت می ورزند.
اینها دارای معجونی هستند که هر چیزی را می تواند حلال!! نماید. دارای کیمیایی هستند که هر فلز بی ارزشی را طلا می سازد، آنها فرمولی بلدند که هر مشکلی را با آن حل می کنند ایشان هنرمندانی زبردستندکه با مهارت فراوان – به خیال خود- حتی سر ملائکه خداوند نیز کلاه می گذارند!!
نام معجون آنها «کیمیا» و هنرشان«توجیه» است، بله توجیه.
آنها با بهره گیری از هنر «توجیه گری» می توانند در عین اینکه به حلال و حرامی امور کار دارند و در عین اعتقاد به قیامت! و روز جزا و محکمه عدل الهی؛ تمام حرام ها را اگر صلاح –آنها در آن- باشد حلال نمایند.
اصلا توجیه یعنی همین، یعنی اینکه به کار «بی وجهه و بی آبرو» وجهه و آبرو دهیم! توجیه یعنی آبرو دادن و هنگامی که یک چیز با آبرو و ارزشمند شد می توان آن را بدست آورد.
مگر خداوند متعال برای دست یابی بندگانش به امور مفید و ارزشمند! مانع تراشی کرده است؟! معلومه که نه، فقط نکته اینست که ممکنه خداوند -العیاذ بالله- به برخی از جوانب مثبت یک چیز توجه ننموده و از این رو –اشتباها- آن را حرام نموده باشد. حال اگر کسی از راه برسد و با زیرکی و کیاست! خویش برخی از جوانب مثبت آن را به خداوند و دیگر انسانها نمایاند، دیگر خداوند متعال هم حرفی ندارد! حتی خود خدا هم خوشحال می شود از اینکه یکی از بندگان با هوشش توانسته با معجونی شگفت انگیز برخی از امور مضر و پر خسارت را به نعمتهایی مفید و سودمند تبدیل سازد!
از نظر ایشان اشکالی ندارد که مثلا رشوه را ابتداء رنگ نمود و تحت عنوان حق الزحمه، پول چای، حق دلالی، حق سختی کار، و ... جای داد و سپس به اخذ آن اقدام نمود.
راستی چه اشکالی داره که ابتدا شخصی را فاجر و یا فاسق بدانیم و سپس غیبت او را مجاز و بلکه واجب نماییم؟!
چه اشکالی داره که ابتدا مصلحتی برای دروغگویی خو.د خلق کنیم و سپس تحت عنوان «دروغ مصلحتی» اقدام به آن بنماییم؟!!
چه اشکالی داره که مال یتیم را - چون خودش کوچک و سفیه! است- به کار بزنیم و حق الزحمه آن را به نرخ روز برداریم و اگر سودی هم ماند آن را بالسویه! و عادلانه! بین خود و او تقسیم کنیم.؟!
از نظر آنها ایرادی ندارد برای آنکه به گناه نیافتیم! سراغ اینترنت و بخشهای مفید! آن رفته و با عنوان «حلّیتِ نگاه به زنان اهل کتاب» هر چه خواستیم به تفرج و چشم نوازی خویش بپردازیم؟
مگر چه اشکالی دارد که برای آموزش –که یک امر مقدس است- وارد برخی از سایتهای خوب و البته جذاب –و حتی نامقدس- بشویم؟
و از آنجا که گاه بین مراجع تقلید در یک مسئله اختلاف است اشکالی ندارد که ما نیز گاهی دست به اجتهاد زده و برخی از امور را برای خود –تاکید می کنم تنها برای خود- حلال کنیم؟
از نظر برخی از ایشان عشق به امام حسین علیه السلام همه کار می کند، هر کاری که خواستی بکن فقط عشق امام حسین در دلت باشد، دیگه خیالی نیست همه چی حلّه!
از نظر برخی از آنها همین که اسم «شیعه» روت باشه دیگه هر گناهی مباح و حلاله! چون هر چی باشه ما از شفاعت اهل بیت علیهم السلام برخورداریم! تمام این حرفا هم که در روایات گفته شده -گفتاری مانند : «زینت ما اهل بیت باشید و ننگ ما نباشید» شفاعت ما شامل افرادی که نمازشان را سبک بشمارند نمی شود» و ....- نیز برای رد گم کنی! بوده و منظور اصلی آنها همین ظاهرشون نیست! بلکه چیز دیگری است که ما نمی فهمیم!!
برخی از اینها اگر به نامحرم نگاه می کنند برای آنست که بفهمند اوضاع مملکت از چه قراره نه اینکه خدایی نا کرده قصد چشم نوازی و هوسرانی داشته باشند! زیرا بالاخره یک متدین با تقوی باید خبر داشته باشد که تهاجم فرهنگی تا چه حد پیش رفته است؟!
برخی دیگر که در زد و بند های اقتصادی از «رانت های خبری» بهره می گیرند در واقع به ان دلیل است که معتقدند: یک مومن باید الگو و نمونه ای برای دیگران باشد و باید نشان دهد که عُرضه فعالیتهای اقتصادی و .... را نیز دارد و نشان دهد که دین با رفاه و رشد اقتصادی انسانها مخالف نیست.
آنها می گویند: اصلا مگر نعمتهای خداوند متعال مال کسی جز مومن است؟ چه کسی بهتر از مومنین؟!! کی بخوره بهتر از بچه مسلمانها؟
برخی از خواهران متدین این گروه نیز که معتقدند : حجاب برای زیبایی است و نه برای پوشش و دفع توجه هرزه گران!، برای زیباتر جلوه دادن خود، از روسری های رنگین و زیبا بهره می گیرند و بخش قشنگی از آن را نیز در بالای پیشانی از زیر چادر بیرون می گذارند تا همه بفهمند که حجاب منافاتی با زیبایی زن ندارد! و تازه می توان زیباتر از بد حجابان نیز بود. اصلا زشت و غلط است که مردم از خانمهای محجبه رانده شوند ، پس بهتر است که به شکلهای مختلف زیبایی های خود را جلوه گر ساخت، مثلا اشکالی ندارد که تنها کش چادر به سر باشد ولی از بالا تا پایین رها باشد به گونه ای که مانتوهای رنگین و گاه بدن نما و تنگ نیز دیده شود! فقط لازم است که چادر بر سر داشته باشیم و دیگه فرقی ندارد که برجستگی های بدن دیده شود یا خیر! . و به طور کلی نباید مرتجع بود! و خود را در میان چادر مخفی نمود بگذار تا همه بفهمند که «اسلام دین زیبایی هاست»!
برخی دیگر از این خواهران مکرمه، که در منزل اقوام نامحرم با مانتوهایی نه چندان مناسب ولی البته با روسری ! می گردند و یا هنگام آمدن مهمانهایی از این دست - نامحرم- گاه حتی با پیراهن و دامن در مجلس حاضر می شوند؛ معتقدند که نامحرم با نامحرم بسی بسیار فرق دارد! مثلا شوهر آبجی و یا برادر شوهر و یا پسر خاله و پسر دایی و ...که نامحرم آنچنانه ای محسوب نمی شوند! هر چی باشه اینها فامیلند و زشته که آدم در برابر آنها نیز پوشش کامل را رعایت کند، اصلا شاید به آنها بر بخورد و گمان کنند که ما به آنها اعتماد نداریم و خدایی ناکرده به اسلام بدبین شوند!!.
اصولا اهل توجیه معتقدند: اسلام آنگونه که برخی از مذهبیون ترسیم کرده اند نیست و اسلام راستین! خیلی پویاتر از آنست که در چند تا «باید و نباید» آخوندها خلاصه شود،! اسلام دینی بسیار قابل انعطاف و تساهل است! خیلی قابل کش آمدن و توسعه است. اسلام به فهم ما آدمها و شعور ما خیلی بها داده و اجازه داده که خیلی از جاها آنگونه که خودمان تشخیص دادیم عمل کنیم! و اساسا رمز پایداری اسلام نیز همین است!
اهل توجیه معتقدند: اصلا علت عقب ماندگی! جوامع اسلامی همین جمود و دینداری خشک ومتعصبانه است و ما وظیفه داریم برای حفظ دین حتی بسیاری از ضروریات و احکام ان را نادیده گرفته و تغییر دهیم و...
برخی دیگر از این افراد مانند برخی از اهل گناه معتقدند: اصولا «دل» مهم است دل باید پاک باشد و اگر دل پاک بود بقیه اش دیگر مهم نیست و همه چی حل خواهد شد! و اصلا دین آمده تا دل انسان را پاک کند!. نباید خیلی سخت گرفت و به قولی: اگر دزدی کردی عیبی نداره! اگر دروغ گفتی بگو! اگر غیبت کردی بکن! اگر .....اینها مهم نیست هر کاری کردی بکن ولی دلت پاک باشد!! مسلمان باش!! آنهم نه مسلمان الکی و قلابی بلکه یک مسلمان واقعی!!
برخی دیگر از آنان معتقدند: اصلا گناه آن موقع گناه است که بر انسان تاثیر بگذارد، مثلا موسیقی اگر بر انسان اثر گذاشت حرام است وگرنه از شیر مادر نیز حلال تره! و چون هیچ نوع از انواع موسیقی بر روی ما اثری ندارد پس باید از این نعمت الهی! نیز بهره برد وگرنه حتی ممکن است که گوش نکردن به موسیقی گناه نیز باشد چرا که مصداق اسراف و تضییع نعمتهای الهی است!!
برای برخی از آنان نیز سخن مردم مهمتر از سخن خداست!! اگر مردم بگویند که کاری خوبست خدا هم می گوید آن کار خوبست!! زیرا رضای خدا در رضای مردم است!! و اگر مردم کاری را بد بدانند خدا هم آنرا بد می داند زیرا خدا هم یک مردم سالار و یک «اُمانیست» واقعی! است!
بنابر این اگر در فلان مجلسِ عروسی، دیدیم که با خواندن نماز ممکن است ذهن مردم نسبت به ما –که نماینده دین خدا هستیم!- بد بین شود، هیچ اشکالی ندارد که نمازمان را بعدا و به شکل قضا بخوانیم! و اصلا هر چیزی که موجب شود مردم نسبت به ما –یعنی دین!- بدبین شوند حرام است. نماز باشد یا حجاب یا محاسن مردان! پس هیچ اشکالی ندارد که آقایان در مجلس عروسی خود و گاه برادر و یا خواهرشان ریش تراشیده و و بدین گونه جلوه دیگری از پویایی اسلام را نمایان سازند.
طبق نظر گروه دیگری از ایشان : اصلا یک شب که هزار شب نمیشه و خداوند متعال نیز خیلی فهمیده تر از آنست که به خاطر این یک شب –ها!!- انسان را مواخذه و مجازات نماید و اصلا برای اثبات اینکه دین اسلام دین شادی و سرور است واجب است در شبهای عروسی –در مجالس متدینین- سنگ تمام گذاشت!!
اینها معتقدند: اگر اینطور که آخوندها و برخی از مذهبیون می گویند باشد و خدا اینقدر به هر کار ریز و درشت انسان کار داشته باشد، که همه انسانها به جهنم می روند!! و چون این با عقل سلیم –یعنی عقل ایشان- جور در نمی آید پس معلوم است که اینطور ها که میگن نیست!
برخی از آنها بر این باورندکه: اصلا شان خداوند متعال اجلّ از آنست که به این جور کارها و این خورده گناهان! و اعمال کوچک انسانها توجه نماید و به آنها گیر دهد!!.
برخی دیگر می گویند: شرمنده از آنیم که در روز مکافات – اندر خور عفو تو نداریم گناهی
و از این رو برای رفع این شرمندگی تا جایی که بتوانند واردات گناه به کیسه اعمال خود را بیشتر میکنند، آنها می خواهند به همه ثابت کنند که خداوند خیلی مهربان و آمرزنده است!.
برخی دیگر از این مدعیان دینداری معتقدند: از آنجا که جمله ی «عیسی به دین خودش و موسی به دین خودش» یک وحی منزل! و غیر قابل تغییر است و از آنجا که فضولی در کار مردم خوب نیست ما وظیفه ای به نام «امر به معروف و نهی از منکر» را تنها در قرآن داریم و این وظیفه مصداق و زمینه بروز و ظهوری در خارج نمی یابد. هرچه باشد مردم خودشان شعور دارند و از آنجا که «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» آنها نیز مصلحت خود را بهتر از دیگران –یعنی آمران به معروف و ناهیان- می شناسند.
خلاصه «دین داری» بعضیها -یعنی اهل توجیه- عجب معجونی است!!؟ آتش شله قلمکاری که هر چیزی در آن یافت می شود، کیسه مارگیری که هر مهره مار پر بیننده ای در آن وجود دارد!
و خدائیش اگر پا رو حق نگذاریم! سگِ مرام «آنهایی که به حلال و حرام امور کاری ندارند و هندوانه را تنها برای خاصیتش! می خورند» شرافت دارد به دینداری!! بعضیها.
بسم الله الرحمن الرحیم
گل
می گویند:
«با یک گل بهار نمی شه»
اما من می گویم: درست است که با یک گل بهار نمی شود اما حتی یک گل نیز با زیبایی، طراوت و عطر خویش می تواند به تنهایی محیطی را خوشبو ساخته و طراوت بخشد. پس، برای ایجاد تغییرو تحول لازم نیست یک گلستان باشیم بلکه گاه مثل یک گلِ تنها می توان جامعه ای را در جهت مثبت متحول ساخت فقط اگر بخواهیم و اگر گل باشیم.
اصلا مگر گلستان چگونه ایجاد می شود و بهار چگونه پدیدارمی شود؟ مگرنه آنست که ازوجود تک تک گلهاست که اینچنین می شود!؟
اگر هر یک از گلها شکوفا شدن خویش را منوط به شکوفا شدن دیگران نمایند؛ آیا هرگز گلستانی به وجود خواهد آمد!؟
اگر هر یک از ما به بهانه اینکه: «چون دیگران فلان کار را رعایت نمی کنند پس من هم .....» آیا هرگز اصلاحی صورت می پذیرد!؟
پس می شود گل بود و دیگران را مجذوب [رفتار] خویش ساخت می شود؛
گل بود ودلی را شاد ساخت؛
گل بود و محبت عاشقی را به معشوق، نمایانگر بود؛
گل بود و موجب تحکیم محبت میان عاشقان گردید.
می توان گل بود وموجب تسلای خاطر و ابتهاج بیماری بر روی تخت بیمارستان بود؛
پس، گل باش تا همه خواهان وطالب تو باشند؛ گل باش و بدان حتی با عمری به کوتاهی عمر یک گل می توان آثار ماندگاری از خود بر جا گذاشت و بدان که مؤمن گلی از گلستان محمدی صلی الله علیه و آله است که هر جا باشد عطر دل انگیزش شادی آور و فرح زاست؛ زینت جامعه است و آنچنان که گل زینت است و مایه زیبندگی، او نیز مانند گل محمدی که یاد آور نبی مکرم اسلام است؛ با رفتار خویش یاد آور آموزه های اسلام زیبا و حیاتبخش اسلام محمدی است.
و البته مانند آن گلی باش که اگر دست نامحرم تو را هدف قرار داد با خارهای خویش دست ناپاکش را از دامان مطهرت کوتاه سازی.
و بدان: عمر گل کوتاه است ولی هنگامی که از اصل و ریشه ی خود جدا می شود عمرش کوتاه تر نیز می شود. عمر انسان نیز به نسبت عمر عالم هستی کوتاه است؛ 70 یا 80 سال در برابر میلیونها سال! عمری به حساب نمی آید ولی اگر همین انسان از اصل خویش [یعنی خداوند متعال] جدا گشته و دور شود عمر او باز هم کوتاه تر خواهد شد! و اگر همیشه با خدا باشی چون او حی لایزال است تو نیز ابدی گردیده، به ابدیت خواهی رسید.
با خدا باش؛ جاودانی باشی
و چرا وقتی می توان گل بود و همیشه بود – مانند گل همیشه بهار- تنها به چند روز کوتاه و فانی، دل خوش بداریم؟!
و چه سود اگر مثل گل باشی که تنها برای ساعاتی کوتاه مورد توجه و به به تماشاگران است و پس از پژمردن و خشک شدن سطل زباله جایگاه اوست.
و گل باش ولی نه آن گلی خواستارانت برای مدتی کوتاه تو را بخواهند بلکه مانند آن بوته گل باش که همیشه در گلخانه ی صاحبت جا داشته و مورد توجه ومراقبت دائم او باشی؛ صاحبی به نام الله جل جلاله که تو را با عشق آفرید.
والسلام – التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
موجودی چهار پا، دو پا یا حتی تک پا
سخن از موجودی است که اونورش با اینورش فرق می کنه نه اشتباه نکنید دو رو نیست، منظورم این نیست که منافقه، اتفاقاً بنده ی خدا! فقط یک رو! بیشتر نداره ولی به هر حال خصلتی اینگونه دارد که هرگاه انسان –البته نه هر انسانی – پشت آن قرار می گیرد اخلاقش عوض می شود، تو گویی انگار نه انگار که این همان آدم قبلیه! جالب اینکه غالباً فاصله ی بین آن طرف و این طرفش بیش از یک متر نیست ولی این یک متر چه ها که نمی کند.
آری سخن از «میز» است موجودی چهار پا، سه پا، دو پا یا حتی گاه تک پا که مطالب ذکر شده تنها در خصوص یکی از اقسام آن، یعنی میز ریاست است.
میزی که جذبه ای شدیدتر از قوی ترین «آهن ربا»ها دارد، اصلاً به تعبیری یک مجرم گروگان گیر است زیرا در واقع یک «آدم ربا»ی قوی است؛ زیرا آدم ربا که لازم نیست حتماً خودش نیز یک آدم باشد شاهدش همین میز که آدم های زیادی را ربوده!، فریفته و جذب خویش نموده است.
میز موجب بسیاری از جنایت ها، خیانت ها، حسادت ها و کلکسیونی از انواع گناهان و رذایل اخلاقی است چه بسیار انسان هایی که برای دست یابی به آن، پا روی همه ی اعتقادات و ارزش های خود گذاشته اند؛ از بهشت، دل کنده و گذشته اند، میز در زندگی بعضی ها کامل ترین مصداق دنیا طلبی و حب دنیاست. چه تهمت ها، غیبت ها، نمّامی و سخن چینی ها که از سوی برخی از محبان میز و طرفداران آن و برای کسب و یا حفظ آن رخ نداده است؟! «میز دوستی» و عشق به آن مصداق اتمّ حبّ جاه و ریاست است که در ضمن فرمایشات ائمه ی معصومین علیهم السلام به شدت در مورد خطرات آن سخن رفته و از آن نهی شده است.
به بیان دیگر میز لبه ی پرتگاهی برای سقوط و یا سکویی برای پرتاب است. همانگونه که می تواند خطرناک باشد می تواند سودآور و مفید نیز باشد بسته به نوع استفاده از آن دارد اگر او «راکب» باشد؛ انسان در زیر آن له می شود و اگر به عنوان «مَرکب» از آن بهره گیری شود می تواند بالا برنده ای سریع و تندرو باشد.
برخی از روی آن به بالا! می روند و برخی از بالای آن به پایین سقوط می کنند.
برخی نیز به بهانه آن از زیرکار درمی روند آنجا که در پشت میزی به نام میز جلسات! می نشینند –البته جلسه داریم تا جلسه و شنونده خود باید عاقل باشد-.
برخی از آنها ظاهراً میزکارند ولی گاه میز بافتنی خانم های کارمند! و یا محلی برای تماس ها و تلفن های شخصی آنهاست.
میزنشانگر شخصیت بعضی از انسان هاست؛ انسانی که در عرصه های مختلف زندگی فرصتی برای ابراز وجود و عرض اندام نداشته است ولی همین که در پشت میز قرار می گیرد تمامی عقده های حقارت و کمبودهایش در برابر چشمش رژه رفته و با رفتارهای ریاست گونه ی خود سعی در جبران آنها دارد.
کوچکی و بزرگی میز در نظر اینها بسیار مهم است میز کوچک نشانگر شخصیت حقیر و ذلت آنهاست ولی میز بزرگ یعنی «شخصیت عالی»! «بزرگی و بزرگ مَنشی»! و ... پس هر چه میز بزرگتر باشد بهتر و آنها با شخصیت ترند!!
میز، «سالن امتحان» و یا «برگه امتحان»ی برای میزداران است امتحانی که خیلی ها رفوزه ی آنند و کم اند آنهایی که قبول می شوند.
برخی میزها جذّابند مانند آن چه گفته شد ولی برخی میزها نیز دافعند مانند: میز کلاس درس که دانشجو و دانش آموز در هنگام تحصیل آرزو دارد که هر چه زودتر از پشت آن خلاص شود!
برخی میزها میز کارند و برخی میزها میز سرِ کار اند؛ صاحبان این میزها مردم را سرکار می گذارند.
برخی میزها به گونه ای هستند که بر «روی آنها» کار انجام می شود ولی برخی از میزها رویشان کارآیی ندارد بلکه «زیر آنها»ست که بسیار کارآست!! این میزمربوط به آنهایی است که علاقه ی زیادی به زیرمیزی، رشوه، پول چای بچه ها و ... دارند.
برخی از میزها میز جنگ اند و پرونده ی هسته ای ایران همیشه روی آن است و برخی میزها میز صلح و مذاکره اند.
گاه میز، میز جنگ است و گاه، جنگ بر سر میز است.
میز موجودی است که بسیاری از تصمیمات کوچک و بزرگ در کنار آن گرفته می شود؛ میزهای کنفرانس و جلسات از این گونه اند؛ حوادثی چون جنگ جهانی دوم، پایان جنگ و ... نتیجه ی تصمیمات پشت میزند.
میز، موجودی آماده و کمر به خدمت است و این ما هستیم که از او سوء استفاده کرده و بر روی آن تصمیمات خائنانه و یا جاهلانه می گیریم!.
پس میز «شاهد بزرگ»ی بر بحث ها و تصمیمات غیرکارشناسانه! پشت میزنشینان است. شاهدی که فردای قیامت به سخن آمده و فریاد می زند، مشت ها را باز می کند، رسواگران امروز را، رسوای فردا می سازد و به همه می گوید که در پشت درهای بسته چه اتفاقاتی افتاده؟! چه تصمیمات بزرگ و خلق الساعه ای گرفته شده و ...
بعضی از میزها نیز خصلتی دیگر دارند وقتی پشت آنها نشسته ای شلوغ و بازی گوش و تکه پران می شوی آن هنگام که دانش آموز و یا دانشجوهستی؛
ولی همین که از پشت آنها برخاسته و این طرف آن قرار می گیری مخالف هرگونه شوخی و تکه پرانی و بی نظمی می شوی آن هنگام که معلم و استاد می شوی.
بعضی از میزها، رسما «میز بازی»اند مثل میز پینگ پنگ و برخی از آنها میز بازی اند ولی غیر رسمی ، میز کارمندانی که پشت آنها کاری انجام نمی شود و مردم به بازی گرفته می شوند.
برخی از میزها کار «آفتابه و لگن» را می کنند که «هفت تا»ست ولی شام و ناهار هیچی!.
برخی از آدم ها فکر می کنند برای کار کردن و نان درآوردن حتماً باید پشت میز بنشینند مانند جوانانی که گمان دارند تنها از طریق کارمند شدن می توانند کسب درآمد نمایند و غیر از پشت میز نشینی کار دیگری وجود ندارد!.
میز، چیزی نیست که فقط بزرگترها عاشق آن باشند گاه حتی بچه های کوچک نیز عاشق داشتن یک میز کوچک تحریرند؛ آرزویی که گاه سالها با خود به یدک می کشند ولی به خاطر فقر نمی توانند حتی صاحب یک میز کوچک رنگ و رو رفته باشند.
بعضی از بچه ها حتی با داشتن میز نیز تنبلند ولی بعضی از آنها بدون میز نیز شاگرد زرنگند، خیلی از پولدارها فکر می کنند که بچه هایشان با داشتن یک میز تحریر درس خوان می شوند.
برخی از میزها کار «لولو» را می کنند میزی که پرونده ی هسته ای ایران روی آن است از این گونه میزهاست.
میز غالبا موجودی بی وفاست و از قدیم گفته اند: اگر میز وفا داشت دیگر به من و تو نمی رسید.
البته یکی از مصادیق بارز این گونه میزها، میزهای غذاخوری است که در سالن های چلوکبابی و غیره قرار دارند و آدم های مختلفی پشت آنها می نشینند این میزها آدم ربا نیز نیستند و کسی به آنها دل نمی بندد و نسبت به همه بی وفایند.
برخی میزها نیز «دیکتاتور پرور و مستبد ساز»ند! و برخی از آدمها همین که پشت آنها می نشینند گمان می کنند تنها نظری که صحیح و صائب است نظر آنهاست و نظرات دیگران فاقد ارزش بوده و قابل اعتنا نمی باشند. رؤسایی که برای نظر زیر دستان ارزشی قائل نیستند گرفتار این میزها هستند. خلاصه به قول شاعر:
ارزشمون به طول و عرض میزه
چقدره میز و صندلی عزیزه
تموم فکر و ذکرمون همینه
که هیچکی پشت میزمون نشینه
یه عمره دودو زده چشم و چالت
که خش نیفته روی میز کارت
اونا که مرد و زن دعاگوشون بود
میز ریاست سر زانوشون بود
بیا بشین که میز اگه وفا داشت
وفا به صاحبان قبل ما داشت
قدیم که نرخها به طالبش بود
ارزش صندلی به صاحبش بود
فقیه اگه بالای منبر می شست
جوون سه چار پله پایین تر می شست
معنی شأن و رتبه یادشون بود
حرمت مردم به سوادشون بود
روی لبت خوبه تبسم باشه
دفتر کارت دل مردم باشه
مردا بدون میز همه عزیزن
رفوزه ها همیشه پشت میزن
رفوزه های همیشه پشت میزن . رفوزه های همیشه پشت میزن. رفوزه های همیشه پشت میزن
التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
علی علیه السلام:
کُلُّ مُقتَصَرٍِ عَلیهِ کافٍ
«هر آن چه بتوان به آن اکتفا کرد، کافیست»
حدیث فوق حدیثی بسیار ارزشمند و گرانسنگ است و بدون تردید عامل به این حدیث، دارای گنجی تمام ناشدنی است!. شاید تعجب کنید اما برای اثبات این مدعا کافیست به جملات و مطالب زیر توجه فرمایید؛ ابتدا برخی از مصادیق این فرمایش: برای مثال:
وقتی می توان با یک سطل آب ماشین خود را شست چرا صدها لیتر آب!؟
وقتی می توان با یک لیوان آب مسواک زد و یا وضو گرفت چرا ده ها لیتر آب!؟
وقتی می توان با آب های حاصل از شستشوی سبزی و یا لباس ها، حیات منزل را شست چرا آب تسویه شده وپاک!؟
وقتی می توان با یک تکه کوچک دستمال کاغذی گوش های خود را بعد از استحمام پاک نمود چرا یک دستمال کامل!؟
وقتی می توان اتاق خود را با دو یا سه چراغ روشن نمود چرا چلچراغ!؟
وقتی می توان با یک فرش ماشینی (حتی هزار شانه و عالی) منزل خود را فرش نمود چرا فرش های نفیس چند میلیونی!؟
وقتی می توان با یک ماشین صفر ده تا پانزده میلیون تومانی نیازهای خود را مرتفع سازیم چرا ماشین های 200 یا 400 میلیونی!؟
وقتی می توان با یک یا دو دسر یا خورشت از مهمانان پذیرایی نمود چرا ده ها نوع دسر و خورشت!؟
وقتی می توان از کفش، پیراهن، مبل و ... که هنوز سالم اند و قابل استفاده بهره برد چرا خریدهای جدید و اضافه!؟
و وقتی ... وقتی ...
آری با عمل به حدیث ذکر شده زندگی انسان دگرگون شده و آثار بسیار پربرکتی در زندگی جلوه گر می گردد؛ برخی از این آثار عبارتند از:
جلوگیری از اسراف های فراوان در زندگی شخصی و یا در سطح کلان در جامعه اسلامی .
پیشگیری از خروج میلیون ها دلار ارز و واردات بی رویه کالاهای خارجی .
جلوگیری از بسیاری از اختلافات و درگیریهای زناشویی که به خاطر معضلات اقتصادی خانوارها رخ میدهد.
صرف وقت بیشتر از سوی پدران و مادران در خانه و در کنار فرزندان (زیرا در دنیای مادی امروز بیشترین وقت والدین صرف تهیه پول برای هزینه های غیرضرور زندگی می شود و این موجب میشود که وقت کمتری را در نزد خانواده و فرزندان بگذرانند)
از بین بردن روحیه تجمل گرایی ، مصرف زدگی و افزون طلبی انسانها .
از بین بردن بسیاری از مفاسد اقتصادی ناشی از روحیه افزون خواهی آدم ها نظیر رشوه، ربا، دزدی و ...
بهره گیریِ حداکثری از هر چیز و جلوگیری از اتلاف سرمایه های فردی و اجتماعی .
جلوگیری از چشم و هم چشمی ها و از بین بردن غصه های ناشی از «داشتن دیگران » و «نداشتن خویش»
صَرف مازاد هزینه های زندگی در امور خیر نظیر رسیدگی به نیازمندان و ...
و در سطح کلان، از بین بردن وابستگی های اقتصادی کشورها.
خودکفایی و شکوفایی اقتصاد ( زیرا هزینه های صرفه جویی شده، صرف کارهای اساسی و زیربنایی کشورها می شود.)
تعدیل و کنترل خواسته های نفس و جلوگیری از سرکشی های نفس (پیشگیری از پرخوری، پرخوابی، اتلاف عمر و زمان، شهوترانی های بی رویه و خلاف شرع و ...)
و در نتیجه مهار بسیاری از معضلات اخلاقی جامعه که خود، ده ها و صدها فایده و مصلحت است.
آری چنان که اشاره شد:
این حدیث گنجی است که در اختیار هر کس قرار بگیرد زندگی او را دگرگون ساخته و او را بی نیاز می سازد.
مگر نه آن است که «بی نیازی» در نتیجه ِی داشتن «گنج» حاصل می شود پس هر که «بی نیاز» است صاحب گنج است و هر که «نیازمند» باشد و دائم در حال تلاش برای رفع نیازهای خود ، شخصی فقیر و فاقد گنج است و اگر اندکی بیشتر در محتوای این فرمایش مولی توجه فرمایید به راحتی میبینید که عمل به این حدیث بزرگ ترین گنج است.
والسلام - التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز، همان فرداست!
یکی از آرزو های انسان، جاودانگی است؛ حب بقا و زندگانی ابدی، همیشه بودن و همیشه ماندن است؛
و به همین دلیل،ترس از فنا و نابودی، نیست شدن و مردن و به دست فراموشی سپرده شدن، یکی از همنشینان همیشگی انسانها بوده و هست.
و دقیقا به همین خاطر است که آرزوهای او، طولانی و دور و دراز است. شاید بدین گونه او می خواهد مرگ را از خود دور ساخته و آن را به فراموشی سپارد.
اینکه او هر روز خواهان دیدن فرداست [و فردا نیز گویا هرگز نیامده و نخواهد آمد!] خود دلیلی بر این آرزوی انسان است.
شاید او نمی خواهد باور کند که: امروز همان فرداست، فردای دیروز!
همان فردایی که انتظارش را میکشد و همیشه واهمه ی ندیدن آن را دارد!
به راستی مگر امروز [یعنی فردای دیروز] با فردا چه فرقی دارد؟ چرا انسان خود را به غفلت و ناباوری زده و از کنار این قضیه به راحتی و بدون هیچ تامل و پاسخ قانع کننده می گذرد!؟.
شاید مهمترین دلیلش همان است که ذکر شد: حب بقا و جاودانگی، ترس از فنا و نیستی به ضمیمه غفلت و نسیان مرگ.
اما دلیل مهم دیگری نیز می توان برای آن ذکر نمود و آن عدم تفکر در محتوای سطور گذشته است. گویا انسان هرگز نخواسته: یکبار و برای همیشه در این رابطه که «انتظار او از فردا» چیست؟ به تفکر بنشیند و به خود بگوید: برای چه منتظر فردا و فرداهای دیگر است؟ چه خصلتی در فردا هست که در امروز نیست!؟ و مگر فرداهایی که آمدند و رفتند [دیروزها] چه اتفاق تازه ای در زندگی او رخ داد!؟ چه بهره ای از آنها برد و چه کارهای خارق العاده و خاصی از او سر زد!!؟
آری اگر یکبار به این موضوع دقیق اندیشیده و در آن تامل نماییم درخواهیم یافت که برای اکثر انسانها هیچ فرقی بین فردا، امروز و دیروز نیست و اکثر آدمها از روزهای آینده همان بهره هایی را خواهند برد که از روزهای گذشته برده اند!!.
اما انسان عاقل آنست که هر روز با خود بگوید: «امروز همان فرداست؛ فردای دیروز» و بگوید: «خوب مگر از فردا چه می خواستی؟ بشتاب و از ساعات و آنات امروز بهره بگیر و مباد که باز هم غافلانه در انتظار فردا نشسته و امروز را نیز مانند دیروز از کف بدهی» و چه زیبا فرموده مولای متقیان امیر مؤمنان علی علیه السلام که:
ما مَضی مَضی و ما سَیَاتیکَ فَاَینَ
قُم فَاغتَنِمِ الفُرصَهَ بَینَ العَدَمَینِ
آنچه گذشت [دیروز] گذشت وآنچه خواهد آمد [فردا] کجاست؟ پس برخیز و این فرصت میان دو معدوم [یعنی امروز را که بین دیروز و فردا قرار گرفته است] را دریاب [و ازآن بهرهای را که می خواهی ببر].
فاعتَبِرُوا یا اُولِی الابصار
آری تنها کسانی متوجه منظور آن حضرت می گردند که یکبار و به طور جدّ، در این خصوص به تامل نشسته و «هدف خود» را از نیل به فردا مشخص نمایند: از «فردا» چه می خواهم؟ در زندگی به دنبال چه می گردم؟ برای حرکت و نیل به مقصد چه کمبود و مانعی وجود دارد که منتظر رفع آن در فردا و فرداها هستم؟
و باز به این نکته بسیار بیاندیشیم که:
فردا را چه کسی دیده؟ ازکجا معلوم که فردا [یی که اکنون معدوم است] جزو فرصتهای من باشد؟ مگر نه آنست که بسیاری از انسانها شب خوابیدند و صبح فردا را ندیدند؟ و یا صبح از خواب برخاستند و شب را ندیدند!؟ [مرگ باوری و توجه دائم به آن]
ومگر چه فرقی بین «من» و «دیگر انسانها»ست؟ مگر آنانکه مُردند نیز مانند من منتظر حلول فردا نبودند؟ و مگر مرگ دفعتا پرونده زندگی آنها را نبست و آخرین فرصت آنها را «امروز» قرار نداد؟؟ ....
آری اندکی تامل در این باب و توجه به این سؤالات است که رذیلهی «تسویف» [یعنی: فردا فردا کردن و به تاخیر انداختن توبه و یا کارها برای روزهای بعد] را از انسان دور ساخته و به او می قبولاند که:
« امروز، تنها فرصت است؛ امروز، همان فرداست»
علی علیه السلام:
َ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ
فرصت، مانند حرکت ابرها در گذرست؛ پس، فرصتهای خیر را غنیمت شمارید.
(نهجالبلاغة ص471 )
والسلام - التماس دعا
اکبر فرحزادی نویسنده این سطور معتقد است تنها مذهب بی نقص و نجاتبخش اسلام شیعی است و بدون هدایت اهل بیت علیهم السلام هرگز نمی توان به مقصد رسید. بیایید همه در نشر آموزه های اهل بیت علیهم السلام کوشا باشیم. |